بریدههایی از کتاب بایگانی همیشگی
نویسنده:ادوارد اسنودن
مترجم:علی مجتهدزاده
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۵ رأی
۴٫۵
(۳۵)
به من گفته بودند که آدم فقط وقتی واقعاً بزرگ میشود که یا یکی از والدینش بمیرد، یا اینکه خودش صاحب فرزند شود. ولی کسی این نکته را به ما نگفته بود که در سن و سالی که ما بودیم، طلاق والدین جای هردوِ این موارد عمل میکند و انگار هردو را یکجا با هم تجربه میکنی. یکدفعه تمامی نقاط سفت و قابل اتکای زندگی کودکیات محو میشوند و جایش آدمی پیش رویت میماند (تازه اگر بماند) که خودش بیشتر از تو درهمشکسته و بیپناه است و با آن انبارهٔ خشم و اشک همیشگی، یکبند این واقعیت را پیش چشمت میآورد که دیگر هیچ چیز درست نمیشود و دستکم برای مدت درازی وضع همین است.
yumi
به من گفته بودند که آدم فقط وقتی واقعاً بزرگ میشود که یا یکی از والدینش بمیرد، یا اینکه خودش صاحب فرزند شود. ولی کسی این نکته را به ما نگفته بود که در سن و سالی که ما بودیم، طلاق والدین جای هردوِ این موارد عمل میکند و انگار هردو را یکجا با هم تجربه میکنی. یکدفعه تمامی نقاط سفت و قابل اتکای زندگی کودکیات محو میشوند و جایش آدمی پیش رویت میماند (تازه اگر بماند) که خودش بیشتر از تو درهمشکسته و بیپناه است و با آن انبارهٔ خشم و اشک همیشگی، یکبند این واقعیت را پیش چشمت میآورد که دیگر هیچ چیز درست نمیشود و دستکم برای مدت درازی وضع همین است.
yumi
باید همیشه بگذاری که آدمها هرچه دلشان میخواهد تو را دستکم بگیرند چون تنها در این صورت است که هراسی از تو ندارند و نقاط ضعف و حفرههای فکریشان برایت گشوده و آشکار میماند. دیگر تلاشی نمیکنند که ضعفهایشان را پیش تو بپوشانند و بعدها میتوانی در دل همین حفرهها برای خودت تاختوتاز کنی و با شمشیر آتشین و آختهٔ عدالت، حکم برانی.
yumi
کسی به من توجهی نداشت و اگر هم کسی از من میپرسید چکارهای، با فرانسهٔ دستوپا شکستهای که یاد گرفته بودم میگفتم در بخش کامپیوتر سفارت هستم و دیگر مرا به حال خودم میگذاشتند. البته همیشه هم اینجور نبود و گاه گفتگو ادامه مییافت. اینجا بود که پس مینشستم و میگذاشتم خوب هرچه را در سینه دارند برایم باز کنند و بگویند چقدر بیشتر از من دربارهٔ یک زمینهٔ خاص مرتبط با تواناییهایشان میدانند.
فرزاد صفری
من خودم خبرهٔ این کارم و میدانم که برساختن حقایق جعلی، از هنرهای منحوس سازمانهای اطلاعاتی است. همان سازمانها که در زمان کارم در آنها بارها میدیدم با دستکاری در اطلاعات و دادهها، روند اثربخشی آنها را بهگونهای تنظیم میکردند که زمینهساز جنگی باشند؛ که آدمربایی را «عملیات ویژهٔ استرداد» قلمداد میکردند و شکنجه را «بازجویی پیشرفته» و پایش مردم را «دادهپردازی انبوه».
یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
ولی معنادارترین واکنش به آژانس، از جایی راه افتاد که تمامی کسبوکارهای اینترنتی و پایگاههای معروف، نشانی خود را از http به https تغییر دادند و راه را بر هر طرف ثالثی که میخواست ترافیک اینترنتی را پایش کند بستند. از سال ۲۰۱۶ هم شاهد دگرگونی عظیمی در عرصهٔ اینترنت بودیم که در آن حجم ترافیک رمزگذاری شده، از ترافیک معمولی پیش افتاد.
مروارید ابراهیمیان
دو روزی که از شروع جلسات بازجویی گذشت، دیدم لباسهای تمیزم تموم شده و واسهٔ همین رفتم خرید. مأمورها هم دنبالم اومدن و حتی توی بخش لباسهای زنونه هم ولکن نبودن. با خودم گفتم لابد تو اتاق پرو هم میخوان بیان، که بگن این رنگ بهت نمیآد، اون قرمزه رو بپوش. توی این فکرها بودم که تلویزیون بالای اتاق پرو یهو عکسم رو نشون داد و گوینده گفت: «دوست دختر ادوارد اسنودن.» پریدم وسط و نگاه کردم که چهجوری همهٔ عکسهام رو نشون میدن. دست بردم و تلفنم رو بیرون آوردم و این اشتباه بزرگ رو مرتکب شدم که اسمم رو گوگل کنم. خشکم زد. همه جا نوشته بودن رقاص بودن و هرزه و فاحشه و اینها. مردم هم مثل همین مأموران فدرال پیشاپیش بهم برچسب زده بودن.
مروارید ابراهیمیان
همهٔ حرفها گفته شده و دیگر توی روسیه گیر افتاده بودیم و توی آن فرودگاه چهل شبانه روز را سر کردیم. در آن روزها از ۲۷ کشور مختلف درخواست پناهندگی کردم که هیچکدامشان میلی به افتادن زیر ضرب فشارهای سیاسی آمریکا نشان ندادند و برخی از آنها درخواستم را به محض فرستادن، برگشت دادند. برخی هم میگفتند که طبق قوانین خاص آن کشورها باید ابتدا خودم را به داخل مرزهایشان برسانم و بعد درخواست پناهندگی کنم که این کار هم ناممکن بود. سرانجام تنها نهادی که به من روی خوش نشان میداد شعبهٔ برگر کینگ فرودگاه بود که همیشه یک گوجه و پیاز اضافی به من میداد.
مروارید ابراهیمیان
پیشنهاد لورا این بود که یک فیلم هم از من بگیرد که همزمان با مقالهٔ ایون درگاردین، در اینترنت منتشر شود. قرار بود در این فیلم من بهتنهایی مسئولیت همهٔ آن افشاگری را بپذیرم و خودم را منبع اخبار مربوط به پایش انبوه معرفی کنم. اگرچه لورا همهٔ آن هفته را فیلم گرفته بود ـ که بیشترش بعدها در مستندی استفاده شد که با آن جایزهٔ اسکار را گرفت ـ باز هم از من یک بریدهٔ فیلم اختصاصی گرفت که در آن مستقیم به دوربین نگاه میکردم و حرف میزدم. همانجا و در همان لحظه، دوربین را روشن کرد و من به حرف درآمدم: «اسم من ادوراد اسنودنه. من... ۲۹ سالمه.»
سلام دنیا!
مروارید ابراهیمیان
وقتی با XKEYSCORE کار میکنی، دو چیز مشترک درمورد همهٔ مردم دنیا دستت میآید: اول اینکه تقریباً همهٔ مردم دنیا دستکم یکبار فیلم یا عکسهای مستهجن را تماشا کردهاند و دیگر اینکه روی کامپیوتر همه، عکسهای خانوادگی خودشان حتماً پیدا میشود. این دو قانون، در مورد مردم از هر دستهای، از هر نژاد و سن و ملیتی صادق بود و از بدجنسترین تروریست تا موجهترین شهروند ـ که شاید پدربزرگ آن تروریست هم بود ـ همهشان روی کامپیوترهای خود، این دو محتوا را داشتند.
مروارید ابراهیمیان
میشد ادعا کرد که رمزگذاری، یگانه راه مقابله با هرگونه پایش و نظارت دیگری است. اگر شما همهٔ دادههای خودتان را به همین شیوه رمزگذاری و این روش را در تمامی ارتباطات خود رعایت کرده باشید (به این معنا که دادههای انتقالی شما در مبدأ رمزگذاریشده و در مقصد با کلیدی که فرستادهاید باز شوند) آنوقت دیگر هیچ نهاد و هیچ آژانسی در دنیای اطلاعات، نمیتواند آنها را بخواند و بفهمد. شاید این دادهها را شنود و جمعآوری کنند اما هیچ چیز دستشان را نخواهد گرف
مروارید ابراهیمیان
این را بارها تجربه کرده و درستی آن را دیدهام و خود شما هم که دفعهٔ بعد فایلی را روی دیسک خودتان میریزید، به این نکته دقت کنید که چرا کپیکردنش اینقدر طول میکشد و پاک کردنش آنی است. پاسخ هم این است که فرآیند پاککردن، در عمل کاری به خود فایل ندارد و فقط نشانی آن را پاک میکند. راحتتان کنم: کامپیوترها برای رفع اشتباه و تصحیح آن ساخته نشدهاند. این وسایل فقط آن را مخفی میکنند و تازه فقط از دید کسانی که نمیدانند چگونه در دل آن جستجو کنند.
مروارید ابراهیمیان
گاس به روزنامهنگارانی که از او سؤالاتی کردند گفت که سازمان این قابلیت را یافته که همهٔ تلفنهای هوشمند آنها را حتی در حالت خاموش هم ردیابی کرده و بر همهٔ مکالمات و ارتباطات آنها نظارت داشته باشد. حواستان باشد که اینها خبرنگاران رسانههای داخلی بودند؛ روزنامهنگاران آمریکایی. و زمانی که گاس میگفت سازمان «میتواند» منظورش این بود که سازمان این کار را «میکند» و «کرده» و «خواهد کرد». گفتارش تکراری و خستهکننده و حتی توهینآمیز بود. یکجوری حرف میزد انگار کشیش بارگاه سیا بوده: «فناوری سریعتر از دولت یا قانون حرکت میکند و اینها به گردش نمیرسند. شما هم به گردش نمیرسید: شاید برایتان سؤال پیش بیاید که حقوقتان چه میشود و چه کسی مالک حقیقی اطلاعات شماست.»
