بریدههایی از کتاب هبذول
۴٫۱
(۶۲)
عاشق، نه وصل میخواهد و نه رسیدن، عاشق فقط حضور معشوق را میخواهد، و من قسم میخورم اگر عاشقی بتواند وصال معشوق را تصور کند، هرگز عاشق نبوده و هوس وجودش را پر کرده
milad__313
همیشه پشت پرده پلیدی، پلیدی بدتری وجود دارد که آن را هدایت میکند، بله... آنچه بر سطح دیده میشود تنها نوک کوه یخ است و اصل پلیدی در جای دیگری مخفی شده تا راهبری کند همهچیز را، و هدایت کند کشتار را، و خیانت و دروغ و توطئه را...
فرسا
همچنین امام صادق علیهالسلام فرمودند: از پدرم شنیدم که میفرمود: چون امام حسین علیهالسلام با عمر بن سعد تلاقی نمودند و جنگ برپا شد، خداوند نصرت خود را فروفرستاد تا آنجا که بر سر حسین سایه گسترد، و آنگاه امام مخیر شد بین پیروزی بر دشمنانش و ملاقات و لقای پروردگارش؛ او لقای پروردگارش را برگزید (سید بن طاووس، لهوف، ترجمه سید ابوالحسن میرابوطالبی، ص ۱۴۱، قم، دلیل ما، ۱۳۸۰ ش)
فرسا
با ملایمت گفتم:
خب چرا خود پادشاه بزرگ نمیآد و به طهطیلها نمیگه که قصوار یه دروغگوی شیاده؟
ریحانه تا اسم پادشاه بزرگ را شنید، نگاهش خیره شد به افقی نامتناهی گویی چشمهایش در نیرویی شگرف حل میشد که یک لحظه بادی روشن میان انگشتانش پیچید و موهای پسربچه درهم پریشان شد و بعد گفت:
پادشاه بزرگ بهم گفتش خدای یگانه به طهطیلهای وادی عقل و شعور داده تا هر ادعایی رو باور نکنن (۱)... خودش بهم گفت هرکسی زیر بار ظلم میره، مقصر فقط خودشه (۲).
فرسا
گویی تنها رنج عشق است که اندیشه را بارور کرده و فهم را در نهان هرکس ایجاد میکند که تنها نیروی سوزان عشق در اعماق قلب مینشیند
زهرا صبور
بدترین چیز دنیا این است که هلاکِ لحظهای چشم فروبستن باشی اما کسی برایت به اندازه یک دنیا حرف بزند
مهدی نادریان
گویی فکر نداشتن یک چیز، از نداشتن خود آن چیز بدتر است.
Ashna
میدانی هیچچیز مهمتر از این نیست که به موقع برسی، و بگذار رازی را به تو بگویم؛ رازی که ممکن است زندگیات را عوض کند؛ که «همهچیز برمیگردد به وقت رسیدن»، زمانی که من اسمش را گذاشتهام تقدیر؛ منظورم دقیقاً آن لحظهای است که باید در همان زمانِ خودش به جایی برسی که قرار است آنجا باشی؛ درست مثل تکه ابری وسط کویری داغ، بله تقدیر همان ابر سیار است که سایهاش منتظر کسی نمیماند، باید به وقتش برسی تا زیر سایه آن باشی، تا بتوانی همراهش شوی و از خنکای آن استفاده کنی، و اگر به وقتش نرسی آن را از دست دادهای
زهرا داودی
انتظار هرچیزی را اصیل میکند یا بهتر است بگویم، اصلش را از فرعش بیرون میکشد، گویی گذشت زمان نقابهای دروغین را پاره کرده تا حقیقت هرچیز آشکار شود؛ بله زمان از جسد بیجان، خاک میسازد تا پوچی جسم بدون روح آشکار شود، و همان زمان به انتظار از عاشق، یا شیفتهٔ واله میسازد یا فراموشکاری بیعار، که اگر عشق تنها هوس باشد به خواهش شهوت، فراموشی در اثنای زمان تصویر آن را از ذهن میشوید، اما اگر عشق راستین باشد و حقیقی، عاشق هر لحظه با آن رشد میکند و در خویش گسترش مییابد که این آزمون، و این انتظار از زغال وجود، یا سیاهی فراموشی میسازد، و یا الماس وفاداری
زهرا داودی
صاحب واقعی هرچیزی کسییه که لیاقت اون چیز رو داشته باشه...
زهرا داودی
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه