بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نخل و نارنج | صفحه ۱۲۰ | طاقچه
کتاب نخل و نارنج اثر وحید یامین‌پور

بریده‌هایی از کتاب نخل و نارنج

۴٫۶
(۱۲۳۳)
این‌همه شتاب برای چیست؟ از ابتدا گمانم این بود که از چیزی می‌گریزی. از دزفول به بروجرد، از بروجرد به اصفهان و از اصفهان به جایی دیگر. حق همین است که گفتی؛ می‌گریزم! از چه؟ سیر در آفاق، خود نوعی گریز است. گریز از یک‌جا ایستادن و عادت کردن به ایستادن. از ایستادن و عادت کردن می‌گریزم که سخت هراس‌انگیزند. سیر در نفس هم گریزی دیگر است. هرچند گریز از خود، بال و پر می‌خواهد؛ خدا نصیب کند!
کاربر ۱۵۲۰۸۷۴
شریعت مبدأ است، نه مقصد. نشانی است تا راه گم نشود. درگاه ورود است و حفاظی است که اهل آن از آلودگی‌ها کمتر آزار ببینند. کسی که در شریعت فاسد باشد و اعمال قالبیه و ظاهری را رها کند، عالم قلب و روحش فاسد خواهد شد. فساد و نور در عوالم انسان در جریان هستند. عمل فاسد، قلب را فاسد و عمل نورانی، قلب را نورانی می‌کند. علم شریعت که عهده‌دار اعمال قالبیهٔ توست، اثرش را در قلبت نشانت خواهد داد
کاربر ۱۵۲۰۸۷۴
. مرتضی! تصمیم‌های بزرگ همیشه منتظر نمی‌مانند تا تو در آن‌ها بیاویزی. بسیاری در بزنگاه تصمیم‌هایشان را دفن می‌کنند تا به وقتش آن‌ها را استخراج کنند، اما این وقت قضا می‌شود مانند نماز صبحی که قضا می‌شود و با هیچ قضاکردنی ادا نمی‌شود.
سعید
او شیخ اعظم است؟ کدام را می‌گویی؟ همان که پیرزنی را به دوش گرفته. یا للعجب! خود اوست؛ شیخ است. شنیده بودم که مادرش زمین‌گیر شده و شیخ خودش او را به دوش می‌کشد و به حرم می‌برد.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
او شیخ اعظم است؟ کدام را می‌گویی؟ همان که پیرزنی را به دوش گرفته. یا للعجب! خود اوست؛ شیخ است. شنیده بودم که مادرش زمین‌گیر شده و شیخ خودش او را به دوش می‌کشد و به حرم می‌برد.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
او شیخ اعظم است؟ کدام را می‌گویی؟ همان که پیرزنی را به دوش گرفته. یا للعجب! خود اوست؛ شیخ است. شنیده بودم که مادرش زمین‌گیر شده و شیخ خودش او را به دوش می‌کشد و به حرم می‌برد.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
آن زمان که از دزفول به نجف آمدی و از رها شدن از منصب قضا و فصل خصومت و مراجعات مردم احساس رهایی کردی و ناشناس به درس شیخ‌علی کاشف‌الغطا رفتی و بر عبادات و خلوت خود افزودی، با خود اندیشیدی که طریق همین است و از سبک‌باری خود خشنود شدی؛ ولی این خشنودی، خامی است. تو رهایی از خَلق را رهایی دانستی؛ ولی جز این نیست که رهایی وقتی کامل می‌شود که شانه‌هایت را برای کشیدن بار مردم پایین بیاوری.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
آن زمان که از دزفول به نجف آمدی و از رها شدن از منصب قضا و فصل خصومت و مراجعات مردم احساس رهایی کردی و ناشناس به درس شیخ‌علی کاشف‌الغطا رفتی و بر عبادات و خلوت خود افزودی، با خود اندیشیدی که طریق همین است و از سبک‌باری خود خشنود شدی؛ ولی این خشنودی، خامی است. تو رهایی از خَلق را رهایی دانستی؛ ولی جز این نیست که رهایی وقتی کامل می‌شود که شانه‌هایت را برای کشیدن بار مردم پایین بیاوری.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
آن زمان که از دزفول به نجف آمدی و از رها شدن از منصب قضا و فصل خصومت و مراجعات مردم احساس رهایی کردی و ناشناس به درس شیخ‌علی کاشف‌الغطا رفتی و بر عبادات و خلوت خود افزودی، با خود اندیشیدی که طریق همین است و از سبک‌باری خود خشنود شدی؛ ولی این خشنودی، خامی است. تو رهایی از خَلق را رهایی دانستی؛ ولی جز این نیست که رهایی وقتی کامل می‌شود که شانه‌هایت را برای کشیدن بار مردم پایین بیاوری.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸
آن زمان که از دزفول به نجف آمدی و از رها شدن از منصب قضا و فصل خصومت و مراجعات مردم احساس رهایی کردی و ناشناس به درس شیخ‌علی کاشف‌الغطا رفتی و بر عبادات و خلوت خود افزودی، با خود اندیشیدی که طریق همین است و از سبک‌باری خود خشنود شدی؛ ولی این خشنودی، خامی است. تو رهایی از خَلق را رهایی دانستی؛ ولی جز این نیست که رهایی وقتی کامل می‌شود که شانه‌هایت را برای کشیدن بار مردم پایین بیاوری.
کاربر ۱۲۳۷۱۸۸

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه