بریدههایی از کتاب جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)
۴٫۶
(۲۶۲)
انسان آنگاه که تحت تأثیر شهوات خویش است از خود بیرون نرفته است، شخص یا شئ مورد علاقه را برای خودش میخواهد و به شدت میخواهد. اگر درباره معشوق و محبوب میاندیشد، بدین صورت است که چگونه از وصال او بهرهمند شود و حداکثر تمتّع را ببرد. بدیهی است که چنین حالتی نمیتواند مکمّل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.
کاربر ۸۵۶۰۷۹۸
نزدیکی هر دو موجود بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها.
parniangh
آری فیلسوفان شاگرد میسازند نه پیرو، رهبران اجتماعی پیروان متعصب میسازند نه انسانهای مهذّب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم میسازند نه مؤمن مجاهد فعال.
parniangh
اثر عشق از لحاظ روحی در جهت عمران و آبادی روح است و از لحاظ بدنی در جهت گداختن و خرابی
Eli K
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلی برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذرهای بودم و عشق تو مرا بالا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد
کاربر ۸۵۴۷۷۳۶
در مثنوی، دفتر دوم، داستان شیرینی را آورده است:
حکیمی زاغی را دید که با لکلکی طرح دوستی ریخته، با هم مینشینند و با هم پرواز میکنند! دو مرغ از دو نوع. زاغ نه قیافهاش و نه رنگش با لکلک شباهتی دارد. تعجب کرد که زاغ با لکلک چرا؟! نزدیک آنها رفت و دقت کرد دید هر دو تا لنگند.
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی
در بیابان زاغ را با لکلکی
در عجب ماندم، بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
این یک پایی بودن، دو نوع حیوان بیگانه را با هم انس داد. انسانها نیز هیچ گاه بدون جهت با یکدیگر رفیق و دوست نمیشوند، کما اینکه هیچوقت بدون جهت با یکدیگر دشمن نمیشوند
کاربر ۴۰۸۸۲۹۸
و در حقیقت جذب و دفع دو رکن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری که از آنها کاسته شود، در نظام زندگیاش خلل جایگزین میگردد. و بالأخره آن که قدرت پر کردن خلأها را دارد دیگران را به خود جذب میکند و آن که نه تنها خلئی را پر نمیکند بلکه بر خلأها میافزاید، انسانها را از خود طرد میکند و بیتفاوتها هم همچو سنگی در کناری.
mim133
مشکلترین مبارزهها مبارزه با نفاق است که مبارزه با زیرکهایی است که احمقها را وسیله قرار میدهند. این پیکار از پیکار با کفر به مراتب مشکلتر است زیرا در جنگ با کفر، مبارزه با یک جریان مکشوف و ظاهر و بیپرده است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با کفر مستور است.
همچنان خواهم خواند...
آن کس که حق را میجوید و خطا رود همانند آن کس نیست که باطل را میجوید و آن را مییابد.
همچنان خواهم خواند...
آنچه اشتباه نمیکند حقیقت است؛ بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند.
همچنان خواهم خواند...
علی در جواب سخنی دارد که دکتر طه حسین، دانشمند و نویسنده مصری، میگوید: سخنی محکمتر و بالاتر از این نمیشود؛ بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این بزرگی شنیده نشده است. فرمود:
اِنَّک لَمَلْبُوسٌ عَلَیک، اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ.
سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمیشود شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیتهایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجی: فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف. نه، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند؛ این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.
همچنان خواهم خواند...
سوده همدانی، بانوی فداکار و دلباخته علی، در مقابل معاویه بر علی درود فرستاد و در وصفش گفت:
صَلَّی الاِْلهُ عَلی روحٍ تَضَمَّنَها
قَبْرٌ فَاَصْبَحَ فیهِ الْعَدْلُ مَدْفونا
قَدْ حالَفَ الْحَقَّ لا یبْغی بِهِ بَدَلا
فَصارَ بِالْحَقِّ وَ الاْیمانِ مَقْرونا
درود خداوند بر روانی باد که او را خاک بر گرفت و عدل نیز با وی مدفون گشت.
با حق پیمان بسته بود که به جای آن بدلی نگزیند، پس با حق و با ایمان مقرون گشته بود.
همچنان خواهم خواند...
ابن حجر از عایشه روایت میکند که پیغمبر گفت:
بهترین برادران من علی است و بهترین عموهای من حمزه است، و یاد علی و سخن از او عبادت است.
همچنان خواهم خواند...
اهل سنت روایاتی از پیغمبر اکرم نقل کردهاند که در آن روایات نگاه به چهره علی و سخن فضایل علی، عبادت شمرده شده است:
۱. محب طبری از عایشه روایت میکند که گفت:
پدرم را دیدم به صورت علی بسیار نگاه میکرد. گفتم: پدر جان! تو را میبینم که به صورت علی بسیار مینگری. گفت: دخترک! از پیغمبر خدا شنیدم که گفت: نگاه به چهره علی عبادت است.
همچنان خواهم خواند...
ابونعیم روایت میکند که پیغمبر خطاب به انصار کرد و فرمود:
آیا راهنمایی کنم شما را به چیزی که اگر بدان چنگ بزنید، بعد از من هرگز گمراه نشوید؟ گفتند: آری یا رسول اللّه! فرمود: این، علی است. دوستش بدارید به دوستی من و احترامش کنید به احترام من، که خداوند به وسیله جبرئیل فرمانم داد که این را برای شما بگویم.
همچنان خواهم خواند...
سیوطی روایت میکند که پیغمبر فرمود:
دوستی علی ایمان است و دشمنی وی نفاق.
همچنان خواهم خواند...
ابن اثیر نقل میکند که پیغمبر خطاب کرد به علی و فرمود:
یا علی! خداوند تو را به چیزهایی زینت داد که پیش بندگان او زینتی از آنها محبوبتر نیست: کناره گیری از دنیا؛ آنچنان قرارت داد که نه تو از دنیا چیزی بهرهمند شوی و نه آن از تو. به تو بخشید دوستی مساکین را؛ آنان به امامت تو خشنودند و تو نیز به پیروی آنان از تو. خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و در دوستیات راستین باشد، و وای بر کسی که با تو دشمنی کند و علیه تو دروغ گوید.
همچنان خواهم خواند...
پرّ و بال ما کمند عشق اوست
موکشانش میکشد تا کوی دوست
من چگونه نور دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم چون تاج و طوق
همچنان خواهم خواند...
عشق قهّار است و من مقهور عشق
چون قمر روشن شدم از نور عشق
برگ کاهم در کفت ای تندباد
من چه دانم تا کجا خواهم فتاد؟
همچنان خواهم خواند...
در مثنوی، ملای رومی را میبینیم به دنبال مطلبی است اما همینکه به یاد شمس میافتد طوفانی سخت در روحش پدید میآید و امواج خروشانی را در وی به وجود میآورد. میگوید:
این نفس جان دامنم برتافته است
بوی پیراهان یوسف یافته است
کز برای حق صحبت سالها
باز گو رمزی از آن خوش حالها
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود
همچنان خواهم خواند...
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
۸,۸۰۰۶۰%
تومان