بریدههایی از کتاب عروس قریش
۴٫۵
(۱۷۷)
کاش ابراهیم نبی دوباره زنده میشد و همه را به عدل و انصاف دعوت میکرد
خیر کثیر
بیزارم از روزی که از گزند مردم بیمناک باشم و ناگزیر از اطاعت آنان. بیزارم از آنکه مردم از بیم من بهراسند و از گزند من در امان نباشند.
رقیه جعفری
حارث پرسید: «نام این پیامبر موعود چیست؟» سطیح گفت: «در آسمان احمد و در زمین محمد نامیده میشود. او هلاککنندهٔ اصنام و اوثان است.» سپس نگاهی عمیق به ابوطالب انداخت و افزود: «اما پسر تو شیری شجاع است که یاور آن پیامبر خواهد شد.» ابوطالب رو به کعبه سجده کرد و سطیح به حارث گفت: «نام او را در تورات برئیا نوشتهاند و در انجیل ایلیا، اما شما اعراب وی را علی خواهید نامید.»
P.Ehsani
- مردان بزرگ در مکه بسیارند، مردانی که مایهٔ فخر همهٔ طایفهها هستند. پدربزرگ تو هم یکی از آنهاست؛ چون همان عبدالمطلب و پدرش هاشم که تجارت تابستانی شام و زمستانی یمن را در مکه به راه انداختهاند.
- کاش من هم میتوانستم کار بزرگی انجام بدهم تا شما به من افتخار کنید.
- زنان هم میتوانند با به دست آوردن دل شوهران و زادن و پروردن فرزندان دانا، بزرگترین کار خلقت را به سرانجام برسانند.
zsmirghasmy
سر محمد روی قلب مادر کرنش کرد. نمیتپید. قلب مادر زمان بسیاری بود که از تپش افتاده بود انگار، سالها بود از تپش افتاده بود انگار، از همان موقع که شنیده بود قلب عبدالله او دیگر نمیتپد، از همان وقت که شنیده بود قلب زیبای عرب دیگر نمیتپد و نمیتواند پسر زیبایش را ببیند.
_.kowsar._
آمنه چشمها را باز کرد. نفس آخر را کشید و نام پروردگارش را بر زبان آورد. محمد حس کرد نفس او هم فرو مرد. مادر را صدا زد. مادر را بویید. در گریههایش نام مادر را برد. فریاد زد؛ اما صدایی از آمنه برنخاست و تنها لبهایی که رنگ به رو نداشتند، اندکی جنبیدند و نام او را صدا زدند و سپس از جنبش واماندند.
_.kowsar._
«زمین را زینت کنید که میلاد احمد نزدیک شده است. او فرستادهٔ پروردگار بر زمین برای سیاه و سفید، سرخ و زرد، کوچک و بزرگ و مرد و زن است. او صاحب شمشیر بُرنده و تیر سهمناک است. او محمد بنعبدالله بنعبدالمطلب بنهاشم بنعبدمناف است.»
_.kowsar._
- زمانهٔ جاهلیت اُولی با آمدن ابراهیم به سر آمد؛ حال هنگام آن است که با آمدن فرزند تو جاهلیت اُخری نیز به سر آید
_.kowsar._
«ای زاهدان و ای اهل صومعهها، به پروردگار و محمد بنعبدالله ایمان بیاورید که قیام او نزدیک است. خوشا به حال کسی که به وی مؤمن شود و وای بر کسی که با او مخالفت کند.»
maria
تا آمنه بخواهد از زمزم بپرسد، بِرّه کنار دخترش دراز کشید و برای او از کعبه گفت که یادگار نوح است و ابراهیم نبی آن را با سنگهای ابوقبیس ساخته است. از طوفان نوح گفت و حجرالاسود که در دل همان کوه به امانت گذاشته شده بود. مادر از چوبهای آتشزنهای که از آسمان بر بالای ابوقبیس افتاده بود گفت و آتشی که آدم ابوالبشر افروخت.
مروارید ابراهیمیان
- عبدالمطلب هرگز چون مردانی که گِرد کعبه جمع میشوند و اَزلام دستبهدست میکنند نیست.
- آری دخترم. امیر مکه از قماربازی و قماربازان بیزار است. حتی میگویند گوشتهای قربانیشده برای اصنام را هم هرگز به دهان نمیبرد.
- پس از همین روست که شما نیز قربانیها را تبرک نمیدانید و چیزی از گوشت آنها به خانه نمیآورید؟
مروارید ابراهیمیان
شویم مُرده و پسرم که بهترین آهنگر شهر است، مرا به زنی گرفته و چون پدرش در برابر من صداقی به پدرم داده است. او بر آن است تا پایان عمر مرا چون ارثی از پدر در خانهاش نگاه دارد. دو بار هم مرا با همسران دوستانش معاوضه کرده است و تفاخر میکند که من توأمان مادر برادرانش و مادر فرزندان او هستم. میانگارد با این کار از پلیدی مصون خواهد ماند. تنها شرط او برای رها کردن من آن است که برهنه شوم و بر گرد کعبه بگردم یا اینکه شما بر من رحم آورید و...
مروارید ابراهیمیان
یکی از مکیان که تازه از یثرب بازگشته است، دیده بود مردم در وادی نخله زیر درخت بزرگ ذات انواط جمع شده بودند و آن را پرستش میکردند که ناگهان ندایی از سوی درخت بلند شده بود، ندایی که به مردم هشدار میداد به خداوند و به فرستادهای که در راه است ایمان بیاورند و از عبادت بتها سر باز زنند.
مروارید ابراهیمیان
دیروز یکی از بزرگان مکه را سر در گریبان دیدم. سواد بنقارب انسان نیکوکاری است، لااقل در راستگویی وی در میان مکیان شکی نیست.
آمنه چون دید مهمانش سکوت کرده و به فکر فرو رفته است، قدری هراسان شد و پرسید: «او چه گفته؟ خطری که فرزندم را تهدید نمیکند؟»
- اندوهگین مباش آمنه. وی میگفت دیروز بین خواب و بیداری بوده که دیده درهای آسمان باز شده و ملائکی بر زمین نازل شده و گفتهاند: «زمین را زینت کنید که میلاد احمد نزدیک شده است. او فرستادهٔ پروردگار بر زمین برای سیاه و سفید، سرخ و زرد، کوچک و بزرگ و مرد و زن است. او صاحب شمشیر بُرنده و تیر سهمناک است. او محمد بنعبدالله بنعبدالمطلب بنهاشم بنعبدمناف است.»
مروارید ابراهیمیان
«ولادت پیامبری کریم گوارایت باد!» این خبری بود که حضرت موسی در رؤیا به او داد و آمنه در همان حال به مادر موسی اندیشید و اینکه چگونه کودکش را از فرعون پنهان میکرد. اندیشید آیا در نزد پروردگار جهان مقامی چون مادر موسی یافته است. لبریز از شادی بود و چقدر برایش شیرین بود که پس از آن رؤیا خواب عیسی را دید که تولد صاحب گفتار راستین و لسان فصیح را به وی بشارت میداد.
مروارید ابراهیمیان
چندی پیش عبدالمسیح از سرزمین فارس به دیدارم آمد. میگفت پادشاه ایران وی را فرستاده است تا راز خوابش را که شکستن چهارده طاق ایوان کسری و کنگرههای کاخ بوده بپرسد. عبدالمسیح خوابگزار بزرگی است اما نفهمیده بود تعبیر جوشیدن آب در بیابان سماوه و خشک شدن دریاچهٔ ساوه و خاموشی آتش هزارسالهٔ پارسیان چیست.
مروارید ابراهیمیان
- کاری ندارم جز اینکه در قفس تنهایی خود بال و پر بزنم و چون مرغی که جفتش را از او دور کردهاند خودم را به در و دیوار خانهام بکوبم.
Avina
تو و برادرت صاحب بهترین نسل هستید. همسر برادرت به هدایتگر خلق حمل برداشته و همسر تو به پادشاه مؤمنان و مرسلان حمل خواهد برداشت. هر دو طفل در روزگاری بس نزدیک چون ستارهای سرخ در آسمان مکه خواهند درخشید.
Avina
محمد تنها صدای مادرش را در قلب خودش میشنید که میگفت: «شیون مکن! برخیز محمدم! برخیز! یتیم مکه پدر مکیان خواهد شد.»
marziye
- بیزارم از روزی که از گزند مردم بیمناک باشم و ناگزیر از اطاعت آنان. بیزارم از آنکه مردم از بیم من بهراسند و از گزند من در امان نباشند.
marziye
حجم
۲۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
حجم
۲۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان