بریدههایی از کتاب خواستگارینامه
۳٫۵
(۱۶۱)
برعکسِ همهٔ مردم که وقتی به دستهای خدا خیره میشوند معجزه میکند، من به دستهای خدا که خیره میشوم با همان دست میزند پسِ کله ام!
کاربر ۶۰۷۳۲۵۰
من و مسی ۲۱ ساله بودیم اما با دو جهان متفاوت. من هنوز در به درِ این روزنامه و آن نشریه برای چاپ نوشته هایم؛ لئو در حال گل زدن و جایزه گرفتن و جابجایی رکوردها.
کاربر ۳۰۰۸۵۲۰
- لطفا کتتونم دربیارید و تشریف ببرید داخل!
- برای چی؟!
- آخه کتتون مشکیه و اتاق نرگس جون نمادی از خونهٔ بختتونه. نباید با رنگ مشکی وارد شد!
کتم را هم دراوردم تا با یک پیراهن گل بهی وارد اتاق نرگس جون شوم که انشاالله بهجت و سرور همینطور گونی گونی بپاچد به خانهٔ بختش! قصد داشتم جورابم را هم بکنم که نماد بدبویی و تعفن نباشد و به حول و قوهٔ الهی خانهٔ بخت نرگس جون مصون از گندیدگی شود تا آخر عمر. ایضا شلوارم را که یک شورت مامان دوز زیرش پوشیده بودم تا نمادی باشد از انسجام خانواده و بنیان زندگیمان با نرگس جون را محکم کند!
این تازه مجلس خواستگاری بود که این همه ادا و اطوار و خرافات محاصره مان کرده. وای به حال مراحل بعدی اعم از حنابندون و مهربرون و عقد و نامزدی و عروسی و الخ!
شاید یه ستاره ی سیاه :))
اما من هنوز به این موضوع فکر میکردم که مگر میشود دعای ندبه زیباتر از دعای کمیل باشد یا شهید همت بهتر از شهید زین الدین؟!! مگر میشود مهمانان هیئتی در شمال شهر فقیرتر از کارتن خوابان جنوب شهر باشند؟ مگر میشود؟...
علی
شایان ذکر است که خانوادهٔ مذکور در همین تهران سکونت داشتند اما بقدری در قید و بند آداب منسوب به اجدادشان گیر کرده بودند که انگار در جزیره ای وسط اقیانوس اطلس به دور از تمدن و ملازمت با بشریت زندگی میکنند.
☆...○●arty🎓☆
والا بخدا... ناف من را که با بدشانسی بریده اند. میدانستم اگر مجددا ندیده و نشناخته به خواستگاری طرف بروم به جای کسی مثل دختر ترامپ با چیزی مثل زن اوباما روبرو میشوم آن هم با اخلاقی مشابه صدام حسین!
کاپوچایو
براستی اخذ همسر ورزشکار، عضلانی و نیرومند میتواند بسیار ارزشمند باشد. مثلا دیگر لازم نیست درب شیشهٔ مربا و ترشیها را باز کنی چون خودش زورش میرسد. یا به محض دیدن سوسک و حشرات جیغ زنان پا به فرار نمیگذارد. یا مثلا اگر ماشین، در مسیر خراب شد میتوانی روی او برای هل دادن حساب کنی! یا حتی اگر وسط هال جلوی تلویزیون خوابت برد او براحتی مثل بچه بغلت میگیرد و میاندازد روی تخت خواب! کلا یک زن ورزشکار در مورد مسائل زناشویی قابلیت ارائهٔ خدمات فراوانی دارد! اما طبیعتا در کنار این مزایا معایبی هم هست. یکیش اینکه دیگر جرات نق زدن و دعوا کردن سر هیچ موضوعی را نخواهی داشت چرا که ممکن است از عواقبش سخت پشیمان شوی. مدل پشیمان کردنت هم به اقتضای رشتهٔ ورزشیِ او توفیر دارد.
شاید یه ستاره ی سیاه :))
میدانستم اگر مجددا ندیده و نشناخته به خواستگاری طرف بروم به جای کسی مثل دختر ترامپ با چیزی مثل زن اوباما روبرو میشوم آن هم با اخلاقی مشابه صدام حسین!
مهشید
- پسر! تو چجوری مخ طرفو زدی به این سرعت؟! من ۳۰ تا خواستگاری رفتم تا الان نمیدونم چه طلسمی افتاده نمیشه!
- عزیزم هر کسی را بهر کاری ساختند. تو این کاره نیستی. باید تا آخر عمر مجرد بمونی.
