ـ تصمیم گرفتم زرنگ باشم، دیگه نمیخواهم به دام بیفتم.
n re
من دیوانهٔ او بودم. او برایم مثل مادهٔ مخدر بود
n re
وقتی که چیزی هست، یعنی اینکه وجود دارد، حتی اگر ما نخواهیم.
n re
آیا من ترجیح میدهم بمیرم؟ و خب، باید اعتراف کنم که نه. حتی اگر زندگی زشت، غمانگیز، خشن و ناعادلانه باشد، ترجیح میدهم زنده بمانم.
n re
زندگی، مثل رمانها جالب نیست. حتی میتوانم، بنا به تجربیات شخصیام بگویم که زندگی گاهی عذابآور است.
n re
انسان به معجزات سریع عادت میکند. آنقدر سریع که تقریبا فراموش کردهام
n re
عصبانیت انسان را بیرمق میکند، غم بیرمق میکند.
n re
لحظاتی هست که انسان واقعا از اندک چیزی خوشحال میشود.
n re
زندگی ادامه دارد.
یعنی برای زندهها، زندگی همیشه ادامه دارد.
n re
من بهوسیلهٔ دیوانهها احاطه شدهام. شاید من در یک بیمارستان روانی هستم و هیچکس آن را به من نگفته!
n re