بریدههایی از کتاب هبذول
۴٫۱
(۶۲)
و حیف عمری که به جای یافتن اسرار، در نامگذاری شنهای بیخاصیت گذشت!
فرسا
یه قانونی هست که خیلی بدرد میخوره... بیست و پنجمین قانون که میگه؛ هرکی به معنای اسمش برسه، به اون نهایتی که باید میرسیده، رسیده...
Ms
برای هرچیز فاصلهای هست درست مثل وقتی که صورت به آیینه میچسبانی، چهرهٔ این سویت با صورت آن سوی یکی شده اما باز فاصلهای هست و درد همیشه همین فاصله است... دقیقاً همین فاصله، و تمام تکاپوی زندگی برای گذر از این فاصله است که اگر با کسی یکی شوی و در او بپیوندی، در واقع خودت را یافتهای و اوج رسیدن به معشوق، همین یافتن خود است حال میخواهد معشوقت آسمانی باشد و خدای خالق که با رسیدن به او عالیترین وجه خود را مییابی به سان آن مرد نورانی که خیره به آسمان، محو در خدای خود بود و قدرت تمام خلقت را با لحظهای از نیایش خود معاوضه نکرد، و یا اینکه معشوق تو زمینی باشد که در پیوستن به او در وجه زمینی خود به اوج خود میرسی و آن فاصله از میان میرود، و همه درد همین فاصله است...
م.ظ.دهدزی
هرکس در زندگی آرزویی دارد، و رؤیایی را در سر میپروراند؛ امیدی که برای رسیدن به آن همهٔ وجود خود را صرف میکند و همین آرزو نهایت اوست، بله... رؤیای هرکس بلندای روح اوست، و آرزویش، تجسم وسعتی که میتواند به آن دست یابد
م.ظ.دهدزی
میرفتم اما بین رفتن و رسیدن خیلی فرق است درست مثل وقتیهایی که در زندگی، عمرت اسیر رؤیایی دور بیهوده سپری شود بیآنکه نشانهای از رسیدن به آرزوهایت بیابی و آنگاه بهناچار، در فرسایش خویش گم میشوی و من با گذشت هر لحظه فرسوده میشدم و گام برمیداشتم
م.ظ.دهدزی
میدانی هیچچیز مهمتر از این نیست که به موقع برسی، و بگذار رازی را به تو بگویم؛ رازی که ممکن است زندگیات را عوض کند؛ که «همهچیز برمیگردد به وقت رسیدن»، زمانی که من اسمش را گذاشتهام تقدیر؛ منظورم دقیقاً آن لحظهای است که باید در همان زمانِ خودش به جایی برسی که قرار است آنجا باشی؛ درست مثل تکه ابری وسط کویری داغ، بله تقدیر همان ابر سیار است که سایهاش منتظر کسی نمیماند، باید به وقتش برسی تا زیر سایه آن باشی، تا بتوانی همراهش شوی و از خنکای آن استفاده کنی، و اگر به وقتش نرسی آن را از دست دادهای
م.ظ.دهدزی
یه قانونی هست که خیلی بدرد میخوره... بیست و پنجمین قانون که میگه؛ هرکی به معنای اسمش برسه، به اون نهایتی که باید میرسیده، رسیده...
م.ظ.دهدزی
بله بدترین چیز زندگی این است که مدام به فرداها موکول شوی و هر روز انتظار بکشی اما هیچوقت آن روزی که باید سرنمیرسد و تو از خودت ناامید میشوی
م.ظ.دهدزی
چگونه در حاشیهٔ نامتناهی خلقت قدم میزنی اما نگاه جستجوگرت را به دایره کوچک اندیشهات محدود کردهای تا نفس بلند عمر در آیینه تکرار مسدود شود... ای هبذول بدان که قدرت تاریکی، تنها فقدان روزنه کوچک نور در قلب است و من به آنها گفتم که پادشاه بزرگ خورشیدی است در افق ابتدا و انتها.
م.ظ.دهدزی
و آه که مردن بهشت است برای کسی که با دستهای خود آیندهاش را تباه کرده
م.ظ.دهدزی
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه