بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همرزمان حسین (ع) | صفحه ۴۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همرزمان حسین (ع)

بریده‌هایی از کتاب همرزمان حسین (ع)

امتیاز:
۴.۵از ۳۶۰ رأی
۴٫۵
(۳۶۰)
جهاد با نفس، رأس همهٔ جهادها است؛ منتها اشتباه نشود _ همچنان‌که دلشان میخواهد اشتباه شود _ جهاد با نفس، ضدّ جهاد با دشمن خدا نیست؛ در راه جهاد با دشمن خدا است.
شباهنگ
در دوران این سه امام آخر، شیعه از لحاظ تشکیلاتی، در نهایت قدرت و استقامت بود؛ و برای همین است که امام جواد (علیه‌السّلام) را در ۲۵ سالگی میکشند؛ مجالش نمیدهند که مثل امام صادق (علیه‌السّلام) به ۶۵‌ سالگی برسد.
شباهنگ
آیا از زبان اهل ذکر مصیبت نشنیده‌اید که عدّه‌ای از دوستان موسی‌بن جعفر (علیه‌السّلام) آمدند پیش سندی‌بن شاهک _ همان زندانبان معروف _ که بگذار ما اماممان را ببینیم؟ اینها کجا بودند؟ ساکن بغداد بودند. شیعه در بغداد نفوذ پیدا کرده بود، به‌خاطر چندین سال کوشش و تلاش امام صادق (علیه‌السّلام) و بعد امام موسی‌بن جعفر (علیه‌السّلام).
شباهنگ
روایت را من از «مناقب» ابن شهر آشوب نقل میکنم: «إنّ هارون‌الرشید کان یقول لموسی بن جعفر خذ فدکاً حتّی أردّها إلیک فیأبی» _ معلوم میشود یک بار هم نبوده، چند بار مکرّر به موسی‌بن جعفر گفته بود _ آقا ما میخواهیم این فدک را به شما بدهیم.
شباهنگ
هارون به موسی‌بن جعفر (علیه‌السّلام) گفت که چطور است من فدک را به شما برگردانم؟ فکر خوبی کرده بود. آخر، اوّلْ‌شعاری که شیعه با آن موجودیّت خودش را اعلام کرد، شعار فدک بود. دختر پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) برای اینکه ثابت کند خلافت مال کسانی نیست که آن را در دست گرفته‌اند و بر مسند قدرت نشسته‌اند، گفت: «فدک مرا غصب کرده‌اید.»
شباهنگ
امّا پیغمبر دربارهٔ حسین‌بن علی، شهید فخّ هم حرف دارد. در یک روایتی پیغمبر میفرماید: که «از فرزندان من کسی به نام حسین‌بن علی در فخّ _ محلّی نزدیک مدینه _ شهید میشود.» و «یاران حسین‌بن علی در قیامت _ آن کسانی که با او هستند _ اجر دو شهید خواهند داشت.»
شباهنگ
بنی‌امیّه این چیزها را درست نمیفهمید، امّا منصور خودش آشنا است و این خاندان را می‌شناسد. گفت ببینید به چه کسی وصیّت کرده، فوراً او را بکشید. از طرف استاندار مدینه آمدند خانهٔ امام صادق (علیه‌السّلام) که جعفربن محمّد (علیه‌السّلام) که از دنیا رفته، چه کسی را وصیّ خود قرار داده؟ گفتند وصیّت‌نامه‌اش هست. باز کردند، دیدند پنج نفر را وصیّ کرده؛ یکی‌اش منصور است، دو تا پسرهای خودش و دو نفر دیگر! منصور گیج شده بود که در اینجا چه کسی را باید بکشد! این هم ضربت دیگری بود که امام صادق (علیه‌السّلام) در آخرین لحظات به منصور زد.
شباهنگ
ضربهٔ دوّم؛ امام صادق (علیه‌السّلام) نمیگذارد منصور جانشین او را بشناسد؛ جانشینِ خودش را مکتوم میکند. منصور تا خبر فوت امام صادق (علیه‌السّلام) را می‌شنود، فوراً یک نامه‌ای میفرستد به حاکم مدینه که: «ببین اگر جعفربن محمّد وصیّتی کرده و کسی را وصیّ خودش کرده، فوراً او را بکش.»
