بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از طنین رنگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب از طنین رنگ

بریده‌هایی از کتاب از طنین رنگ

امتیاز:
۳.۰از ۲ رأی
۳٫۰
(۲)
گویند خدا چو مرد و آهن را ساخت، افسانۀ زندگی و مردن را ساخت، آنگاه نشست و با خیالی راحت از نکهت گل، فرشتۀ زن را ساخت
S
رنگین‌کمان دنیا و هرچه هست در آن، دیو و دد شده دنیا به قدر خوبی ما و تو بد شده ما و تو سبزه‌ایم که در دشت رُسته‌است هر سیزده‌بدر که رسیده، لگد شده هر چه دعا به سمت خدا پُست کرده‌ایم مثل صدا ز کوه به ما مسترد شده ما رودهای از نفس افتاده نیستیم دنیا به راه جاری ما و تو سد شده امّا تو خواب دیده‌ای اینکه به نام من سیاره‌ای توسط چشمت رصد شده تو خواب دیده‌ای که من و تو روانه‌ایم دریا اسیر وسوسۀ جزر و مد شده مثل دو رشته رود، روانیم و مثل پل رنگین‌کمانی از سر ما و تو رد شده
S
شکر دَری به دخترم یسنا خدا که داده به من چون تو دختری شیرین شود دهان تو با شکر دری شیرین؟ کنار A و B و C زیاد ممکن نیست شود زبان تو با لفظ مادری شیرین سلام و صبح بخیر است، Hi! Good morning دهان چه سان شود از این دری وری شیرین؟
f_altaha
در آستانۀ بار دگر قضا شدنم چه فرق می‌کندم هستی و عدم اینجا؟ تو نیستی و که را می‌توان تنفس کرد تو نیستی، چه کنم جز که جان دهم اینجا؟
f_altaha
مرد می‌خواست که از دست خود آزاد شود فارغ از زندگی و خانه و اولاد شود دید در آینه خودش را و براندازی کرد (قدمی مانده که یک آدم معتاد شود) دست بر صورت چین‌خورده‌اش آرام کشید (موج برداشته تا یکسره هفتاد شود) برکشید آهی و در آینه عکسش گم شد (آدمی چیست جز این گونه که برباد شود؟) آه برچید از آیینه خودش را آرام تا از آن روی کس دیگری ایجاد شود یک نفر داشت ادای غم او را می‌کرد؛ دخترش بود که می‌خواست پدر شاد شود
f_altaha
خون من رنگ به شور آمدۀ یک سیب است که خدا ریخته از روز ازل در جانم
f_altaha
پیچیده دست‌های تو در راستای خاک تا حل شود جهان و غمش لابه‌لای تاک پچیده دست‌های تو تا خاطرات تلخ از یاد سنگ و چوب شود تا همیشه پاک مردم به سمت تازه‌شدن منصرف شوند این روزگار سم‌زده دیگر شود هلاک دنیا دوباره نو شود و نو شود زمین چون روزهای اول خود آک آک آک یک آسمان تازه فراگیرمان کند یک آسمان ماه به‌دست و ستاره‌ناک یک نسخه‌آسمان که درآن یک ستاره‌حرف حتی کسی نگیردش از جنس ابر، لاک
f_altaha
برگشته از همیشگی روزگار، مرد اما گرفته، خسته و اندوهسار، مرد برگشته است و خشک شده بر لبش سلام دانسته می‌شود که ندارد دمار، مرد
f_altaha
رها می‌شود از خودش دم‌به‌دم کجا می‌رود این گرفتار خود؟ سراپای، شوق گریز از خودش سراپای، افتاده در کار خود تعلق‌پذیر و تعلق‌گریز در اثبات خویش و در انکار خود همان رفت و آمد، همان افت و خیز همان زندۀ دور و تکرار خود نه خاکش سکونگاه و نی آسمان اسیر تقلای بسیار خود
f_altaha
ناچار می‌گویم که رب العالمین تیغ است پیغمبر برحق روم و زنگ و چین تیغ است کس سر نمی‌ساید مگر در آستان تیغ زیرا خدای مردم روی زمین تیغ است افتاده‌اند آن‌سان به‌جان هم، که باید گفت؛ تنها حَکَم بین سر و تن، بعد از این تیغ است از بس‌که دست از شانه‌های هم جدا کردند حالا به جای دست‌ها در آستین، تیغ است چندان که بالا رفته سهم تیغ‌ها، تنها صدپایه‌سر، سهم غلاف‌الفت‌ترین تیغ است  می‌میرم و این درد را فریاد خواهم کرد زیرا زبان در لحظه‌های واپسین تیغ است
f_altaha

حجم

۶۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۶۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد