بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرکار عِلّیه | صفحه ۳۲ | طاقچه
کتاب سرکار عِلّیه اثر زهره عیسی‌خانی

بریده‌هایی از کتاب سرکار عِلّیه

۳٫۹
(۱۹۹)
اما نگرانی‌هایم دربارهٔ خانواده صف کشیده بودند تا هرکدام خودی نشان بدهند. هرچند وقتی به زندگی دیگران نگاه می‌کردم، احساس اسارت در زندانی به نام خانواده به من دست می‌داد. از اینکه نمی‌توانستم مثل بعضی‌ها بی‌خیال باشم دلم برای خودم می‌سوخت و در مقابل، از اینکه در راه سفر هم به دخترم فکر می‌کردم به مادری‌کردنم افتخار می‌کردم. دلم می‌خواست خودم را در احساس مظلومیت شناور کنم تا بابت این سفر نابجا خودم را سرزنش نکنم.
ام باقر

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳۱
۳۲
صفحه بعد