بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هی شعر تر انگیزد | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب هی شعر تر انگیزد اثر سعید بیابانکی

بریده‌هایی از کتاب هی شعر تر انگیزد

امتیاز:
۳.۴از ۳۰ رأی
۳٫۴
(۳۰)
عشقای داغ کوچه و برزن به خدا یه قّرون نمی‌ارزن سرخ و سبزند و آبی و زردن شبا داغ‌اند، صب که شد سردن نمی‌دونی که دل دادن به کیا ارزونن عین گوشی نوکیا
plato
یاران او به برج‌نشینی رسیده اند مردی که گفت: کاخ‌نشینی نخواستیم
داوود
خودمانیم، زندگی سخت است
"Shfar"
درج این نکته هست قابل ذکر نیستم بنده هیچ روشنفکر گرچه من چارقل نمی‌خوانم شاملو هم به کل نمی‌خوانم شعراهل قبور هم ایضاً بوف بینا و کور هم ایضاً من مجلات زرد می‌خوانم من سگ ول‌نگرد می‌خوانم
سیّد جواد
آهای خدا! دلم گرفته خیلی بشین یه کم درد دلامو گوش کن فتیلۀ خورشیدو پایین بکش چراغ نفتی روز و خاموش کن
"Shfar"
سمند صفر اگر زیر پام بود، خدایا! تو شاهدی که به جز پیرزن سوار نکردم!
محمدرضا
خواهران و برادران عزیز! همه اهل کتاب و اهل تمیز سال تحصیلی جدید آمد خوشتان شد دوباره عید آمد بازهم فصل برگ‌ریزان شد کیفتان کوک بود، میزان شد ای عزیز دل برادر، هان! خواهر محترم، برادر جان! یا به تزویر، یا به زر، یا زور رد شدی فاتحانه از کنکور پای درس معلمی ورداج هاج ماندی و واج و، خواندی گاج مثل آینده‌ات بلاتکلیف سال‌ها با مدرّسان شریف اسم آن سومی بگم چی بود؟ یادم آمد، بگم؟ قلم‌چی بود
سیّد جواد
رنگ مویی خریده‌ام که مپرس خط چشمی کشیده‌ّام که مپرس پشت میزی نشسته‌ام که مگو روی مبلی لمیده‌ام که مپرس من از این شاعران پست مدرن شعرهایی شنیده‌ام که مپرس پشت دکه از آن دو قطره چکان شیر موزی مکیده‌ام که مپرس در پی برّه‌ای چو قصابان دست و پایی بریده‌ام که مپرس بین تهران و رشت، ای عارف من به شهری رسیده‌ام که مپرس بین عطار و حافظ و ایرج شاعری برگزیده‌ام که مپرس
سیّد جواد
چون دمد توی صور اسرافیل قطر سنگ مزار یعنی کشک
plato
صورت من یه کم اناری شده یه ریزه هم بتونه‌کاری شده امّل بی‌سواد ژل ندیده! دهاتی خنگ ریمل ندیده تقصیر خیاطای روسیاهه مانتوی من اگه یه کم کوتاهه امون از این شهر مقرراتی موارد فجیع منکراتی
plato

حجم

۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان