بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همواره عشق | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همواره عشق

بریده‌هایی از کتاب همواره عشق

نویسنده:علی رضا بدیع
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۲ رأی
۴٫۵
(۱۲)
برای هدیه چشمانمان به یکدیگر نیافتم غزلی از سکوت زیباتر
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
قدم زدم شب آیینه را محل به محل ورق زدم دل دیوانه را غزل به غزل
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معمّا را
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
نمی دانم چه نفرینی گریبان‌گیر مجنون است که وحشی می‌کند چشمانش آهوهای صحرا را
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
مرا بازیچه خود ساخت چون موسا که دریا را فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من آن شهرم که می‌تازند بر ویرانه‌های او نمی‌خواهی به لبخندی بسازی سرزمینت را؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
پنهان شده در جانی و از جان و جهان دور جان تو مباد از من بی‌نام و نشان دور
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
تو اگر مرغ عشق من باشی، بازوانم بدون شک قفس‌اند واقعاً حیف اگر که این آغوش تنگ باشد برای پرزدنت
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
پشت در پشت عاشقت بودیم من و شیراز و بلخ و نیشابور تو بگو دفتر همه شعراست، گر سؤالی کنند از وطنت
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
بگردم! جای تو بر چشم‌های صندلی خالی است بگردم! آی بر جایت نشسته یک دو پروانه
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
سحر شد، تو کجایی؟ شد قضا این رکعتان گیج چه سمتی هست آیا قبله این زهد دیوانه؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
نبودی و نکردی کوک ساعت را که برخیزد نیامد روز، چون زیبا نفرمودید: «صبحانه...»
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
نکردم باز در، بی‌تو، به روی صبح بیگانه به صبحِ با تو عادت کرده‌ام، خورشید این خانه!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
کنار چشمه، پنهانی قراری با کسی دارم دلی شاید برایم کرده باشد روبه‌راه آنجا دلم لرزید پای چشمه، پایم ماند از رفتن نمی‌دانم چه با من کرد آن چشم سیاه آنجا کنار چشمه، پای نخل، جبرائیل می‌خندد جلوتر می‌روم... مریم نشسته پا به ماه آنجا
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
زلیخا! بوسه‌های آبدارت را نمی‌خواهم به کنعان باز می‌گردم که چاه آنجاست، ماه آنجا کجا می‌گردی؟ ای درویش! یک شب دل به دریا زن که راه آنجاست، شاه آنجاست؛ یعنی شاهراه آنجا
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
خدایا! خوش به حال ماه، گاه اینجاست گاه آنجا
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
در تو چه دیده‌اند خلایق که می‌روند قربان چشم‌های تو روزی هزار بار؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
تو کیستی؟ که رو به تو آورده هرکه هست شیخ نمازخوان و جوان شراب‌خوار تو کیستی؟ که داغ تو دارند بر جبین انبوه کافه‌های خیابان لاله‌زار
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
دشت، ارزانی‌ات ای تنگ نظر! ما را بس جامی و تاری و یاری و همین کهنه گلیم...
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان