بریدههایی از کتاب فایده ادبیات
۴٫۰
(۳)
طی خواندن اثری ادبی، میتوان انعکاسهای آن لحظهٔ تاریخیای را که در آن پدید آمده است، ضبط و ثبت کرد؛ میتوان در آن آثار دلمشغولیهای نویسندهاش را جستجو کرد. یا میتوان به ارزیابی و تحسین سلسله شیوههای روایی و بلاغی به کار رفته در آن پرداخت. در نمایشنامهٔ بریتانیکوس، اثر راسین، خوانندهٔ آگاه به راحتی میتواند رد پای تفکری را که در سدهٔ هفدهم، در باب جبر سیاسی و روابط آن با جبر عاطفی، معمول بوده، دریابد. چنین خوانندهای به درستی میفهمد که راسین، همچون شاگردی از مدرسهٔ پور-رویال، دیرزمانی، در باب وضعیت طبیعتی که در ورطهٔ سقوط است، تامل کرده. همین خواننده، آزاد است توجه خود را به وحدتهای سهگانهٔ تراژدی نوکلاسیک، نجابتِ خویشتندار لحن، یا موسیقی اشعار اثر، معطوف نماید. اما هیچیک از این اشتغالات ذهنی، که وانگهی به شیوهای ستودنی مورد مباحثهٔ نقد تاریخی، نقد تذکرهای و نقد بلاغی بودهاند، موضوع صحبت من نیست. خوانندهای که در اینجا مورد نظر من است، آن خوانندهای نیست که متن را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد، بلکه آن خوانندهایست که خود را در متن رها میکند.
Ahmad
برای برخی شخصیتهای ادبی (و نه برای همه) پیش میآید که از متنی که در آن زاده شدهاند خارج میشوند و به ناحیهای از جهان که به سختی میتوان حدود آن را مشخص کرد، مهاجرت میکنند. شخصیتهای روایی، چنانچه بخت با آنها یار باشد، از متنی به متن دیگر مهاجرت میکنند و آنهایی که تغییر مکان نمیدهند، از نقطه نظری هستیشناسانه، تفاوتی با برادران بختیار خود ندارند. تنها تفاوت این است که بخت با آنها یار نبوده، و ما دیگر توجهی به آنها نداریم.
Ahmad
مطالعهٔ آثار ادبی ما را بر آن میدارد تا در فضای آزاد تاویل و تفسیر، وفاداری و احترام را تمرین کنیم. عقیدهٔ انتقادی خطرناکی وجود دارد که مختص عصر ماست و بنا بر آن مجازیم با یک اثری ادبی هر چه میخواهیم بکنیم و در آن هر چه که انگیزههای خارج از ارادۀمان القا میکند، بخوانیم. این درست نیست. آثار ادبی ما را به آزادی تفسیر و تاویل فرا میخوانند، چون سخنی را فراروی ما مینهند که سطوح خوانش آن بسیارند و ما را با ابهام زبان و زندگی مواجه میسازند. اما برای پیش رفتن در دل این بازی، که در آن هر نسلی آثار ادبی را به روشی متفاوت میخواند، باید با احترامی عمیق به آنچه که من در جایی نیت متن نامیدهام، به پختگی رسید.
Ahmad
بلوم مینویسد پاسخ فاخری که به سوال "چرا باید کتاب خواند؟" میتوان داد این است که تنها مطالعهٔ عمیق و مداوم است که خودی مستقل را، به کمال، بنا مینهد و تقویت میکند
Ahmad
ایتالو کالوینو باز اینگونه اظهار داشته است: "چیزهایی را که ادبیات میتواند جستجو کند و بیاموزد خیلی زیاد نیستند اما جایگزینی هم ندارند: شیوهٔ نگریستن به دیگری و به خود (...) تخمین ارزش چیزهای کوچک یا بزرگ (...) یافتن نسبتهای زندگی، و جایگاه عشق در آن، و نیرو و آهنگ آن، و جایگاه مرگ و شیوهٔ اندیشیدن و نیندیشیدن به آن"، و چیزهای "ضروری و دشوار" دیگر، مثل «سختی، ترحم، غم، طنز و مطایبه".
Ahmad
بارت اینگونه یادآوری میکرد که "ادبیات نه امکان راه رفتن که امکان نفس کشیدن را فراهم میآورد". بدینسان، او هرگونه مصالحهٔ ابزاری بر سر ادبیات را باطل میدانست و تمام کاربردهای تتمیمی (آموزشی، عقیدتی یا حتی زبانشناختی) را که ادبیات به مرور بدانها تن داده بود، محکوم مینمود، اما همچنان بر فضیلتی تاکید داشت که از سینه برمیآمد: "نفس کشیدن». جالب اینکه مشاجرهاش با ریمون پیکار در مورد راسین، بر سر معنای همین واژه بود. آیا، زمانی که نرون میرفت تا در پای ژونی نفسی بگیرد، موضوع نفس کشیدن بود یا صرفاً نفس گرفتن؟ باری، ادبیات موجب نفس کشیدن است، درست همانطور که در آهنگ معروف پله آس و ملیزاند آمده: "آخیش، بالاخره نفسی کشیدم!"
Ahmad
امروزه عدهٔ کثیری از، نمیگویم مردم عادی، بلکه اهالی نظر و حتی فرهنگ هستند که به ادبیات با دیدهٔ تردید مینگرند و در فایده و اهمیتش در جامعه شک دارند. یکی از دلایل مهم این رویکرد، البته رشد افسارگسیختهٔ علوم دقیقه و تسلط نگاهها و روشهای علمی بر کل حوزهٔ دانش، در دو سدهٔ گذشته، بوده است، تا آنجا که در حوزهٔ ادبیات هم چیزی پدید آمد به نام علوم ادبی. یعنی ادبیاتی که از راه و روشهای علمی استفاده میکرد، و همچنان میکند. اما مشکل در اینجا بود که ادبیات، به اعتبار ذات و تعریف خویش، همواره هم به راه و روش علوم تن در نمیداد و همچون اسبی چموش مدام میرمید تا در بندش نکشند. آنجا هم که تن میداد و روشها به مانند جامههای رنگارنگ بر قامتش، بریده، دوخته و آزموده میشد، همچنان این سوال باقی بود که، حالا که چه؟ خوب، این که فهمیدیم ساخت و سازهٔ این شعر اینگونه است، چه سودی دارد؟
در نظر میشل فوکو، ساز و کار قدرت در ادبیات هرگز مانند آنچه در سایر گفتمانهاست، نیست. چه، ادبیات با دور زدن نظام کلی آنها، مرجعی ممتاز بر جای میماند، بیرون از مرزهای فلسفه، آزاد از تعیناتی که گفتمانهای دیگر مقید به آنها هستند، چیزی بینهایت. برای فوکو، آنگونه که در ۱۹۷۵ گفته است، ادبیات "وسیلهای بود برای رها شدن از فلسفه": "برای من، نیچه، باتای، بلانشو، کلوسوسکی، شیوههایی از خروج از فلسفه بودند." فوکو نشان میداد که تمام گفتمانها برآمده از ادبیاتند اما از آنجا که تنها ادبیات، آگاهانه جایگاهش را میپذیرد، به شکلی شاعرانه طنزآمیز، از دیگر گفتمانها پیشی میگیرد و رفعت خود را حفظ میکند.
اما رولان بارت، که در همین مکان، زبان را متصف به صفت "فاشیست" نمود، «چون فاشیسم بازداشتن از گفتن نیست بلکه اجبار به گفتن است»، بلافاصله میافزود (چیزی که اغلب فراموش میشود)، که ادبیات، با فریب از طریق زبان و با فریبِ زبان، تنها زبان را از قدرت و از جمود نجات میدهد، درست همانگونه که برگسون "شوندهٔ" شعر را در برابر "شدهٔ" فلسفه مینهاد: «این تقلبِ میمون، این نیرنگ، این خدعهٔ فخیم که امکان میدهد به زبان، خارج از قدرت گوش فرا دهیم (...) من به نوبهٔ خود آن را اینگونه مینامم: ادبیات».
