بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیدار در کوالالامپور | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیدار در کوالالامپور

بریده‌هایی از کتاب دیدار در کوالالامپور

انتشارات:نشر چرخ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۵ رأی
۳٫۰
(۵)
یک قانونی هست که می‌گه تا قبل از این‌که پرواز کنی هر چه‌قدر خواستی بترس، شک کن، پشیمون شو، اما وقتی پریدی، اگه وسط راه پشیمون شدی، بازی رو باختی.»
n re
افغانی‌ها می‌گفتند، سال‌ها در ایران زندگی کرده‌اند و می‌دانند ایرانی‌ها آدم‌های خودخواهی هستند که بقیه را زیردست خودشان می‌دانند و فکر می‌کنند افغانی‌ها این‌جا هم سرایدار و کارگرشان هستند.
ارسل
آدم اگه عرضه داشته باشه، باید تو مملکت خودش یه پخی بشه. چرا بری عملگی خارجی‌ها رو بکنی؟ همین جا وایستا تن بده به کار و آقایی کن.
ارسل
باید درست بدرقه‌اش می‌کردم و این‌طوری همه‌چیز را خراب نمی‌کردم. باید ازش می‌پرسیدم کجا می‌رود. حداقل برایش ماشین خبر می‌کردم. متنفرم از جدایی‌های این‌جوری.
n re
شکاف‌های کوچیکی تو زندگی هست که اگه تو رابطه با خانواده‌ت شکل بگیره، یواش‌یواش تبدیل می‌شه به یک درهٔ بزرگ و هیچ‌جوره نمی‌تونی پُرش کنی
n re
«هر جای دنیا که بری، آسمون پناهنده‌ها همین رنگه.
n re
«همین اردوگاه رو می‌گم. بیشتر شبیه زندانه تا اردوگاه پناهندگی. دیشب خیلی دلم گرفت. بعضی‌ها می‌گفتن سه چهارساله این‌جان و هنوزم معلوم نیست قبول‌شون کنن. پیش خودم گفتم، ما نیومدیم بریم تو قفس و به‌مون آب‌ودون بدن. ما اومدیم که پریده باشیم، اومدیم که آدم خودمون باشیم...»
n re
دلم می‌خواهد برایش تعریف کنم، چه‌طور آدم جاکن‌شده ول می‌شود و سال‌ها نمی‌تواند خودش را جمع‌وجور کند.
n re
نمی‌دانم جو مسافرت چه‌چیز عجیبی است که آدم را وا می‌دارد دربارهٔ چیزهایی سخنرانی کند که دلش نمی‌خواهد.
n re
احساس خوبی است بخواهند مثل تو باشند و بدانی کپی‌هایی پیدا کرده‌ای که یک سر سوزن تجربهٔ تو را هم ندارند
n re
احساس غربت کردم. این‌جا دیگر کجا بود؟ من این‌جا چه می‌کردم؟ آدم‌ها به زبان‌هایی حرف می‌زدند که زبان من نبود. زبان من را کسی نمی‌فهمید؟
n re
سخت بود از چیزی دفاع کنی که خودت هم قبولش نداشتی.
n re
ازش چندشم می‌شد. گفت «به جون جفتی‌مون، جیگرم سوخته. به جون داداش فکر نکن من فقط از این کار نون می‌خورم و دردهای مردم به تخمم نیست. من هموطن‌هام رو دوست دارم و جون واسه‌شون می‌دم...»
ارسل
در ضمن به جاکارتا خوش اومدین. داریم می‌ریم هتل تا شما یک‌ذره خستگی درکنین و ولو بشین. عصر، خودم می‌آم جمع‌تون می‌کنم و می‌گم داستان چیه. خواهشاً مسواک نشین، هی سؤال کنین ها. آنتیل دن... گودبای.»
ارسل
اصلاً می‌خواست بلند شود چه بگوید؟ که مشکلی پیش نمی‌آید؟ که یک کابوس مسخره را نباید این‌قدر جدی گرفت؟ که همه‌چیز طبق برنامه پیش می‌رود؟ شبیه این‌ها را هزار مرتبه گفته بود و ظاهراً نتوانسته بود، قانعم کند.
ارسل

حجم

۲۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۹ صفحه

حجم

۲۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۹ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد