بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فایده ادبیات | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب فایده ادبیات اثر اومبرتو اکو

بریده‌هایی از کتاب فایده ادبیات

۴٫۰
(۳)
ژوریج لوتمن در کتاب فرهنگ و انفجار، به توصیهٔ معروف چخوف اشاره می‌کند که گفته بود اگر در یک داستان یا درام، در ابتدا تفنگی آویخته به دیوار نمایش داده شود، پیش از پایان حتماً باید از آن تفنگ شلیکی صورت بگیرد. سپس لوتمن به ما می‌فهماند که مسالهٔ اصلی این نیست که بدانیم آیا تفنگ واقعاً شلیک خواهد کرد یا خیر. بلکه عدم اطلاع از این موضوع که آیا تفنگ شلیک خواهد کرد یا خیر است که به پیرنگ داستان معنا می‌دهد... پس خواندن یک داستان همچنین به معنی باقی ماندن در حالتی تنش‌آمیز و انقباض‌گونه است. بدینسان کشف این موضوع که در پایان آیا بالاخره از تفنگ شلیکی شد یا خیر، تنها یک ارزش خبری ساده نخواهد داشت. بلکه این کشف به معنای کشف این نکته خواهد بود که چیزها تغییر کرده‌اند، و این تغییر به نحوی همیشگی و فراتر از خواست و آرزوی خواننده بوده است.
Ahmad
کارکرد نخست ادبیات این است که زبان را همچون میراث مشترک، مدام ورز می‌دهد. زبان، بنا بر تعریف، هر جا بخواهد می‌رود و هیچ فرمانی، چه از بالا، چه از سوی حکومت یا فرهنگستان صادر شده باشد، نمی‌تواند حرکتش را متوقف کند و به سمت اوضاعی که ادعا می‌شود آرمانیست، منحرف کند. فاشیسم بسیار تلاش کرد تا به ما بقبولاند که به جای بار بگوییم مسیتا، به جای کوکتل بگوییم دم خروس، به جای گل بگوئیم دام و به جای تاکسی بگوییم خودروی عمومی. اما زبان از آن طبعیت نکرد.
Ahmad
تمامی صور روایت، من جمله فیلم و تاریخ، از زندگی انسانی با ما سخن می‌گویند. با این همه، رمان با توجهی بیشتر از تصویر متحرک، و تاثیر بیشتری از یک واقعه این کار را انجام می‌دهد، چرا که ابزار نافذ آن زبان است، و به تجربهٔ خیالی و تفکر اخلاقی، به ویژه در تنهایی ممتدِ خواندن، آزادی تام می‌دهد. در رمان، زمان در دست من است. بی‌شک می‌توانم جریان یک فیلم را قطع کنم، روی تصویری بمانم، اما فیلم همیشه یک ساعت و نیم به طول می‌انجامد، در حالی که به هنگام کتاب خواندن، آهنگ مطالعه و رضایت یا نقدی که در من بر می‌انگیزد، در دستان خودم است. به همین خاطر است که ادبیات، همچنان بهترین مقدمه بر ادراک تصویر محسوب می‌شود. و ادبیات (رمان یا شعر یا تئاتر)، به شیوه‌ای ممتاز، مرا با ظرافتهای زبان و لذایذ گفتگو، یا حتی مطایبه آشنا می‌کند. مثل آنچه در فیلم گریز (۲۰۰۴)، اثر عبدالطیف کشیش می‌بینیم، آنجا که (جزیه‌ای که از ادبیات به تصرف در آمده) جوانان چند شهرک، در دبیرستان، نمایشنامهٔ بازی عشق و اتفاق را روی صحنه می‌برند و زبان ماریوو، که متفاوت از گویش آنهاست، وجودشان را بر آنها آشکار می‌سازد. تنها ادبیات نیست، اما ادبیات از تصویر دقیقتر است و از مستندات موثرتر، و همین نکته برای ضمانت ارزش مستدام آن کافی است. ادبیات، طبق عنوان بی‌نقص رمان ژرژ پرِک، شیوهٔ کاربست زندگی است.
Ahmad
سه نیروی ادبیات، آموختن و لذت دادن، به هم پیوستن تجربه و رفع نقایص زبان
Ahmad
تفسیر سوم از نیروی ادبیات این است که ادبیات معایب زبان را برطرف می‌کند. ادبیات با آحاد مردم سخن می‌گوید و از این رو از زبان رایج مدد می‌جوید، اما از آن زبانی می‌سازد پاکیزه، شاعرانه یا ادبی. از زمان مالارمه و برگسون به این سو، شعر همچون دارویی تلقی می‌شود که دیگر نه دردهای جامعه را که به شکلی اساسی‌تر ناپاکی‌های زبان را معالجه می‌کند. مطابق نظری که در گور ادگار پو آمده، "اعطای معنایی ناب‌تر به واژگان قبیله"، این است سودای شعر. شعر، نقوص زبان و دسته‌بندیهای پنهان آن را رفع می‌کند، زیرا که تنها شعر می‌تواند محتوی، خیزش و زمان را به تصویر کشد، یعنی تنها شعر است که می‌تواند زندگی را القاء نماید. تعاریف کلاسیک و رمانتیک توان و نیروی ادبیات (یعنی آموختن در حین لذت بخشیدن یا تلطیف تقطیع تجربه) دیگر رواج ندارند، بلکه صحبت از طرحی مدرن یا حتی مدرنیستی است که ادبیات را به نوعی فلسفه یا حتی خود فلسفه، یعنی گذر از زبان عادی، بدل می‌کند.
Ahmad
برقراری توازن جهان به دست ادبیات است، چرا که تمامیت صورتش، که نمونهٔ بارز آن، صورت غزل است، گواهیست بر وحدت خود او. حین مطالعه (به تاملات شاعرانهٔ لامارتین بیاندیشیم)، آگاهی انسان تمام و کمال با جهان هم‌نوا می‌شود. بدینسان، ادبیات که به یکباره هم نشانه‌ایست از وجود بیماری در تمدن و هم علاج آن، انسان مدرن را به نگرشی مجهز می‌کند که او را با خود به ورای محدودیتهای زندگی روزمره می‌برد. اما هر دارویی خود می‌تواند زهر نیز باشد: گاه درمان می‌کند، گاه مسموم، و گاه مسموم می‌کند و درمان، به مانند "دارویِ در دل شر" عنوان زیبای ژان استاروبنسکی. مثل بانو بواری یا دز اسنت بیمار ادبیات می‌شویم. ادبیات، گرچه از مذهب رهایی می‌بخشد اما خود افیونی می‌شود، یعنی، بنابر نگرشی مارکسیستی از ایدئولوژی، مذهبی می‌شود جایگزین، آخر، دوپهلویی هر آنچه می‌خواهد خلایی را پر کند، همین است.
Ahmad
ادبیات مخالف است، بدین معنا که می‌تواند با انقیاد به قدرت مخالفت کند. ضدقدرتی است که وقتی جفا می‌بیند تمام گسترهٔ قدرتش را جلوه‌گر می‌سازد. این نکته به تناقضی منجر می‌شود نامطلوب، به این معنا که آزادی چندان هم به حال او مساعد نیست چرا که (در صورت آزادی) دیگر بندگی و انقیادی وجود ندارد تا مقابل آن بایستد. شاید دلیل تضعیف ادبیات در فضای عمومی اروپا در انتهای قرن بیستم، پیروزی دموکراسی باشد. پیش از سقوط دیوار برلین، نه تنها در شرق که در کل اروپا کتاب بیشتری خوانده می‌شد. به عنوان پادزهری در مقابل تقطیع تجربهٔ ذهنی که در پی انقلاب صنعتی و تقسیم کار پدید آمد، اثر رمانتیک مدعی شد می‌تواند وحدت جوامع، هویت‌ها و علوم را بازگردانده، بدینسان زندگی را نجات دهد. همانطور که وردزورث اعلام می‌نمود، "گر چه چیزهایی در سکوت بی‌معنا شده، و چیزهایی وحشیانه ویران گشته‌اند، اما شاعر با شور و شوق و معرفت خویش قلمرو گستردهٔ جامعهٔ بشری را آنگونه که بر تمام سطح زمین و در تمام دورانها پراکنده است، به هم پیوند می‌زند."
Ahmad
کتاب می‌خوانیم زیرا، گر چه خواندن کتاب برای زندگی کردن ضروری نیست، اما زندگی برای کسانی که کتاب می‌خوانند سهل‌تر، روشن‌تر و گسترده‌تر از کسانی است که کتاب نمی‌خوانند. در مفهومی بسیار ساده، اولاً، زندگی (اخیراً در چین به این موضوع فکر می‌کردم) آسانتر است برای کسانی که نه تنها می‌توانند اطلاعات، روش کاربرد ابزار، نسخ دارو، روزنامه‌ها و صندوق آرا را بخوانند بلکه قادر به خواندن ادبیات نیز هستند. ثانیاً، مدتها این تلقی وجود داشت که فرهنگ ادبی "بهتر می‌کند" و زندگی بهتری فراهم می‌سازد. فرانسیس بیکن تمام حرف را در این گفته آورده است: "خواندن انسان را کامل می‌کند، مکالمه انسان را آگاه می‌سازد، و نوشتن انسان را دقیق می‌کند. به همین دلیل اگر انسانی کم می‌نویسد پس باید حافظه‌ای قوی داشته باشد؛ اگر کم صحبت می‌کند، پس باید ذهنی تند و تیز داشته باشد و اگر کم می‌خواند پس مجبور است حیله‌گر بزرگی باشد تا اینگونه بنمایاند که آنچه را نمی‌داند، می‌داند." به گفتهٔ بیکن، که به مونتنی نزدیک بود، خواندن مانع می‌شود از اینکه به دوز و کلک، تظاهر و تزویر تمسک جوییم، پس از ما انسانهایی صادق و حقیقی یا به بیانی ساده، بهتر می‌سازد.
Ahmad
طبعاً من هم از جمله کسانی هستم که ترجیح می‌دهند رمان یا شعری را در شکل کاغذی‌اش مطالعه کنند تا رویهٔ کاغذ و گوشه‌های تاخوردهٔ صفحات آن را به خاطر بسپرم. اما می‌شنوم که نسلی از هکرها وجود دارد که در تمام عمرشان یک کتاب هم نخوانده‌اند اما امروز، به لطف وجود کتاب الکترونیکی، برای نخستین بار به دون کیشوت برخورده و تحسینش کرده‌اند. و همانقدر که چشمشان آسیب دیده، ذهنشان برد کرده است. اگر نسلهای بعدی بتوانند رابطهٔ خوبی (هم روانی و هم جسمی) با کتاب الکترونیکی داشته باشند، قدرت دون کیشوت تغییر نخواهد کرد.
maryhzd
هیچ‌یک از ما با پستوهای قصرهای امپراطوری آشنایی نداریم، چه برسد به اینکه این پستو از آن امپراطوری رومی هم باشد. از طرفی، هیچ‌یک از ما، هرگز با انسانهای زنده‌ای که با چنین لحن فاخری و در چنین سطور مقفایی صحبت کنند نیز، روبرو نشده‌ایم. با این حال، به سرعت وارد بازی می‌شویم. نیروی تشریفات نمایش ما را محسور می‌کند، و با خود می‌برد. به قول آرتور دانتو، هنر، امر روزمره را می‌آراید، و من بدان این را اضافه می‌کنم که هنر، امر انسانی را می‌آراید تا به او چهره‌ای عطا کند که چهرهٔ خود اوست. اما همیشه هم علی‌الساعه و فوری این چهره نمایان نمی‌شود
Ahmad
طی خواندن اثری ادبی، می‌توان انعکاسهای آن لحظهٔ تاریخی‌ای را که در آن پدید آمده است، ضبط و ثبت کرد؛ می‌توان در آن آثار دلمشغولیهای نویسنده‌اش را جستجو کرد. یا می‌توان به ارزیابی و تحسین سلسله شیوه‌های روایی و بلاغی به کار رفته در آن پرداخت. در نمایشنامهٔ بریتانیکوس، اثر راسین، خوانندهٔ آگاه به راحتی می‌تواند رد پای تفکری را که در سدهٔ هفدهم، در باب جبر سیاسی و روابط آن با جبر عاطفی، معمول بوده، دریابد. چنین خواننده‌ای به درستی می‌فهمد که راسین، همچون شاگردی از مدرسهٔ پور-رویال، دیرزمانی، در باب وضعیت طبیعتی که در ورطهٔ سقوط است، تامل کرده. همین خواننده، آزاد است توجه خود را به وحدتهای سه‌گانهٔ تراژدی نوکلاسیک، نجابتِ خویشتندار لحن، یا موسیقی اشعار اثر، معطوف نماید. اما هیچ‌یک از این اشتغالات ذهنی، که وانگهی به شیوه‌ای ستودنی مورد مباحثهٔ نقد تاریخی، نقد تذکره‌ای و نقد بلاغی بوده‌اند، موضوع صحبت من نیست. خواننده‌ای که در اینجا مورد نظر من است، آن خواننده‌ای نیست که متن را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد، بلکه آن خواننده‌ایست که خود را در متن رها می‌کند.
Ahmad
برای برخی شخصیتهای ادبی (و نه برای همه) پیش می‌آید که از متنی که در آن زاده شده‌اند خارج می‌شوند و به ناحیه‌ای از جهان که به سختی می‌توان حدود آن را مشخص کرد، مهاجرت می‌کنند. شخصیتهای روایی، چنانچه بخت با آنها یار باشد، از متنی به متن دیگر مهاجرت می‌کنند و آنهایی که تغییر مکان نمی‌دهند، از نقطه نظری هستی‌شناسانه، تفاوتی با برادران بخت‌یار خود ندارند. تنها تفاوت این است که بخت با آنها یار نبوده، و ما دیگر توجهی به آنها نداریم.
Ahmad
مطالعهٔ آثار ادبی ما را بر آن می‌دارد تا در فضای آزاد تاویل و تفسیر، وفاداری و احترام را تمرین کنیم. عقیدهٔ انتقادی خطرناکی وجود دارد که مختص عصر ماست و بنا بر آن مجازیم با یک اثری ادبی هر چه می‌خواهیم بکنیم و در آن هر چه که انگیزه‌های خارج از ارادۀمان القا می‌کند، بخوانیم. این درست نیست. آثار ادبی ما را به آزادی تفسیر و تاویل فرا می‌خوانند، چون سخنی را فراروی ما می‌نهند که سطوح خوانش آن بسیارند و ما را با ابهام زبان و زندگی مواجه می‌سازند. اما برای پیش رفتن در دل این بازی، که در آن هر نسلی آثار ادبی را به روشی متفاوت می‌خواند، باید با احترامی عمیق به آنچه که من در جایی نیت متن نامیده‌ام، به پختگی رسید.
Ahmad
بلوم می‌نویسد پاسخ فاخری که به سوال "چرا باید کتاب خواند؟" می‌توان داد این است که تنها مطالعهٔ عمیق و مداوم است که خودی مستقل را، به کمال، بنا می‌نهد و تقویت می‌کند
Ahmad
ایتالو کالوینو باز اینگونه اظهار داشته است: "چیزهایی را که ادبیات می‌تواند جستجو کند و بیاموزد خیلی زیاد نیستند اما جایگزینی هم ندارند: شیوهٔ نگریستن به دیگری و به خود (...) تخمین ارزش چیزهای کوچک یا بزرگ (...) یافتن نسبتهای زندگی، و جایگاه عشق در آن، و نیرو و آهنگ آن، و جایگاه مرگ و شیوهٔ اندیشیدن و نیندیشیدن به آن"، و چیزهای "ضروری و دشوار" دیگر، مثل «سختی، ترحم، غم، طنز و مطایبه".
Ahmad
بارت اینگونه یادآوری می‌کرد که "ادبیات نه امکان راه رفتن که امکان نفس کشیدن را فراهم می‌آورد". بدینسان، او هرگونه مصالحهٔ ابزاری بر سر ادبیات را باطل می‌دانست و تمام کاربردهای تتمیمی (آموزشی، عقیدتی یا حتی زبان‌شناختی) را که ادبیات به مرور بدانها تن داده بود، محکوم می‌نمود، اما همچنان بر فضیلتی تاکید داشت که از سینه برمی‌آمد: "نفس کشیدن». جالب اینکه مشاجره‌اش با ریمون پیکار در مورد راسین، بر سر معنای همین واژه بود. آیا، زمانی که نرون می‌رفت تا در پای ژونی نفسی بگیرد، موضوع نفس کشیدن بود یا صرفاً نفس گرفتن؟ باری، ادبیات موجب نفس کشیدن است، درست همانطور که در آهنگ معروف پله آس و ملیزاند آمده: "آخیش، بالاخره نفسی کشیدم!"
Ahmad
امروزه عدهٔ کثیری از، نمی‌گویم مردم عادی، بلکه اهالی نظر و حتی فرهنگ هستند که به ادبیات با دیدهٔ تردید می‌نگرند و در فایده و اهمیتش در جامعه شک دارند. یکی از دلایل مهم این رویکرد، البته رشد افسارگسیختهٔ علوم دقیقه و تسلط نگاهها و روشهای علمی بر کل حوزهٔ دانش، در دو سدهٔ گذشته، بوده است، تا آنجا که در حوزهٔ ادبیات هم چیزی پدید آمد به نام علوم ادبی. یعنی ادبیاتی که از راه و روشهای علمی استفاده می‌کرد، و همچنان می‌کند. اما مشکل در اینجا بود که ادبیات، به اعتبار ذات و تعریف خویش، همواره هم به راه و روش علوم تن در نمی‌داد و همچون اسبی چموش مدام می‌رمید تا در بندش نکشند. آنجا هم که تن می‌داد و روشها به مانند جامه‌های رنگارنگ بر قامتش، بریده، دوخته و آزموده می‌شد، همچنان این سوال باقی بود که، حالا که چه؟ خوب، این که فهمیدیم ساخت و سازهٔ این شعر اینگونه است، چه سودی دارد؟

در نظر میشل فوکو، ساز و کار قدرت در ادبیات هرگز مانند آنچه در سایر گفتمانهاست، نیست. چه، ادبیات با دور زدن نظام کلی آنها، مرجعی ممتاز بر جای می‌ماند، بیرون از مرزهای فلسفه، آزاد از تعیناتی که گفتمانهای دیگر مقید به آنها هستند، چیزی بی‌نهایت. برای فوکو، آنگونه که در ۱۹۷۵ گفته است، ادبیات "وسیله‌ای بود برای رها شدن از فلسفه": "برای من، نیچه، باتای، بلانشو، کلوسوسکی، شیوه‌هایی از خروج از فلسفه بودند." فوکو نشان می‌داد که تمام گفتمان‌ها برآمده از ادبیاتند اما از آنجا که تنها ادبیات، آگاهانه جایگاهش را می‌پذیرد، به شکلی شاعرانه طنزآمیز، از دیگر گفتمانها پیشی می‌گیرد و رفعت خود را حفظ می‌کند. اما رولان بارت، که در همین مکان، زبان را متصف به صفت "فاشیست" نمود، «چون فاشیسم بازداشتن از گفتن نیست بلکه اجبار به گفتن است»، بلافاصله می‌افزود (چیزی که اغلب فراموش می‌شود)، که ادبیات، با فریب از طریق زبان و با فریبِ زبان، تنها زبان را از قدرت و از جمود نجات می‌دهد، درست همانگونه که برگسون "شوندهٔ" شعر را در برابر "شدهٔ" فلسفه می‌نهاد: «این تقلبِ میمون، این نیرنگ، این خدعهٔ فخیم که امکان می‌دهد به زبان، خارج از قدرت گوش فرا دهیم (...) من به نوبهٔ خود آن را اینگونه می‌نامم: ادبیات».
Ahmad
برگسون آثار خود را بر نقدی بر زبان، بنیان نهاد. او معتقد بود دسته‌بندی‌های زبان قادر به تشخیص واقعیت، با ظرافت لازم نیستند. اما شعر، او را از این بدبینی زبان‌شناختی خلاص کرد. اگر قوهٔ ادراک مفهومی نمی‌تواند با زندگی همساز شود، در عوض ادبیات از طریق شهود و امتزاج قادر است زندگی را به جریان درآورد: "از قرنها پیش انسانهایی وجود دارند که کارشان دیدن و نشان دادن چیزهایی به ماست که به طور طبیعی درک نمی‌کنیم. اینان هنرمندانند." هدف هنر این است که "در طبیعت و در ذهن، خارج از ما و در ما، چیزهایی را به ما نشان دهد که به روشنی حواس و آگاهی ما را بر نمی‌انگیزند." شاعر و رمان‌نویس بر ما آشکار می‌کنند آنچه را درون ماست اما از آن بی‌خبر بوده‌ایم، چون واژه‌های بیان آن را در اختیار نداشته‌ایم، پدیده‌ای که برگسون آن را به کمک مقایسه‌ای تشریح می‌کند که یادآور پروست است: به مرور که با ما حرف می‌زنند (مقصود شعرا و نویسندگان است)، رگه‌هایی از هیجان و اندیشه بر ما ظاهر می‌شود که شاید مدتها بوده که در ما بازنمودی داشته اما نامرئی بوده‌اند؛ درست مانند عکسی که هنوز در آب فرو نرفته تا ظاهر شود.
Ahmad
تعریف دومی از قدرت و نیروی ادبیات در دست هست که با روشنگران ظهور کرد و رمانتیسم آن را تعمیق بخشید. مطابق با این تعریف، ادبیات دیگر نه وسیله‌ای برای تعلیم و لذت‌بخشی که دارویی است. در اندیشهٔ فیلسوفان، ادبیات فرد را از انقیاد به قدرتها آزاد می‌کند؛ و او را به ویژه از جهالت مذهب رها می‌سازد. ادبیات ابزاری می‌شود برای اجرای عدالت و تساهل و، مطالعهٔ تجربهٔ استقلال؛ و هر دو نویدبخش آزادی و مسوولیت فرد می‌شوند، که همه ارزشهای روشنگرانی بودند که سنگ بنای مکتب جمهوریت را نهادند و ناظر بر امتیازی، که این مکتب به بررسی سدهٔ بیستم در مقابل سدهٔ هفدهم که قرنی کاتولیک و هواخواه سلطنت بود، به ولتر در مقابل بوسویه، اعطاء می‌کرد.
Ahmad

حجم

۹۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان