بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همرزمان حسین (ع) | صفحه ۴۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همرزمان حسین (ع)

بریده‌هایی از کتاب همرزمان حسین (ع)

امتیاز:
۴.۵از ۳۶۰ رأی
۴٫۵
(۳۶۰)
نامه‌ای است از امام عسکری (علیه‌السّلام) به اهل قم و آوج ـ که تعبیر عربی‌اش «آبَه» است ـ انسان از مضمون نامه و قراین این‌طور استنباط میکند که گویا این آقایان از اینکه امام عسکری (علیه‌السّلام) مورد فشار دستگاه است و مورد محاصرهٔ حکومت است، ملول شده بودند و فکر میکردند که امام عسکری (علیه‌السّلام) از راه پدرانش منصرف شده. امام نامه‌ای مینویسند که آنها را به رهبری‌های خود دلگرم کند و به آنها اطمینان بدهد که ما در راهی که گام برمیداشتیم، هنوز هم همچنان گام برمیداریم و این فشار و این تضییقات، ما را از نیّت خودمان و از هدف و مقصدی که داشته‌ایم باز نداشته و دنبال راهمان را گرفته‌ایم و داریم میرویم. این را هم از «مناقب» نقل میکنم. در این نامه امام عسکری (علیه‌السّلام) میفرمایند:
شباهنگ
یک روایتی است در مناقب ابن شهرآشوب که احمدبن اسحاق می‌آید خدمت امام عسکری (علیه‌السّلام) و از امام تقاضا میکند که در مکاتباتی که میان من و شما جریان خواهد داشت، چون مطالبی طبعاً وجود دارد که این مکاتبات بایستی دست کسی نیفتد، دلم میخواهد که شما خط بنویسید برای من، تا من خطّ شما را بشناسم.
شباهنگ
ازجمله یکی از چیزهایی که انسان را به هدف میرساند، حفظ نظم و مراقبت کردن از اصول و برنامه‌ای است که برای او مقرّر شده؛ هرگز در مراعات برنامه‌ریزی که برای رسیدن به هدف بر او مقرّر شده، لاابالی‌گری به خرج ندهد، این از چیزهایی است که انسان را به هدف نزدیک میکند.
شباهنگ
در یک روایت امام میگویند: «آن کسانی که با زید شهید بشوند، مثل کسانی هستند که با علیّ‌بن ابی‌طالب شهید شده‌اند.»
شباهنگ
«خدای متعال در هر زمانی یک حجّتی بر خلق گذاشته و در زمان ما حجّت بر خلق جعفربن محمد برادرزاده من است.» این را زید مکرّر میگفت و خود او هم اظهار علاقه‌مندی میکرد نسبت به امام صادق (علیه‌السّلام).
شباهنگ
در یک جملهٔ دیگری زید (علیه‌السّلام) یک کلمهٔ خالده گفته که مثل کلمات ائمّهٔ معصومین (علیهم‌السّلام) است. تقریباً جمله این است: «إنّه لمْ یکرهْ قوْمٌ قطّ حرّ السّیْف إلّا ذلّوا»؛ گفت: «هیچ مردمی از گرمی شمشیر و از تیزی شمشیر نترسیدند مگر آنکه ذلیل شدند.»
شباهنگ
پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به زیدبن حارثه _ که فرزندش اُسامه همان فرمانده جوانی است که در احتضار پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مأمور بود لشکر را بردارد برود به جنگ روم، برود به‌طرف روم شرقی _ میفرمود: «من تو را دوست میدارم ای زید! به‌خاطر اینکه همنامی با زیدی که از نسل حسین خواهد آمد و در راه خدا شهید خواهد شد.»
شباهنگ
منصور عبّاسی ازجمله خلفائی بود که تحت فشار این امامزاده‌ها قرار گرفت و رفت بر سر منبرها در ملأعام و در حضور یک جمعیّتی از مردم بنا کرد به اولاد امام حسن مجتبیٰ (علیه‌السّلام) و بقیّهٔ امامزادگانی که از اولاد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بودند، دشنام دادن و به خود آنها هم اکتفا نکرد بلکه به پدران آنها _ به امام حسن مجتبیٰ (علیه‌السّلام) حتّی به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) که خود منصور یک‌وقتی از دُعاة آن بزرگوار بود _ هم بنا کرد بد گفتن و طعن زدن و اشکالات بیجا و بی‌مورد گرفتن؛ برای اینکه این انقلابیّون را از نظرها بیندازد.
شباهنگ
اوّل‌انقلابی شیعه، فاطمهٔ زهرا (علیهاالسّلام)، دختر پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است
شباهنگ
دعبل شاعر و مبلّغ بزرگی است، محبوب امام هشتم (علیه‌السّلام) و جزو ارکان تشیّع در زمان خود است. امام (علیه‌السّلام) فرمودند: «دعبل! آیا شعری نداری بخوانی؟» خود امام شعرشناس است. وقتی‌که کُمیت شعر خود را برای امام (علیه‌السّلام) خواند، امام (علیه‌السّلام) شعر او را تصحیح کرد و آن‌چنان تصحیح کرد که این شاعر بزرگ گفت: «أنت یا سیّدی أشعر منّی»؛ تو از من شاعرتری، تو از من شعرفهم‌تری و شعرشناس‌تری
شباهنگ
و این کمیت همان کسی است که به‌خاطر همین شعرها دستگاه حکومت درصدد گرفتنش برآمد. کُمیت بیست سال متواری بود و میگفت بیست سال است که من «دار» م را بر دوش خودم میکشم. یک مدّتی به او امان دادند، بعد هم یک بهانهٔ کوچک و ناچیزی درست کردند و او را کشتند. وارد دربار حاکم کوفه شد، یک بهانهٔ کوچکی از او گرفتند _ که معلوم بود بهانه است، نمیخواهند کمیت باشد _ به غلامان ترک گفتند: «بریزید تکّه‌تکّه‌اش کنید.» ریختند بر سرش، با شمشیرها قطعه‌قطعه‌اش کردند. پسرش نقل میکند، میگوید: «تا پدرم به زمین افتاد، رفتم بالای سرش، دیدم در آن لحظات آخر با یک صدای ضعیفی میگوید: «اللّهمّ آل محمّد، اللّهمّ آل محمّد، اللّهمّ آل محمّد»؛ خدایا! به‌خاطر آل محمّد است، خدایا! به‌خاطر دفاع از حق است؛ میدانم چرا مرا کشتند.»
شباهنگ
عالی‌ترین قصاید عربی که هنوز بر پیشانی تاریخ ادبیّات عرب میدرخشد، یعنی «معلّقات سبع»، در همان روزگار گفته میشد و بر پیشانی کعبه آویخته میشد. عرب از لحاظ تاریخ شعر، از ما خیلی جلو است. زبان عرب و فرهنگ عرب _ منظورم فقط فرهنگ زبان و شعر و این قسمت از فرهنگ عرب است _ پیشینهٔ درخشانی دارد. بنابراین شاعر زیاد بود، همه‌جور شعر میگفتند، غالب مردم شعر میگفتند؛ زنها، دخترها، مردها.
شباهنگ
این شعرایی که فرهنگ را و سطح بینش جامعه را در حد مسائل سکسی پایین می‌آورند، شعر عریان میگویند، ادب بی‌پرده و بی‌ادب را برای مردم مطرح میکنند، نمیدانند چه جنایتی میکنند. بزرگ‌ترین جنایتهایی که در این سطح ممکن است انجام بگیرد، این کار است؛ و این را شعرا، مخصوصاً شعرای جوان بدانند که سلاح شعرشان خیلی برّنده است.
شباهنگ
عبدالله‌عمر، آن مرد زاهدمسلک بی‌مقدارِ ذلیلِ زبون با امیرالمؤمنین بیعت نکرد، امّا از ترس جان، با حجّاج‌بن یوسف، آن هم با پای حجّاج بیعت کرد!
شباهنگ
ابوهریره‌ای که بعضی از محقّقین حساب کرده‌اند و دیده‌اند که اگر این آدم شب و روز هم پهلوی پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) باشد، باز هم زمان مجاورت و معاشرت او با پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)، گنجایش این همه حدیث را ندارد! او در صدر اوّل، در زمان پیغمبر، آدم باارزشی نبوده، امّا در زمان خلیفهٔ اوّل و خلیفهٔ دوّم با یک سلسله فعّالیّتها، یک مختصر قیمت و ارزشی در جامعهٔ اسلامی پیدا کرده و در زمان معاویه شده محدّث بزرگ؛ شده روحانی درجهٔ اوّل عالی‌قدر در دستگاه معاویه! ابوهریره ضمناً شاگرد کعب‌الأحبار هم هست.
شباهنگ
کعب‌الأحبار حتّی پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را درک نکرده؛ و این از عجایب است! او یک ملّای یهودی بوده و در زمان خلیفهٔ دوّم مسلمان شده. با اینکه یک حدیث هم از پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نشنیده، امّا یکی از محدّثین و راویان عالی‌قدر دستگاه معاویه است!
شباهنگ
سلمان فارسی که استاندار خلیفهٔ دوّم در مدائن است، در اوج قدرت خلیفهٔ دوّم به او نامه مینویسد و لقب خاصّ خلیفه را که برای خود انتخاب کرده و بخشنامه کرده که همه باید من را به این لقب بخوانند _ «امیرالمؤمنین» _ در نامه اصلاً نمینویسد. خطابش «یا عمر»، «یا عمر» است؛ نامه‌ای سراپا اهانت، منتها اهانتهای مناسب سلمان، نه فحش؛ سراپا تحقیر، سراپا حاکی از جبهه‌گیری خاصّ شیعی در زمان صدر اوّل.
شباهنگ
«قل هل تربّصون بنآ الّآ احدی الحسنیین». این منطق اسلام است. در جنگ، یکی از دو نیکی برای انسان هست: یا این است که بر رقیب و حریف غلبه میکند و پیروز میشود و یا این است که به دست او شهید میشود.
شباهنگ
«قل هل تربّصون بنآ الّآ احدی الحسنیین».
شباهنگ
معلّی‌بن خنیس، هم مبارز است و هم با امام صادق (علیه‌السّلام) خیلی مأنوس است _ و همه این را میدانند _ کارهای مالی امام دست او است و خیلی از روابط امام با شیعیانش به‌وسیلهٔ او انجام میگیرد. معلّی‌بن خنیس را خواست و به او گفت: «نام شیعیان نزدیک امام صادق (علیه‌السّلام) را باید بگویی.» معلّی‌بن خنیس گفت: «نمیگویم.» گفت: «مجبوری بگویی و اگر نگویی، تو را خواهم کشت.» گفت: «بخدا قسم اگر نام اینها زیر پایم بود، پایم را بلند نمیکردم که تو فهرست نام اینها را از زیر پای من بیرون بیاوری؛ نام شیعیان را بگویم؟» نگفت نمیدانم، چون این حرف گفتنی نبود؛ معلوم بود که میداند. حاکم گفت: «میکشم.» معلّی گفت: «بسیار خوب، بکش»؛ و معلّی‌بن خنیس به‌وسیلهٔ داودبن علی شهید شد. داود یکی از ارکان بنی‌عبّاس و از رجال انقلابِ اوّلین این سلسله است.
شباهنگ

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۷۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۵۰%
تومان