بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر | طاقچه
تصویر جلد کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر

بریده‌هایی از کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر

انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۲.۸از ۸ رأی
۲٫۸
(۸)
دنیایکنواخت و دون امروز، دیروز، فردا و هماره نشانمان می‌دهد تصویرمان را: واحه‌ای از هراس اندر بادیه‌ای از ملال!
Hossein Vakili
مسئله‌ای که مالارمه به‌خوبی از آن آگاه بوده است. کتاب‌ها پایان‌پذیرند، رویارویی‌های جنسی پایان‌پذیرند، اما میل به خواندن و هماغوشی پایان‌ناپذیر است و از مرگ ما، واهمه‌های ما و آرزوهایمان برای صلح فراتر می‌رود.
Hossein Vakili
شاهدِ مثال خصیصهٔ اول پسر و دخترش، بِبِه و کوکا، بودند که کودکی و نوجوانی شادی را از سر گذرانده بودند و ازآنجاکه پردا مسئولیت کارهای اساسی زندگی را خود بر عهده می‌گرفت، بعدها سرزنشش کردند که واقعیت‌های ناخوشایند زندگی را از آنها پنهان کرده و نقدشان خاصه به‌خاطر آن بود که کارهای مربوط به زندگی روزمره را فقط خودش انجام داده بود.
Amene
طبق گفتهٔ دوده (۴۶)، ویکتورهوگو استعداد آن را داشت که پرتقالی درسته را یکجا در دهانش بچپاندعالی‌ترین معیار سنجش سلامتی از منظر دوده و نوعی رفتار خوک‌منشانه از منظر زن من‌هوگویی که در بینوایان نوشت آدم‌های شرور، آدم‌های سنگدل ظرفیت تجربهٔ شادی شرارت‌بار، شادی سنگدلانه را دارند. البته به‌نقل از حافظه می‌گویم، چراکه بینوایان کتابی بود که سال‌ها پیش در مکزیک خواندم و وقتی برای همیشه مکزیک را ترک کردم، کتاب هم در همان مکزیک ماند و گمانم نه دیگر بخرمش و نه دیگر بخوانمش، چون کتاب‌هایی را که فیلم شده‌اند نباید خواند، چه برسد به آنکه دوباره خواندشان و اگر اشتباه نکنم حتی نمایشی موزیکال هم از بینوایان ساخته شده.
Pazzo
اینک دور دورِ نویسندهٔ کارمندِ دولت است، نویسندهٔ آدم‌کش، نویسندهٔ باشگاه‌برو، نویسنده‌ای که برای درمان بیماری‌هایش به هیوستون یا کلینیک مایوی نیویورک می‌رود. به‌دردبخورترین درس بارگاس یوسا در ادبیات چیزی جز دویدن در صبح علی‌الطلوع نیست. به‌دردبخورترین درس گارسیا مارکز چیزی جز به پیشواز پاپِ رُم رفتن در هاوانا نبود، با نیم‌چکمهٔ ورنی به پا، شانه‌به‌شانهٔ کاسترو که او هم با چکمه حضور به‌هم رسانده بود. بله؛ از گارسیا حرف می‌زنم نه پاپ که به‌گمانم با سندل آمده بود. هنوز لبخند گارسیا مارکز در خاطرم هست که قادر نبود در آن رویداد شکوهمند چیزی را پنهان کند. چشمان نیمه‌بسته، پوست کش‌آمده، چنان‌که گویی پوست صورتش را کشیده، لب‌های نسبتاً غنچه‌شده، لب‌های سارّاسِنو (۱۰۹)، درست همان‌طور که آمادو نربو (۱۱۰) می‌گفت: لب‌هایی که از حسادت کبود شده است.
Mostafa S
امروز مصاحبه‌ای می‌خواندم از لاتین، نویسنده‌ای صاحب‌نام و مردِ رند. از او می‌خواهند نام سه شخصیت را که تحسینشان می‌کند بگوید. در جواب می‌گوید: نلسون ماندلا، گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا. تنها براساس همین جواب می‌توان رساله‌ای درباب حال‌وروز ادبیات امریکای لاتین نوشت. ممکن است خوانندهٔ گذری از شباهت میان این سه شخصیت تعجب‌کند. یک چیز دوتایشان را به‌هم مرتبط می‌کند: جایزهٔ نوبل. چیز دیگری هم هست که هر سه‌شان را به‌هم وصل می‌کند: سال‌ها پیش چپ بوده‌اند. احتمالاً هر سه صدای میریام ماکبا (‌۹۳) را تحسین می‌کنند. احتمالاً هرسه‌شان با آهنگ تودل‌بروی او پاتاپاتا (‌۹۴) می‌رقصند؛ گارسیا مارکز و بارگاس یوسا در آپارتمان‌های رنگ‌وارنگ امریکای لاتین و ماندلا در انزوای سلول زندانش. هرسه میراثی رقت‌بار از خود برجا گذاشته‌اند؛ گارسیا مارکز و بارگاس یوسا نویسندگانی مُقلد اما سرراست‌نویس و سرگرم‌کننده و ماندلا، تابو امبکیِ (۹۵) وصف‌ناپذیر را، رئیس‌جمهور فعلی افریقای جنوبی که وجود ایدز را انکار می‌کند.
Mostafa S

حجم

۴۰۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۸ صفحه

حجم

۴۰۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۸ صفحه

قیمت:
۱۰۴,۰۰۰
۷۲,۸۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد