بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همرزمان حسین (ع) | صفحه ۴۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همرزمان حسین (ع)

بریده‌هایی از کتاب همرزمان حسین (ع)

امتیاز:
۴.۵از ۳۶۰ رأی
۴٫۵
(۳۶۰)
از طرف شام یک بخشنامه‌ای به تمام مناطق قلمرو اسلامی صادر شد: «الا برئت الذّمّة ممّن روی فی آل ابی‌تراب»؛ هر کس که جمله‌ای را دربارهٔ علی و خاندان علی (علیه‌السّلام) نقل کند، من ذمّهٔ اسلام را از او برداشتم. یعنی او مسلمان نیست و با او باید معاملهٔ کافر حربی شود. یعنی هر کار توانستید، با او بکنید؛ اگر مالش را گرفتید، جانش را گرفتید، کتکش زدید، فحشش دادید، اسمش را از دیوان بیت‌المال حذف کردید، اشکالی ندارد. یعنی یک انسانی است که از نظر جامعهٔ اسلامی اصلاً حیثیّت اجتماعی ندارد، از حقوق جامعهٔ اسلامی برخوردار نیست و رویش حساب نمیشود. این کار مدّتی تعقیب شد، بشدّت هم تعقیب شد.
شباهنگ
اتّفاقاً آن کسانی هم که میخواسته‌اند و میخواهند در طول تاریخ، ملّتها را ضعیف کنند، بی‌شخصیّت کنند، استقلال روحی و فکری را از اینها بگیرند، روی همین نقطه _ مسئلهٔ شخصیّتها و رهبران و چهره‌های درخشنده _ انگشت گذاشته‌اند؛ رهبران را از اینها میگیرند، چهره‌های محبوب را از اینها میگیرند؛
شباهنگ
امروز شما هم وقتی که زندگی گاندی را میخوانید، یا زندگی جمیله بوپاشا را میخوانید، یا زندگی فلان قهرمان دیگر را که در گوشهٔ دیگر دنیا زندگی میکرده، میخوانید، لذّت میبرید، احساس احتظاظ میکنید،
شباهنگ
شما امروز ببینید مثلاً برای ژاندارک _ یک قهرمان _ ملّتش چه میکند.
شباهنگ
تا میگویی مثلاً امام صادق (علیه‌السّلام) در فلان موقعیّت یک چنین عملی انجام داد، خب تو چه میگویی؟ میگوید: آقا! امام صادق (علیه‌السّلام)، امام بود. تا میگویی امام حسین (علیه‌السّلام) چنین، امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) چنان، امام هفتم (علیه‌السّلام) چنان، امام عسکری (علیه‌السّلام) آن‌جور _ که زندگی هر کدام مظهر شکوه، مظهر عظمت، مظهر حماسه، مظهر کامل انسانیّتِ اسلام‌پسند بود _ میگوید: آقا! اینها امام بودند. خب، به دلیل اینکه اینها امام بودند، باید تو پیروی کنی؛ اگر امام نبودند که کسی وجود آنها را به رخ تو نمیکشید. ما که عمل گاندی را به رخ تو نمیکشیم که تو بگویی امام دیگران بود؛ ما که عمل آن کسی را که تو قبولش نداری، به رخ تو نمیکشیم؛ عمل آن کسی را که تو امامش میدانی، به رُخت میکشیم، به همین دلیل که امام است. چون امام است، باید به حرفش عمل کنی؛ چون امام است، باید دنبالش بروی.
شباهنگ
بعضی چیزها هست که اعتقاد به یک طرفش اثری در زندگی ندارد، اعتقاد به آن طرف دیگر هم اثر مخالف ندارد. شما هر مسئله‌ای که برای ذهنتان مطرح شد اوّل نگاه کنید ببینید آیا این مسئله، مسئله‌ای است که برای زندگی شما، برنامهٔ شما، خطّ‌مشی شما، آیندهٔ شما تأثیری دارد یا ندارد؟ جهت‌بخش است یا نیست؟ اگر نیست، رهایش کنید.
شباهنگ
شیعهٔ واقعی آن کسی است که این هدف را میفهمد. و یک کلمه به شما بگویم: ما اگر چنانچه صد سال هم عمر کنیم، امّا ندانیم که امام ما برای چه بود و در راه اماممان حرکت نکنیم، شایسته و لایق نام شیعه نیستیم.
میثاق
زیدبن موسی؛ از امامزادگان دنیاگرا امام هشتم (صلوات‌الله‌علیه) یک برادری داشت به نام زید. یادتان باشد که این زیدی که میگویم برادر امام هشتم است و چندین ده سال بعد از زید معروف _ زیدبن علی (علیه‌السّلام) اصلاً به دنیا آمده. این غیر از آن زید است. ما دو تا زید داریم. تکرار میکنم که در ذهنتان با هم مخلوط نشود. _ یک زید فرزند امام سجّاد (علیه‌السّلام) است که بنده اسم این بزرگوار را که می‌آورم حتماً با «علیه‌السّلام» توأم میکنم و از شهدای بزرگ اسلام محسوب میشود و در دورهٔ بنی‌امیّه و زمان امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) است و فرزند امام سجّاد (علیه‌السّلام) است؛ اینجا منظور او نیست _ این زیدی که حالا دارم میگویم، این برادر امام هشتم است و چندین سال بعد از آن زید بوده و اوایل خیلی هم افراطی و داغ بود، در یکی از نهضتهای شیعه عضو حسّاسی بود و در نهضت ابن‌طباطبا و ابوالسّرایا و افراطی بودنش به جایی رسید که رفت بصره را فتح کرد. وقتی‌که بصره را فتح کرد، خانه‌های مردم _ یعنی کسانی را که مخالف یا سنّی فرض میکرد یا میدانست _ را آتش زد
العبد
۱) امامزادگان دنیاگرا یک گروه آن امامزاده‌هایی هستند که برای به دست آوردن یک مال‌ومنال یا یک مقام دنیوی میخواستند از عنوان و از وجههٔ امامزادگی خود استفاده کنند. یک‌قدری هم شجاعت و شهامت داشتند و از آن هم استفاده میکردند؛ یک شمشیری بلند میکردند و شمشیر را که برمیداشتند، با یک چند نفر از یارانشان خروج میکردند و قیام میکردند، دستگاه حکومت ملتفت میشد که اینها قیام کرده‌اند. حالا غالباً این‌طوری است که این‌گونه امامزاده‌هایی که اوّل خودشان را جزو ناراضی‌های از دستگاه حکومت قلمداد میکردند و کارشان هم احیاناً به خروج و قیام میرسید، عاقبة‌الامر هم با حکومت آشتی میکردند؛ این دسته عاقبت هم با حکومت رفیق میشدند! یک دسته اینها هستند که انگیزه‌شان خدا نبوده، دین و قرآن نبوده، تجدید حکومت حق و اسلام و عدالت نبوده، بلکه دعوت به نفس میکردند؛ یعنی میخواستند که خود را در رأس قرار بدهند
العبد
امامزادگان دین‌دار و حق‌طلب دستهٔ دیگر از امامزاده‌ها آن کسانی هستند که چون وضع اجتماع خود را برخلاف اسلام و قرآن میدیدند برطبقِ یک انگیزهٔ اسلامی و قرآنی درستی درصدد برمی‌آمدند که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کنند، یعنی در زمینهٔ نابسامانی‌ها و ناهنجاری‌های اجتماع احساس مسئولیّت میکردند و درصدد برمی‌آمدند که امر اجتماع را اصلاح کنند. و اصلاح امر اجتماع بدون توسّل به شمشیر و زور در آن روزگار امکان نداشت. یک عدّه هم اینها بودند. از این جمله دو، سه چهرهٔ معروف را نام میبرم.
العبد
مام لبخندی زدند؛ یعنی خب، میفهمم چه میگویی؛ مطلب معلوم است. بعد رو کردند به کمیت، گفتند: «حالا تو بخوان! تو بخوان ای شاعر ما! تو بخوان ای شاعر حقیقت!». «فأنشد الکمیت: من لقلب متیّم مستهام»، بنا کرد آن اشعار عالی و بلند «هاشمیّات» خود را خواندن، که سر تا پایش انقلاب بود. و این کمیت همان کسی است که به‌خاطر همین شعرها دستگاه حکومت درصدد گرفتنش برآمد. کُمیت بیست سال متواری بود و میگفت بیست سال است که من «دار» م را بر دوش خودم میکشم. یک مدّتی به او امان دادند، بعد هم یک بهانهٔ کوچک و ناچیزی درست کردند و او را کشتند. وارد دربار حاکم کوفه شد، یک بهانهٔ کوچکی از او گرفتند _ که معلوم بود بهانه است، نمیخواهند کمیت باشد _ به غلامان ترک گفتند: «بریزید تکّه‌تکّه‌اش کنید.» ریختند بر سرش، با شمشیرها قطعه‌قطعه‌اش کردند.
العبد
برخورد ائمّه (علیهم‌السّلام) با شعرای درباری و تشویق شعرای متعهّد یک عدّه از شاعران در اطراف خلفا بودند، یک عدّه هم در اطراف ائمّه (علیهم‌السّلام) بودند، یک عدّه هم وضع نفاق‌آمیزی را بازی میکردند. «کثَیِّر» شاعر آمد پیش امام باقر (صلوات‌الله‌علیه)، حضرت با خطابی عتاب‌آلود به او گفتند: «امتدحت عبدالملک؟»؛ «تو با اینکه با ما ادّعای دوستی میکنی و خود را با ما میدانی، عبدالملک را مدح میکنی؟» کثیّر دستپاچه شد. آدم که به گناهش اقرار و اعتراف نمیکند؛ بنا کرد عذرخواهی کردن. گفت: «یابن رسول‌الله! من عبدالملک را مدح حسابی نکردم _ خواست سر امام را کلاه بگذارد! _ من به او نگفتم: یا امام الهدی؛ ای امام و پیشوای هدایت؛ یعنی منصبی را که او مدّعی است و شما مدّعی هستید و مال شما است و او غاصب است، به او نسبت ندادم؛ بلکه به او گفتم: یا أسد؛ ای شیر. و الأسد کلب؛ اسد یک نوع سگی است _ میخواهد توجیه کند _ به او گفتم: یا أفعی؛ ای افعی میدان جنگ. و هی دویبّة؛ آن هم یک حشره‌ای است
العبد
هدف اصلی امام حسین (علیه‌السّلام)؛ تجدید انقلاب اسلامی پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) آن واجب چه بود؟ آن واجب عبارت بود از تجدید انقلاب اسلامی، بعد از پدید آمدن ارتجاع؛ به خط باز آوردن قطار منظّم جامعهٔ اسلامی، پس از خارج شدن این قطار از خط. حسین‌بن علی با عمل خود نشان داد که هرگاه قطار منظّم جامعهٔ اسلامی از خط منحرف شد، ممشای انقلابی اسلام هرگاه فراموش شد، باید این‌جور عمل کرد و این‌جور باید این قطار را به خط باز آورد؛ و این کاری بود که طبعاً خود پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نمیتوانست بکند؛ چون در زمان رهبر یک انقلاب که ارتجاع پیش نمی‌آید؛ ارتجاع مربوط به بعد است. هدف امام حسین (ع)؛ نه فقط شهادت و نه فقط حکومت
العبد
عقیدهٔ شخص خود من این است که حسین‌بن علی (علیه‌السّلام) نه آن‌جوری که بعضی فکر کرده‌اند، فقط برای حکومت آمد، که بعد از آنکه ببیند حکومت گیرش نمی‌آید و مسئلهٔ کشته شدن هست، به فکر برگشتن بیفتد؛ و نه آن‌چنان که بعض دیگری تصوّر کرده‌اند، فقط برای شهادت آمد؛ نه، هیچ‌کدام از این دو نبود. فقط برای حکومت نبود، چون از کیفیت رفتار آن حضرت، کاملاً مشهود بود که حساب شهادت را هم کرده؛ کاملاً روشن بود که فکر آیندهٔ خونین خود را و اصحاب خود را کرده. فقط برای شهادت نبود، چون خودش میفرمود که دارم میروم برای اینکه حق را اقامه کنم و امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ و برداشت شیعیان معاصر آن حضرت از این حرکت جز این نبود که آن بزرگوار برای ایجاد یک محیط اسلامی تلاش میکند
العبد
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در یکی از کلماتش میفرماید: «لابدّ للنّاس من امیر»؛
Ebrahim Maleki
این، نصف‌روز مایه داد به تمام نهضتهای شیعه در طول تاریخ؛ و اگر بر مبالغه حمل نشود، مایه داد به تمام نهضتهای انسانی طول تاریخ، ولو به غیر ما. این نصف‌روز، بسیار پرشکوه است. و دلیل اهمّیّت این نیمروز این است که اگر ما بعد از ۱۴۰۰ سال باز میتوانیم دربارهٔ امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) حرف بزنیم، به‌خاطر آن نصفه‌روز است. این جلسات ما، این نشست‌وبرخاست ما، این مجلس ما، این منبر ما، این حرفهای ما، به برکت همان نیمروز است. ما به نام «عاشورا» دور هم جمع میشویم و حرف امام باقر (علیه‌السّلام) را میزنیم، حرف شاگردان حسین (علیه‌السّلام) و فرزندان حسین (علیه‌السّلام) را میزنیم.
العبد
امام صادق (علیه‌السّلام) در دوران بنی‌امیّه خیلی صریح و علنی کار میکرد و من حالا اگر خسته نشده بودم، این یک دو تا یادداشتی را که در همین زمینهٔ مبارزات تبلیغاتی و سیاسی امام صادق در زمان بنی‌امیّه _ که این مبارزات، صریح‌تر هم هست _ نوشته‌ام و در جیبم دارم، برای شما بیان میکردم. امّا زمان بنی‌عبّاس این مبارزه از صراحت افتاد. چرا؟ برای خاطر اینکه بنی‌امیّه یک رژیم ارتجاعی پوسیده بود، بنیادهایش از بین رفته و پوسیده و تباه‌شده بود، مردم سالیان درازی بود که رنج این رژیم را تحمّل کرده بودند و به امان آمده بودند. بعلاوه خود تشکیلات حکومت، تشکیلات ضعیفی بود؛ قدرت و نیرویی نداشت که بتواند همه‌جا را کنترل کند. امام صادق (علیه‌السّلام) میتوانست آزادانه فعّالیّتها و تلاشهای خودش را ادامه دهد. امّا دولت بنی‌عبّاس به اصطلاح یک دولت انقلابی بود؛ به ادّعای خودشان، یک جمع انقلابی سر کار آمده بودند. اینها همکاران قدیم امام صادق (علیه‌السّلام) بودند که با هم در یک صف با بنی‌امیّه میجنگیدند؛ حالا روی کار آمده‌اند.
العبد
مبارزهٔ صریح و حادّ امام صادق (ع) با بنی‌امیّه امام صادق (علیه‌السّلام) در ملأ عام به مردم میگوید: «ای مردم! آن کسی که از طرف خدا شایستهٔ حکومت و خلافت بود، علی بود، بعد حسن بود، بعد از او حسین بود، بعد از او علی‌بن الحسین بود، بعد از او محمّدبن علی بود و بعد از او منم.» چند بار این مطلب را تکرار کرد؛ این طرف تکرار کرد، آن طرف تکرار کرد؛ و مخصوصاً این کار را کرد و در روایت دارد به‌طرف یمین، به‌طرف یسار. رو به جمعیّت متراکم‌اند، زیادند؛ یعنی در هر گروهی که امام صادق (علیه‌السّلام) قرار میگرفت، این مطلب را تکرار میکرد؛ بنابراین آن بزرگوار صریحاً مبارزه میکرد.
العبد
زندگی امام صادق (علیه‌السّلام) به دو دوره تقسیم میشود: یک دوره، دورهٔ هم‌عصری با بنی‌امیّه است؛ یک دوره، دورهٔ هم‌عصری با بنی‌عبّاس است
العبد
مبارزهٔ همه‌جانبهٔ امام سجّاد (علیه‌السّلام) تا امام عسکری (علیه‌السّلام) با دستگاه خلافت و این رشته در زمان امام صادق و در زمان موسی‌بن جعفر (علیه‌السّلام) ادامه پیدا کرد. خلاصهٔ آنچه میخواستم در بحثِ امروز و دیروز بیان کنم، این است که برطبقِ بررسی بسیار دقیقی که ما در زندگی این هشت امام کردیم _ یعنی از امام سجّاد، بعد تا امام باقر و امام صادق تا برسد به امام هادی و امام عسکری (علیهم‌السّلام) _ دیدیم که این هشت امام در تمام طول مدّت عمر خود، با دستگاه‌های خلافت معاصرِ خود مشغول مبارزه بوده‌اند؛ نه فقط مبارزهٔ فکری و منطقی، بلکه مبارزهٔ سیاسی و مبارزهٔ تبلیغاتی و حتّی در پاره‌ای از موارد، مبارزهٔ نظامی. آنها مبارزهٔ نظامی هم کرده‌اند؛ البتّه نه زیاد، کم؛ ولی مبارزهٔ تبلیغاتی، فراوان؛ مبارزهٔ سیاسی، خیلی شدید و حاد؛ یک نمونه‌اش مربوط به زندگی امام باقر (علیه‌السّلام) بود و دنبالش امام صادق (علیه‌السّلام).
العبد

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۵۰%
تومان