شاید روبینشتاین واقعاً دیوانه نبود. شاید عاقل بود، چون از آلمانیها نمیترسید. احتمالاً همهٔ ما را بهخاطر ترسمان از آلمانیها به سخره میگرفت، همانطور که ما به دیوانهبازیهایش میخندیدیم.
Yasaman
آدم میخواهد چطور انسانی باشد؟
Raynamaria
«هرکسی آزاد است تصمیم بگیرد میخواهد چطور انسانی باشد.»
بعد نگاه عمیقی در چشمانم کرد: «پرسش این است میرا کوچولو، که تو مایلی چطور انسانی باشی؟»
آهسته و با حالتی تدافعی گفتم: «کسی که زنده بماند.»
دلقک گفت: «به نظر من مفهوم زندگی باید ورای این حرفها باشد.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
قهرمان بودن یک چیز نسبی بود. بستگی به این داشت که آدم کدام طرف قرار میگرفت.
i_ihash
به خدا باور نداشت، به خودش باور نداشت، ولی به ترحم شیاطین باور داشت! جروبحث کردن با او چه فایدهای داشت؟
masomeh
در گتو صدهاهزار نفر زندگی میکردند، ولی فقط سه نفر بودند که همه آنها را میشناختند. یکی خوار شمرده میشد، یکی بسیار عزیز بود و یکی که مسخرهاش میکردند. کسی که همه مسخرهاش میکردند، روبینشتاین بود.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
باتوجهبه مرگی که در انتظار بود، چه چیزها که برای آدمها مهم نبود...
E.E
کسی برنده است که کمتر بترسد.
E.E
در زندگی و مرگ هیچکس، هیچ منطقی نهفته نبود.
forooghsoodani
کمتر از نیمساعت بعد یکی از دریچهها را بلند کرد و ما یکی پس از دیگری وارد مجرای فاضلاب شدیم. آبراهام چراغقوهبهدست، من و یوزف هرکدام با یک شمع. بلافاصله تا زانو وارد آب شدیم. بوی گند به شدت آزاردهنده بود.
Fatemeh Karimian