بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نامزد خوشگل من! | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب نامزد خوشگل من! اثر حمید داود آبادی

بریده‌هایی از کتاب نامزد خوشگل من!

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۲۹ رأی
۴٫۶
(۲۹)
دخترکان ۱۸ – ۲۰ ساله که هیچی از جنگ و نظامی‌گری نمی‌دانستند و فکر می‌کردند با نفربرهای صدام، تخته‌گاز تا خود تهران خواهند رفت و ۳ روزه ایران را فتح می‌کنند، در بن‌بست هویتی و وجودی قرار گرفتند. یکی‌یکی نارنجک را از جیب درآورده، برای این‌که هم چهره‌شان متلاشی شود و هم اثر انگشت‌شان از بین برود، نارنجک را در مشت، جلوی صورت گرفته، فریاد زدند: "قسم به مسعود، قسم به مریم، تسلیم ننگ است ..." و نارنجک جلوی صورت‌شان منفجر شد. و از شهادتین و مسلمانی هیچ به‌گوش نرسید، مگر قسم به مسعود و مریم!
•متکلم وحده•
فکر کنم پاییز ۱۳۷۱ بود، ولی هنوز آتش حمله‌ها، آن‌چنان پرحجم نشده بود. هنوز حاج‌آقا "زم" ـ رئیس آن روز پالایشگاه و حوزهٔ هنری و میلیاردر و قهوه‌خانه‌دار و ... امروز ـ آوینی را از حوزهٔ هنری اخراج نکرده بود.
ره دوست

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد