بریدههایی از کتاب نخل و نارنج
۴٫۶
(۱۲۳۳)
روس و انگلیس هر دو بهدنبال درست کردن کلاهی از نمد ایرانزمین بودند؛ اما این دو به یک راه نمیرفتند. ایران طعمهای بود که دو کفتار بر سر آن معرکه گرفته بودند و این طعمه، به حال احتضار، به این دو مینگریست. شاهان قاجار که خود را از حفظ قلمرو سلطنتی ناتوان دیدند، تاج خود را چسبیدند. زمین دادند و زمان خریدند تا چند صباحی، ولو با خفّت، با جیفهٔ سلطنت دلخوش باشند.
روسها بیمحابا دشمنی میکردند و انگلیسیها ریاکارانه دوستی میکردند.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
شیخ چشمپرکن نبود. نه عمامهاش بزرگتر از حد بود و نه ریشش بلندتر از عرف. عبا، قبا و نعلین همه به رنگ نجف سازگار بود؛ و راه رفتنش که توجه کسی را به خود نمیخواند و در انتظار احترام و تواضع نمیماند. او در نجف نه زعیم بود و نه مفتی؛ نه امامجمعه و نه مرجع حلوفصل دعاوی. سبکبار شده بود. باز طلبه شده بود و تکلیفی جز آموختن نداشت.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
این خاک حقی بر گردن تو دارد اخوی. حقش را ادا خواهی کرد؟
آری؛ از حق و ادای آن گریزی نیست؛ اما من همیشه از دو چیز فرار کردهام. نخست اینکه پیش از آنکه وقتش شده باشد، بار ثواب و گناه مردمان را به دوش بگیرم و حجت شرعیِ برداشتن و گذاشتنشان باشم
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
این خاک حقی بر گردن تو دارد اخوی. حقش را ادا خواهی کرد؟
آری؛ از حق و ادای آن گریزی نیست؛ اما من همیشه از دو چیز فرار کردهام. نخست اینکه پیش از آنکه وقتش شده باشد، بار ثواب و گناه مردمان را به دوش بگیرم و حجت شرعیِ برداشتن و گذاشتنشان باشم
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
شریعت مبدأ است، نه مقصد. نشانی است تا راه گم نشود. درگاه ورود است و حفاظی است که اهل آن از آلودگیها کمتر آزار ببینند. کسی که در شریعت فاسد باشد و اعمال قالبیه و ظاهری را رها کند، عالم قلب و روحش فاسد خواهد شد
کاربر ۱۵۰۱۵۸۵
او چشمپُرکن نبود و هیچگاه هم چنین نشد. چشمپرکنها خود را به رخ میکشند و به چشم میآورند. چیزی بیش از آنچه هستند را به خود میافزایند؛ به لباسشان، به چهرهشان، به راه رفتنشان، به حرف زدنشان. چشمپرکنها به خودشان از چشم دیگران نگاه میکنند و آنگاه حظّ میبرند و احساس رضایت میکنند. آنها چیزی را از درون میکاهند و به بیرون میافزایند. غنای نفس ندارند؛ تهی هستند و فربهی مینمایند. مثل خانهای که پایبستش بر شن روان است و در شرف ویرانی، ولی صاحبش بر نقش ایوان میافزاید.
kami M
سالها پیش وقت رفتن به عتبات از سیدصدرالدین ذکری خواستم که نوری به قلبم بتابد. گفت همینکه پی درس میروی، عبادت است و نور میآورد.
H.H.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه