بریدههایی از کتاب بیست و هشت روز تمام
۴٫۲
(۱۲۰)
قهرمان بودن یک چیز نسبی بود. بستگی به این داشت که آدم کدام طرف قرار میگرفت.
Fatemeh Karimian
آیا مگر با کسی ازدواج کردن، بهقصد نجات جانش، عالیترین شکل عشق نیست؟
zeinab_mdi70
اغلب وقتی ترس وجودم را فرا میگیرد، سطح چیزی را لمس میکنم تا آرام شوم: سطح فلزات، سنگ، پارچه - فرقی نمیکند، مهم این است که متوجه شوم غیر از ترسم، چیز دیگری هم در دنیا وجود دارد.
n re
اگر زمانی از خودم میپرسیدم که معدود آلمانیهایی که به نظر ما یهودیان چیزی شبیه انسان بودند، چگونه میتوانستند اینهمه قتل و جنایت را تحمل کنند، جواب سؤال در همین صحنه نهفته بود: در عالم مستی.
Raynamaria
یک آلمانی مسیرش را بهخاطر یک یهودی تغییر نمیدهد. در این لحظه برایم مشخص شد که از نظر او، من فقط کسی بودم که راهش را سد کرده بود. ما یهودیها جلوی دستوپای آلمانیها را گرفته بودیم.
پشت قضیه چه نهفته بود؟
نمیدانستم. تسلط بر دنیا؟ ایجاد یک جامعهٔ آریایی؟ نیکبختی؟ یا داشتن یک زندگی بدون باکتری؟
ما باسیلهایی بودیم که باید نابود میشدند.
بیش از این ارزش نداشتیم. نه کسی ملاحظهمان را میکرد، نه به ما احساسات نشان میداد. مخصوصاً احساسات که اصلاً. ما فقط دردسر بودیم. دردسر و مزاحم.
Raynamaria
«هرکسی آزاد است تصمیم بگیرد میخواهد چطور انسانی باشد.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
داشتن موهای بلوند، صورت ککمکی و چشمان آبی حتی میتوانست خودش را آلمانی جا بزند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
آلمانیها کودکان را هم میسوزاندند. با این حساب هیولاها وحشتناکتر از حد تصور بودند. آنها حتماً شیاطینی بودند که از جهنم پا به زمین گذاشته بودند تا بر کرهٔ خاکی تسلط پیدا کنند و میخواستند زمین را هم به جهنم تبدیل کنند.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«آخرین کسی که از من پرسید میخواهم چطور آدمی باشم، یک مرد دیوانه بود.»
پاسخ داد: «این سؤالی است که همه باید به آن جواب بدهیم، چه دیوانه باشیم چه عاقل.»
«و تو به خودت پاسخ دادهای؟»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«هرکسی آزاد است تصمیم بگیرد میخواهد چطور انسانی باشد.»
بعد نگاه عمیقی در چشمانم کرد: «پرسش این است میرا کوچولو، که تو مایلی چطور انسانی باشی؟»
آهسته و با حالتی تدافعی گفتم: «کسی که زنده بماند.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
تمام این قاچاقچیان کوچک روبهمرگ بودند. دیریازود به چنگ کسی مثل فرانکنشتاین میافتادند. فرانکنشتاین؛ این اسمی بود که به یکی از مأموران بسیار خشن آلمانی داده بودیم. طوری لبخندزنان قاچاقچیان کوچولو را جلوی حصار تیرباران میکرد، انگار آنها گنجشک بودند
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
دیگر به وجود خدا باور نداشتم، ولی قسمتی از وجودم هنوز میخواست به او امید ببندد.
shamim
کسی برنده است که کمتر بترسد.
Rahaaaaa
«حتی اگر طوفان ما را از جا بکند
ما همچنان سرپا میایستیم.»
Rahaaaaa
در مرگ، همهٔ ما انسانها مشابه بودیم - حتی اگر ادیان چیز دیگری ادعا کنند
Rahaaaaa
«دومین سلاح بُرنده یک ظالم، دروغهایش است.»
هانا پرسید: «و بُرندهترین؟»
«ترس.»
E.E
دنیا را مطابق میل و ارادهٔ خود ساختن، حتماً باید چیز فوقالعادهای باشد، حتی اگر این اتفاق فقط در عالم تخیل بیفتد.
forooghsoodani
«ملوان شدی، چون در تاس انداختن برندهٔ یک قایق شدی.»
آرشیدا
قطعاً در این لحظه در گتو ازدواجهایی صورت میگرفتند که تنها هدفشان این بود که یک نفر را به همسری انتخاب کنند و به این طریق جان شخص مقابل را نجات دهند. در چنین ازدواجهایی عشق دیگر هیچ نقشی بازی نمیکرد. یا درست برعکس، احتمالاً نقش اصلی را بازی میکرد. آیا مگر با کسی ازدواج کردن، بهقصد نجات جانش، عالیترین شکل عشق نیست؟
masomeh
قبلاً این مرد شریف هرگز با چنین افرادی سر یک میز نمینشست. حالا کار به جایی رسیده بود که او برای نجات جان بچهها حتی حاضر بود با خود شیطان تانگو برقصد.
Fatemeh Karimian
حجم
۳۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
حجم
۳۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
قیمت:
۶۹,۵۰۰
۴۸,۶۵۰۳۰%
تومان