شباهنگ
چرا امام صادق (علیه‌السّلام) دستور میدهد که دوستان من، اهل‌بیت من، کسان من، بستگان من، هفت سال بیایند در منیٰ و آنجا گریه کنند؟ اوّلاً خودِ ایجاد و تشکیل مجلس گریهٔ امام صادق مسائلی را در اطراف امام صادق زنده میکند: آقا چرا فوت کردند؟ مرضشان چه بود؟ بعد یک‌نفر آهسته بیخ گوش او بگوید که آقا مسموم شدند. ثانیاً نشان میدهد که این گریه‌ای که برای من باید بکنید، سنخِ گریه‌ای است که جدّم امام سجّاد (علیه‌السّلام) چهل سال آن را ادامه داد.
شباهنگ
محدّث مجلسی _ فاضل مجلسی، علّامهٔ مجلسی _ بنا داشته چندین هزار روایت را که شیعه از طرف خود و از گذشتهٔ خود حدیث کرده و نقل کرده، در یک مجموعه‌ای جمع کند و این کار را هم کرده. حالا من باید همّت میداشتم و اینها را از هم جدا میکردم و نکردم، تقصیر مجلسی چیست؟ او روایات را جمع کرده و این چند روایت متناقض پهلوی هم ذکر شده و زندگی امام صادق (علیه‌السّلام) و زندگی امام سجّاد (علیه‌السّلام) _ با همهٔ تناقضهایی که زندگی این بزرگوارها در نقلها و احادیث دارد _ همه‌اش کنار هم در بحار هست و بنده که روی این مسئله کار میکنم، عمدهٔ منبع تحقیقم کتاب بحارالانوار مجلسی است.
شباهنگ
امام (علیه‌السّلام) در جواب میگوید: «لیذلّ به الجبابرة»؛ این مگس را خدا فرستاده تا مردمان جبّار را با آن ذلیل کند.
شباهنگ
همان زیدی که پیغمبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «از فرزندان من کسی خواهد آمد که در راه خدا شهید خواهد شد و کسانی که در آن جنگ با او شهید میشوند، روز قیامت بر روی دوش خلائق سیر میکنند و زودتر از همه به بهشت میروند.» مرد جاهلِ عامی عربی‌دان به خودش حق میدهد که به زیدبن علی جسارت و اهانت کند. زیدبن علی چنین شخصیّت بزرگی است. زیدبن علی همان شخصی است که امام سجّاد (علیه‌السّلام) نقل میفرماید و میگوید: «وقتی خدا این بچّه را به من داد، قرآن را باز کردم، دیدم این آیه آمد: «انّ الله اشتریٰ من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون»» میفرماید: «فهمیدم این همان فرزندی است که پیغمبر گفته؛ لذا اسمش را گذاشتم زید». چون پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده بود که نامش زید است. امام سجّاد (علیه‌السّلام) میگوید: «وقتی‌که این آیه آمد، یک آیهٔ دیگر هم بعد از این آمد _ حضرت دو بار قرآن را باز میکنند _ فهمیدم که این همان زیدی است که پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) گفته است.»؛ و دیگر مسائل فراوانی که دربارهٔ زید است.
شباهنگ
منصوری که استاندار مدینه است، میرود بر روی منبر می‌ایستد و در ملأ عام امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را به بدی یاد میکند؛ منصوری که خودش با جمعی از گروه‌های انقلابی طرف‌دار خراسانی‌ها از امام حسن (علیه‌السّلام) به بدی یاد میکند و مسئلهٔ تعدّد زوجات امام حسن (علیه‌السّلام) را آنجا مطرح میکند و این مسئله اصلاً از آنجا به‌وجود می‌آید _ و آقایانی هم که این قضیّه را میگویند، مقلّدین منصور و شیعهٔ منصورند، نه شیعهٔ علی‌بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) _
شباهنگ
من میگویم که هشام‌بن عبدالملک آن روز، امام باقر (علیه‌السّلام) را بهتر از شیعهٔ امروز میشناخت؛ او میفهمید که امام باقر (علیه‌السّلام) در طلب حکومت است، دنبالِ گرفتن قدرت است، دنبال ایجاد یک جامعهٔ اسلامی و الهی واقعی است؛ امّا برای شیعهٔ امام باقر، امروز این مطلب را باید اثبات کنند؛ تازه باورش بیاید یا نیاید!
شباهنگ
بر اثر فعّالیّت همان سه نفر آدم بزرگ که دور امام سجّاد (علیه‌السّلام) را گرفته بودند _ یعنی یحیی‌بن امّ‌الطّویل و جبیربن مطعم و ابوخالد الکابلی _ فداکارها عدّهٔ زیادتری شدند. بعد اتّفاقاً این سه نفر هم شناخته شدند. همین یحیی‌بن امّ‌الطّویل را حَجّاج به یک وضع فجیعی کشت؛ این دستش را برید، آن دستش را برید، این پایش را برید، آن پایش را برید، بعد زبانش را قطع کرد، بعد هم او را کشت. یک‌چنین شکنجه‌هایی صورت میگرفت. این سه نفر شناخته شدند؛ معلوم شد که عامل اصلی، اینها بودند. خب، این امام سجّاد (علیه‌السّلام) بود. بعد نوبت به امام باقر (علیه‌السّلام) میرسد.
شباهنگ
مردم از شهرهای دیگر می‌آمدند؛ یکی یک‌وقتی لباس خیارفروش تنش کرده، رفته تا بتواند با امام صادق (علیه‌السّلام) ملاقات کند؛ یکی خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) رفته، امام فرموده زود بیا تو، در را ببند؛ یکی رفته آنجا، امام فرموده که اگر پرسیدند، نگو از کوفه هستم _ چون کوفه مرکز هواخواهان امام صادق است _ بگو از مدینه هستم مثلاً؛ یکی آمده آنجا استفاده‌ای بکند، فوراً یکی از جاسوسها و مأموران مخفی دستگاه آمده نشسته، امام حرف را برگردانده. با این وضع و با این ترتیب امام صادق (علیه‌السّلام) چهار هزار شاگرد را تربیت کرد و فرستاد به اقطار عالم.
شباهنگ
اوّل‌کسی که این جمله را گفت، عبدالملک مروان بود که رفت روی منبر و گفت: «لا یأمرنی أحدٌ بتقوی الله إلّا ضربت عنقه» هرکس بعد از این فضولی کند و آن‌چنان که مرسوم مسلمانان صدر اسلام بود، به من که خلیفهٔ مسلمانها و حاکم و سلطان شما هستم، دستوری بدهد و توصیهٔ اخلاقی بکند، یا بگوید: «ای امیرالمؤمنین! تو فلان جا را چرا اشتباه کردی یا گناه کردی.»، گردنش را میزنم! یعنی برای اوّل‌بار به‌طور قانونی و رسمی خفقان به‌وجود آورد. خفقان قبلاً هم بود _ در زمان معاویه هم خفقان بود، در زمان یزید هم بود _ امّا صبغهٔ قانونی نداشت؛ عبدالملک اوّل‌بار صبغهٔ قانونی داد؛
شباهنگ
این دو کار _ یعنی صلح با معاویه و کشته شدن حسین‌بن علی (علیه‌السّلام) _ اوّل و آخرِ یک برنامه و یک نقشه‌اند؛ دو تاکتیک هستند در یک استراتژی عام؛ دو کارند بر روی یک صفحه و یک خط. آن اوّل کار است و این آخر کار؛ و همچنان‌که سیّد شرف‌الدّین عاملی (رضوان‌الله‌علیه) میگوید، حسن و حسین (علیهماالسّلام) دو روی یک صفحه بودند، و صلح و واقعهٔ کربلا دو سرِ یک کار و یک وظیفه بود.
شباهنگ
خوب است اینجا یک تذکّر بدهم و آن اینکه چرا امام باقر (علیه‌السّلام) را میگویند «باقرالعلوم». در روایات می‌آید که به امام باقر باقرالعلوم گفته شد، لانّه یبقر العلم؛ دانش را میشکافد. مگر بقیّهٔ ائمّه دانش را نمیشکافتند؟ مگر علم امام باقر بیشتر از امام صادق یا بیشتر از امام سجّاد یا بیشتر از امام عسکری بود؟‌ نه، همه از یک سرچشمه سیراب شده بودند و یک اندازه ظرفیّت داشتند و کم و زیادی نبود. گمان بنده این است، تصوّر خود من این است که [اینکه] امام باقر «باقرالعلم» است، یعنی حقایق و مفاهیم اسلامی را که در قشری از دروغ و فریب و ریا و تحریف پیچیده شده بود میشکافد و آن لُبّ و مغز را می‌اندازد در کام مشتاقان حقیقت. این یک گوشهٔ دیگری است از مبارزهٔ ائمّهٔ ما.
شباهنگ
اگرچنانچه کتاب لهوف ابن‌طاووس را بخوانید، خواهید دید که خطبه را فقط زینب و علیّ‌بن الحسین نخواندند، [بلکه] چندین زن خطبه خواندند؛ امّ‌کلثوم خطبه خوانده، سکینه بنت‌الحسین خطبه خوانده، فاطمه بنت‌الحسین خطبه خوانده و خطبه‌هایشان به عین الفاظ در کتاب لهوف ثبت است.
شباهنگ

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۵۰%
تومان