- خواهشا نمک نریز. بگو چیکار کنم؟
- کاری نداره. هرچیزی گفتند بگو چشم. هر دستوری هر شرطی!
- خب مگه میتونم بنز اس ۳۰۰ یا ویلای شمال بخرم؟ یعنی چی هر شرطی گذاشتن بگم چشم؟ باید در توانم باشه. بعدش مطالبه کردند چه غلطی بکنم!
- ای بابا... کدوم مطالبه. حرف که باد هواست. فقط باید مثل من زرنگ باشی جایی رو موقع عقد امضا نکنی. مهریه ام که کی داده کی گرفته. دست بالا با ما مرداست! خیالت راحت.
Fatemeh Kiayi
در آن لحظه فقط سه خانم باردار دیده میشد! عروس خانم بیچاره هم مثل مجلس روضه، نیم ساعتی فقط چایی پخش میکرد و برادر کوچکترش هم پشت سر او قند میداد!
ya ali
چیزی شبیه مجلس شورای اسلامی یا سالن اجلاس سران با حضور مقامات لشگری و کشوری که روی صندلی هر کس اسمش را نوشته اند و مهمانان هم در جای ویژه!
ya ali
ما که دیگه آردمونو بیختیم و الکمونم آویختیم"
☆...○●arty🎓☆
- والا ما تهران. شوهرم وقتی پریماه ۱ سالش بود فوت کرد و من و این دردونه خانوم تا الان باهمیم
- خب خدا حفظتون کنه. راستش منم بعد از این پسر دوتا پسر دیگه دارم. همسرمم تو کار آزاده
-چه کاری بسلامتی؟
-مرغداری داره
Mohammadii
مگر میشود مهمانان هیئتی در شمال شهر فقیرتر از کارتن خوابان جنوب شهر باشند؟ مگر میشود؟...
karoon
کلمهٔ "شئونات" که متاسفانه زیاد هم بکار میرود جمع الجمع و کاملا غلط است)
karoon
بنده همیشه درصدد کشف این مهم بوده ام که در کدام نقطهٔ این کرهٔ پهناور، دختر مجردِ دم بختی در حال گذران عمر است تا بلافاصله مکانش را یافته و به خواستگاری اش بشتابم! هرچند هیچگاه و در هیچکدام از این رشته جلسات خواستگاری، کامیاب نشده و به سِمَت داماد منصوب نگشته ام اما این دلیل نمیشود که دست از جُهد و تلاش برای نیل به آرمانم یعنی ورود به جرگهٔ مرغ و خروسها بکشم؛ و ایضا معتقدم لذتی که در خواستگاری رفتن و زیارت یک خانه و خانوادهٔ جدید و ناشناخته هست؛ در آشنایی کوچه و خیابانی و اختلاط کافه و رستورانی نیست!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
آن روزها هنوز کسی نه من را میشناخت نه به آن صورت مسی را. اما مسئولان فوتبال اسپانیا با دوراندیشی، پیشنهاد عضویت در تیم ملی کشورشان را به او دادند که نپذیرفت و زادگاهش آرژانتین را انتخاب کرد. لازم به ذکر است تا آن زمان، تنها پیشنهاد ارائه شده به بنده، حق انتخاب بین ماکارونی یا خورشت کرفس برای ناهارِ فردا بود!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
به ایام فرخندهٔ عید نوروز نزدیک میشدیم و پس از براوردی کوتاه دیدم اگر امسال هم با این وضعیتِ تجرد، گام به آوردگاه عیددیدنیها و مهمانیهای فامیلی بگذارم دیگر برایم مقدور نیست که از زیر فضولیها و سوالهای چندش آورشان مثل "چرا زن نمیگیری؟ پس کی ما شیرینی بخوریم؟ حاج خانوم یه آستینی واسش بالا بزنید. نکنه مشکلی داری؟! و..." جان سالم به در ببرم و یحتمل یا خودم را میکشم یا فرد سوال کننده را.
کاربر ۶۰۷۳۲۵۰
(مادر ما به اندازهای در این سالها خواستگاری رفته و مثل چک برگشتی ناکام بازگشته که دیگر نه مرا و نه هیچکدام از این دست جلسات را جدی نمیگیرد انگار!)
کاربر ۶۰۷۳۲۵۰
گفتم بگذار این راه را هم برویم که دیگر بعدا حسرتش را نخورم. بالاتر از سیاهی هم مگر رنگی هست؟ ولی بود!
کاربر ۳۰۰۸۵۲۰
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان