بریدههایی از کتاب خواستگارینامه
۳٫۵
(۱۶۱)
- ببخشید دعای مورد علاقهٔ شما چیه؟!
- دعا؟! دعا برای سلامتی مریضا... حاجتمندا... این چیزا
_ نهههه منظورم اینه که دعای مورد علاقتون چیه؟ کمیل؟ ندبه؟ توسل؟ چی؟
درحالیکه سعی میکردم جلوی خنده ام را بگیرم کمی شوخی را چاشنی جوابم کردم و گفتم:
_ والا دعای مورد علاقهٔ من جوشن کبیره!
- جدی؟! چقدر جالب! چرا؟!
- چون اسم همه بچه محلامون توشه!
zahra🌿
وضعیت آنها به گونه ایست که خرافات، تمام جوانب زندگی اعضای خانواده را تحت الشعاع قرار داده و به همین دلیل هم هر چهار دختر دم بختشان یکی پس از دیگری به مرز ترشیدگی رسیده و هیچ یک به خانهٔ شوهر نرفته بودند.
Fatemeh Karimian
شئون اسلامی (نکته آموزشی: کلمهٔ "شئونات" که متاسفانه زیاد هم بکار میرود جمع الجمع و کاملا غلط است)
zahra🌿
بنده همچنان برای یافتن نیمهٔ گمشده ام که انگار یا هیچوقت وجود خارجی نداشته یا هزار تکه شده و هر قطعه اش در نقطه ای از کره زمین پراکنده از پا ننشستم.
زهــرا م.ن
سرانجام آن شب پیامکی حاوی عبارت "سلام، خوبید؟" روی گوشی ام ظاهر شد و من بسان آهویی رمیده در دشت همینطور از خوشحالی کف اتاق غلت میزدم! اندکی در پاسخ دادن تاخیر انداختم نشان به این نشان که بنده بسیار باکلاسم و اصلا وقت ندارم و شما همچین تحفه ای هم نیستید!
Fatemeh Karimian
لذتی که در خواستگاری رفتن و زیارت یک خانه و خانوادهٔ جدید و ناشناخته هست؛ در آشنایی کوچه و خیابانی و اختلاط کافه و رستورانی نیست!
zahra🌿
دقایقی بعد احساس کردم که نشیمنگاهم کمی معذب است و شی نوک تیزی دارد آن را مورد عنایت قرار میدهد. خودم را در پوزیشنهای گوناگون قرار میدادم و مثل مار به خودم میپیچیدم. ناگهان مادرش گفت: "ببخشید بابت میخ زیر مبل ولی این باعث میشه هواهای شیطانی و نفسانی از داماد آیندمون دور بشه و تا آخر عمر وفادار و دلباخته بمونه و زنی خدای نکرده توی زندگی نرگس جون وارد نشه."
Mohammadii
گذشتم و با اشارهٔ ظریفی به حضرت عشق این مفهوم را رسانده که زودتر رفع زحمت کنیم. مادر هم نه گذاشت و نه برداشت با صدای بلند گفت: "باشه عزیزم الان میریم!" و سپس خطاب به دوشیزه محترمه گفت: "ایشالله خوشبخت بشی دختر گلم!"
محیا
(نکته آموزشی: کلمهٔ "شئونات" که متاسفانه زیاد هم بکار میرود جمع الجمع و کاملا غلط است)
ya ali
گفتم: "بله بله حق با شماست. حالا ایشاالله اگه همو پسندیدیم و این وصلت سرگرفت سعی میکنم که خوشبختشون کنم". ناگهان آن یکی برادرش وسط حرف من پرید و گفت: "چییییی؟!! بپسندی؟ ایشون باید شوما رو بپسنده نه شوما! افتاد؟!"
بقدری مرعوب و حیرت زده از شرایط مخوف جلسه شده بودم که زبانم به دهانم چسبیده بود و لام تا کام چیزی نمیگفتم و فقط همان اخوان نامبرده بودند که در صدر مجلس هی خط و نشان میکشیدند و شرط و شروط میگذاشتند و من فقط تایید میکردم. دلم میخواست هرچه سریعتر از آن محیط بزنم بیرون. خلاصه پس از شنیدن اتمام حجتهای سه تفنگدار، بلاخره یکی از آنها به داخل آشپزخانه رفت تا مجوز حضور عروس خانم در جمع را صادر کند. البته فکر نمیکردم که حتی این سه حارث و پاسدار دردانه خواهر، پروانهٔ جواز همکلام شدنِ من با او را امضا کنند!
Mohammadii
در ذهنم این فانتزی را میپروراندم که اگر قرار است این خواستگاری هم به سرنوشت قبلیها دچار شود حداقل پدرش دست چک نازی را از جیب بغل کتش دراورد و بگوید: "چقدر بنویسم که از زندگی دخترم بری بیرون؟" و من هم با قلبی شکسته و خاطری آزرده بگویم: "ده میلیارد تومن لطفا!" اما متاسفانه او اهل این دست و دل بازیها هم نبود!
Fatemeh Karimian
مادر با شنیدن این جملات، ابتدا برافروخته شد، بنفش شد، داد زد، راه رفت، خانه را جارو کرد و اندکی با خودش زیر لب غرولند کرد، آب قند نوشید و سپس وقتی آرامش به وجودش بازگشت به شکل متمدنانه انتقاد و مخالفت نمود.
Fatemeh Karimian
دیگر مرا یارای تحمل فشار خانواده و غرغرهایشان مبنی بر اینکه: "داری همسن نوح میشی ولی هنوز عزبی" نبود. بنابراین ریش و قیچی را سپردم دست خودشان و گفتم: باشه سوژه از شما، خواستگاری از من! دست از سر کچلم بردارید دیگه!
زهــرا م.ن
و ایضا معتقدم لذتی که در خواستگاری رفتن و زیارت یک خانه و خانوادهٔ جدید و ناشناخته هست؛ در آشنایی کوچه و خیابانی و اختلاط کافه و رستورانی نیست!
آترین🍃
میدانستم اگر مجددا ندیده و نشناخته به خواستگاری طرف بروم به جای کسی مثل دختر ترامپ با چیزی مثل زن اوباما روبرو میشوم
karoon
یگر مرا یارای تحمل فشار خانواده و غرغرهایشان مبنی بر اینکه: "داری همسن نوح میشی ولی هنوز عزبی" نبود. بنابراین ریش و قیچی را سپردم دست خودشان و گفتم: باشه سوژه از شما، خواستگاری از من! دست از سر کچلم بردارید دیگه!
masoud
بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی، پدر دوشیزه همان اول کار، آب پاکی را روی دستمان ریخت و خطاب به پدرم گفت: "به قول ما اصفهونیا دوماد خُبِش دسته خنجری یزیدِس!
Arefeh
حالا من مانده بوده ام با یک پای علیل و زنی که رفته و بازگشت به همان انزوا و تنهایی سی ساله و یادآوری این بیت معروف که: "هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش"...
Mohammadii
انگار این مادرهای ایرانی خاصه تُرک هایشان شعبدهبازانی هستند با دستانی سحرآمیز.
Parinaz
حالا اینکه چرا خودش بعد از سی و پنج سال عمر پربرکت هنوز به شخص خوشبختی لینک نشده و ترش مانده بر همگان پوشیده است!
karoon
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان