بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاچینکو | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب پاچینکو اثر مین جین لی

بریده‌هایی از کتاب پاچینکو

نویسنده:مین جین لی
انتشارات:نشر هیرمند
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۵۷ رأی
۳٫۸
(۵۷)
حالا که او رفته بود، سونجا گرما و مهربانی پدرش را مثل سنگ‌های صیقل‌خورده حفظ کرده بود.
El
ده‌هزار هموطن در کشور و جاهای دیگر فقط می‌کوشیدند شکم‌شان را سیر کنند. در نهایت شکم شما امپراتورتان بود
El
هر روز سه یا چهار روزنامه می‌خواند تا از لای شکاف‌ها و هم‌پوشانی به اندکی حقیقت برسد. روزنامه‌ها تقریباً یک‌چیز را تکرار کرده بودند؛ حتماً شب قبل سانسور خیلی شدید اعمال شده بود.
El
یاد بودن با او، این خاطرات او را ترک نمی‌کرد. باید از دست او خلاص می‌شد، باید به این یادآوری بی‌پایان کسی که می‌خواست فراموش کند، پایان می‌داد.
El
سونجا چیزی نگفت. پدرش به او یاد داده بود در بازار خیلی کم حرف بزند.
El
مشتری‌های پول خرج‌کنی نبودند، درواقع، پول خیلی کمی خرج می‌کردند، اما همیشگی بودند و آن‌طور که پدر و پدربزرگ تاناکا به او یاد داده بودند ـ هشت نسل از پسران مغازه را اداره کرده بودندـ پرداخت‌های روزانهٔ دائمی از خریدهای زیاد گاه و بی‌گاه مهم‌تر بود. زنان خانه‌دار پشتیبان اصلی کسب بودند
El
شنیدن دلایلی از این نوع غیرمعمول نبود، اشتیاق برای تبدیل اعمال بد به اعمال خوب.
El
«هرجا بروی، آدم‌ها فاسدند. خوب نیستند. می‌خواهی آدم خیلی بد ببینی؟ یک آدم معمولی را فراتر از تصورش موفق کن. ببین وقتی بتواند هرکاری که می‌خواهد بکند، چقدر خوب خواهد بود.»
El
برادرها از قدرت چین لاف می‌زدند، ازآنجا که رهبر خودشان نومیدشان کرده بود، مشتاق بودند که ملت دیگر قوی باشد.
El
تاریخ ما را نومید کرده، اما مهم نیست.
El

حجم

۵۰۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۷۴ صفحه

حجم

۵۰۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۷۴ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۸۰,۵۰۰
۳۰%
تومان