مروارید ابراهیمیان
فهمیدم برای رسیدن به هدفی واحد ممکن است انگیزههای متفاوتی در کنار هم کار کنند
مروارید ابراهیمیان
نطفهٔ آمریکا را با سرپیچی و نافرمانی بستهاند. بیانیهٔ استقلال آمریکا در عمل نوعی شورش و نافرمانی نسبت به قوانین انگلستان بوده و آنچه بنیانگذاران آمریکا در آن بیانیه «حق طبیعی» و «قانون طبیعت» خواندهاند، حقی بوده که برای خودشان قائل شدند تا به موجب آن از فرامین بزرگترین ابرقدرتهای زمانه سرپیچی کنند.
مروارید ابراهیمیان
اینکه بگویید حریم خصوصی برایتان اهمیت ندارد و چیزی برای پنهان کردن ندارید، مثل این است که بگویید آزادی بیان برایتان اهمیت ندارد چون چیزی برای گفتن ندارید؛ که آزادی رسانهها برایتان مهم نیست چون اصلاً روزنامه نمیخوانید. یا آزادی مذهب برایتان مهم نیست چون اصلاً خداپرست نیستید و در تجمعات مسالمتآمیز هم شرکت نمیکنید چون که تنبلید و اصلاً از در خانه بیرون نمیروید. اینکه یکی از این آزادیها یا همهشان برای شما اهمیت ندارند، ضامن این نیست که همین فردا عقیدهتان عوض نشود و ابداً هم به این معنا نیست که همسایهتان مثل شما فکر میکند. و دیگر اصلاً به این معنا نیست که شما بنشینید و دست روی دست بگذارید تا دولت آمریکا ذره به ذره تهماندهٔ این آزادی را ـ که مردم در آن سوی دنیا برای یک تکهاش جان میبازند ـ سر بکشد.
مروارید ابراهیمیان
اینترنتی که من در دامان آن بزرگ شدم دیگر داشت فراموش و گم میشد. جوانی من هم با آن میرفت. آنلاین شدن که همیشه فرآیندی زیبا و ماجرایی خاص بود، اکنون خودش بدل به یک مصیبت شده و حالا تنها دغدغهٔ حفظ حریم شخصی را داشتیم.
مروارید ابراهیمیان
هر وقت که اطلاعاتی را آنلاین ذخیره میکنید، در عمل از آن سلب مالکیت کردهاید و حالا دیگر شرکتها تصمیم میگیرند که کدام داده را برایمان نگه دارند و اگر از یکی از فایلهایمان خوششان نیامد آن را پاک کنند.
مروارید ابراهیمیان
آلمان هم در سال ۱۹۳۹ و بر پایهٔ هدفی مشابه، سرشماری عمومی انجام داد و البته در این کار، فناوری روز کامپیوتر را هم به خدمت گرفت. هدف هم این بود که جمعیت حاضر در رایش سرشماری شده و امکان تسلط و حتی پاکسازی (از یهودیان و کولیها) به وجود بیاید. تازه این پیش از دستاندازی آلمان به فراتر از مرزهای خودش بود و برای رسیدن به این هدف، دولت آلمان با سازمانی به نام دهوماگ همکاری کرد که در آن زمان کارتهای شناسایی سوراخدار برای دولت آلمان ساخت. برای همهٔ شهروندان آلمانی از این کارتها صادر کردند و کامپیوترهای دهوماگ نیز هر فردی را با شمارش سوراخهای روی کارتش و از روی ترتیب قرارگیری این سوراخها میشناخت. هویت هر فرد بسته به همین سوراخهایی بود که کامپیوترهای آنالوگ آن زمانه درکشان میکردند.
مروارید ابراهیمیان
در طول تاریخ تنها دو کشور بودهاند که مثل آمریکا سیاست پایش انبوه را اجرا کردهاند و از قضا هر دو در جنگ جهانی دوم هم حضور داشتهاند: یکی شوروی که همپیمان آمریکا بود و دیگری آلمان نازی که دشمن بهشمار میآمد. هر دو این کشورها سیاستهای پایش انبوه مردمانشان را به پیشرفتهترین شکل و ابزاری که در اختیار داشتند، اجرایی کردند و بایگانی گستردهای از جمعیت انبوه خود در اختیار داشتند.
مروارید ابراهیمیان
حجم
۴۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۴۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
تومان