Ahmad
برگسون آثار خود را بر نقدی بر زبان، بنیان نهاد. او معتقد بود دستهبندیهای زبان قادر به تشخیص واقعیت، با ظرافت لازم نیستند. اما شعر، او را از این بدبینی زبانشناختی خلاص کرد. اگر قوهٔ ادراک مفهومی نمیتواند با زندگی همساز شود، در عوض ادبیات از طریق شهود و امتزاج قادر است زندگی را به جریان درآورد: "از قرنها پیش انسانهایی وجود دارند که کارشان دیدن و نشان دادن چیزهایی به ماست که به طور طبیعی درک نمیکنیم. اینان هنرمندانند." هدف هنر این است که "در طبیعت و در ذهن، خارج از ما و در ما، چیزهایی را به ما نشان دهد که به روشنی حواس و آگاهی ما را بر نمیانگیزند." شاعر و رماننویس بر ما آشکار میکنند آنچه را درون ماست اما از آن بیخبر بودهایم، چون واژههای بیان آن را در اختیار نداشتهایم، پدیدهای که برگسون آن را به کمک مقایسهای تشریح میکند که یادآور پروست است: به مرور که با ما حرف میزنند (مقصود شعرا و نویسندگان است)، رگههایی از هیجان و اندیشه بر ما ظاهر میشود که شاید مدتها بوده که در ما بازنمودی داشته اما نامرئی بودهاند؛ درست مانند عکسی که هنوز در آب فرو نرفته تا ظاهر شود.
Ahmad
تعریف دومی از قدرت و نیروی ادبیات در دست هست که با روشنگران ظهور کرد و رمانتیسم آن را تعمیق بخشید. مطابق با این تعریف، ادبیات دیگر نه وسیلهای برای تعلیم و لذتبخشی که دارویی است. در اندیشهٔ فیلسوفان، ادبیات فرد را از انقیاد به قدرتها آزاد میکند؛ و او را به ویژه از جهالت مذهب رها میسازد. ادبیات ابزاری میشود برای اجرای عدالت و تساهل و، مطالعهٔ تجربهٔ استقلال؛ و هر دو نویدبخش آزادی و مسوولیت فرد میشوند، که همه ارزشهای روشنگرانی بودند که سنگ بنای مکتب جمهوریت را نهادند و ناظر بر امتیازی، که این مکتب به بررسی سدهٔ بیستم در مقابل سدهٔ هفدهم که قرنی کاتولیک و هواخواه سلطنت بود، به ولتر در مقابل بوسویه، اعطاء میکرد.
Ahmad
هنر نه از راه انتزاع که به شکلی عینی بازنمایی میکند. هنر نه امر کلی که موارد خاصی را باز مینماید که آهنگ پیچیدهشان نتهای مبهم کلی را نیز در بر میگیرد". با ادبیات، عینیت جایگزین انتزاع، و الگو جایگزین تجربه میشود تا حکمتهای کلی، یا دست کم رفتاری مناسبِ با آنها را القاء نماید.
Ahmad
زولا معتقد بود: "حقیقتاً شاهکارهای رمان معاصر بسیار بیشتر از آثار فلسفی، تاریخی و انتقادی، راجع به انسان و طبیعت حرف برای گفتن دارند." ادبیات، همچون تمرینی فکری و تجربهای نوشتاری، پاسخ به طرحی است برای شناخت انسان و جهان. آنچه که تتبعی از مونتنی، نمایشنامهای از راسین، شعری از بودلر و رمانی از پروست در مورد زندگی به ما میآموزد، بیش از رسالات بلند دانشمندان است. همین نکته مدتها توجیه کتابخوانی عادی و مقدمهٔ تبحر در ادبیات بود. آما آیا علوم آنها را از اعتبار ساقط کرده است؟ اینگونه گفتهاند. گوستاو لانسون در ۱۸۹۵ اینچنین میاندیشید: "به محض اینکه انسان قادر میشود سودای کسب معرفت در سر بپروراند، دیگر بازی سرگرمش نمیکند و بدینسان هنرمند در مقابل دانشمند خلع سلاح میشود." این گرایش دیرپا شاید از دوران کلاسیک شروع شده باشد، و نوبه به نوبه ادبیات، سنگرهای بزرگ سخن را از دست داده تا اندکاندک به داستانی دشوار محدود شده است.
Ahmad
دانشگاه هم در مورد فضیلتهای آموزش عمومی با تردیدهایی مواجه، و این اتهام بر آن وارد شده است که ثمرهٔ آن بیکاریست و رقبایش با اعطای آموزشهای حرفهای شرایط بهتری برای ورود به بازار کار فراهم میآورند، به نحوی که آشنایی با زبان ادبی و فرهنگ علوم انسانی، از آنجا که در کوتاهمدت چندان پولساز نیست، به نظر، در مدارس و جامعهٔ آتی آسیبپذیر باشد.
پس کاسته شدن از ارزش و اهمیت فرهنگ ادبی در آینده امری غیرممکن به نظر نمیرسد. از این رو، در مقابل این سوال قدیمی، نظری یا تاریخی، که از زمان لامارتین تا شارل دو بوس و سارتر مطرح بود، یعنی "ادبیات چیست؟"، امروز با جدیت بیشتر، این سوال انتقادی و سیاسی مطرح میشود که: "ادبیات قادر به چه چیز است؟" و جای تاسف دارد اگر به جای سالها مشاجرهٔ نظری در باب ادبیت، آن کیفیت از صورت که برسازندهٔ ادبیات به مثابه ادبیات است، به کارکرد شناختی، اخلاقی یا عمومی ادبیات نپرداختهایم، تا امروز رنج پاسخ به این سوال، ظاهری سادهلوح و از قافله عقبمانده نصیبمان کرده باشد. آخر، جایی که در هر فصل، یک "وداع با ادبیات" منتشر میشود اجتناب از پاسخ به این سوال شانه خالی کردن از مسوولیت است.
Ahmad
دانشگاه هم در مورد فضیلتهای آموزش عمومی با تردیدهایی مواجه، و این اتهام بر آن وارد شده است که ثمرهٔ آن بیکاریست و رقبایش با اعطای آموزشهای حرفهای شرایط بهتری برای ورود به بازار کار فراهم میآورند، به نحوی که آشنایی با زبان ادبی و فرهنگ علوم انسانی، از آنجا که در کوتاهمدت چندان پولساز نیست، به نظر، در مدارس و جامعهٔ آتی آسیبپذیر باشد.
پس کاسته شدن از ارزش و اهمیت فرهنگ ادبی در آینده امری غیرممکن به نظر نمیرسد. از این رو، در مقابل این سوال قدیمی، نظری یا تاریخی، که از زمان لامارتین تا شارل دو بوس و سارتر مطرح بود، یعنی "ادبیات چیست؟"، امروز با جدیت بیشتر، این سوال انتقادی و سیاسی مطرح میشود که: "ادبیات قادر به چه چیز است؟" و جای تاسف دارد اگر به جای سالها مشاجرهٔ نظری در باب ادبیت، آن کیفیت از صورت که برسازندهٔ ادبیات به مثابه ادبیات است، به کارکرد شناختی، اخلاقی یا عمومی ادبیات نپرداختهایم، تا امروز رنج پاسخ به این سوال، ظاهری سادهلوح و از قافله عقبمانده نصیبمان کرده باشد. آخر، جایی که در هر فصل، یک "وداع با ادبیات" منتشر میشود اجتناب از پاسخ به این سوال شانه خالی کردن از مسوولیت است.
Ahmad
خود ادبیات (ادبیاتی که "زنده" نامیده میشود)، گاه به نظر میرسد در مقابل گفتمانهای رقیب و فنون جدید، که نه تنها (در نزاع کهنه) علوم دقیقه و اجتماعی بلکه وسایل دیداری- شنیداری و نرمافزاری نیز هستند، در اس و اساس خود تردید میکند. از شروع مدرنیته به این سو ادبیات وارد "عصر بدگمانی" شد. اما این دوره، البته من باب واکنش، دیرزمانی دورهٔ ثمرات شگرف و ستایش فوقالعادهٔ ادبیات بود. امروزه، گرچه هر پاییز با انتشار صدها رمان برای نخستین بار مواجهیم، با این حال این احساس وجود دارد که بیتفاوتی نسبت به ادبیات رو به افزایش است. یا حتی احساس میشود تنفری نسبت به ادبیات وجود دارد و به چشم ابزاری برای تشویش و عامل "شکاف اجتماعی" به آن نگاه میشود (واکنشی که جالبتر مینماید چون هیجانآلودتر است). آیا ادبیات زبان اشاره نیست؟ برای فهم آن باید، آنگونه که در خانهٔ خانم وردورن گفته میشد، "جزئی از آن بود". پس اشاره همانا و طرد همانا.
Ahmad
ادبیات برعکس علوم که با موضوعی عینی و ملموس سر و کار دارند، با جهانی از موضوعات متغیر و ناپایدار و مبهم روبروست که نمیتواند و نباید از دل آنها قوانینی بیرون بکشد که در همه جا و در همهٔ زمانها به یکسان عمل میکنند. دنیای ادبیات دنیای امور بیهمتا و یگانهایست که جز در ادبیات و با کمک ادبیات بیان نمیشوند؛ همان امور و لحظههایی که در وصف آنها، فلسفه هم، زمانی که صحبت از اخلاق یا شناخت هستی میگردد، درمیماند.
شاید اغراقآمیز به نظر برسد، اما از خلال ادبیات و به یاری آن میتوان نگاهی جامع به جهان و زندگی افکند، نگاهی که همزمان آمیخته به اندیشه و احساس است و صورتی از جهان را بر ما مکشوف میسازد که همان حقیقت ناآشنای آن است.
Ahmad
بارت عمیقاً به ادبیات و نقش آن در زندگی اعتقاد داشت، و به مانند مرادش در نویسندگی، مارسل پروست، بر آن بود که”زندگی حقیقی، زندگیای که در نهایت مکشوف و معلوم میشود، یگانه زندگیای که بدین ترتیب واقعاً زیسته شده، ادبیات است.” این تعریف و تعاریف دیگر از ادبیات، از جمله جملات زیبا، و به باور ما درستی است که در متن پیش رو و از زبان کومپانیون خواهید شنید. در کنار آن، بزرگان دیگری همچون ایتالو کالوینو، نویسندهٔ مشهور ایتالیایی و خالق آثار بزرگی چون بارون درختنشین، هم سخن خواهند گفت: "چیزهایی را که ادبیات میتواند جستجو کند و بیاموزد خیلی زیاد نیستند اما جایگزینی هم ندارند: شیوهٔ نگریستن به دیگری و به خود (...) تخمین ارزش چیزهای کوچک یا بزرگ (...) یافتن نسبتهای زندگی، و جایگاه عشق در آن، و نیرو و آهنگ آن، و جایگاه مرگ و شیوهٔ اندیشیدن و نیندیشیدن به آن"، و چیزهای "ضروری و دشوار" دیگر، مثل "سختی، ترحم، غم، طنز و مطایبه".
در چنین نگرشی، ادبیات دیگر همچون سرگرمی و جستجوی حظّ و لذت و هیجان صرف نیست. بلکه اندیشیدن و جستجوی دانایی را باید مقدم بر هر کارکرد یا هدفی دانست که ادبیات در پی آن است.
Ahmad
حتی در میان اهالی فرهنگ و دانشگاهیان ما هم، هر گاه سخن از ادبیات به میان میآید، نخستین و تنها چیزی که به ذهن میرسد شعر است و داستان. نه اینکه بدانیم فلسفه و کارآمدی این دو چیست، بلکه قصد بر این است که گفته یا بهتر است بگوییم القاء شود که ادبیات یعنی خواندن شعر و داستان و تنها لذت بردن از این دو. درست مثل همان لذتی که از نوشابهای گوارا یا غذایی دلپذیر میبریم. پس از آن هم باید به موضوعاتی جدیتر بپردازیم! اما آیا ادبیات این است؟ یا فقط همین است؟ آنچه از این استادان بزرگ میآموزیم چیز دیگریست. از ایشان میآموزیم که انتخاب ادبیات به عنوان یک حرفه، شایسته و تحسینبرانگیز است و چه بسا از ژرفترین و شریفترین دغدغههای زندگی برمیآید؛ هر چند در ظاهر و بنابر تعاریفی، ادبیات شکل خدعه و نیرنگ داشته باشد. هر چه باشد، «این تقلبِ میمون، این نیرنگ، این خدعهٔ فخیم" به ما "امکان میدهد تا به زبان، خارج از قدرت گوش فرا دهیم (...)". این قول رولان بارت است. هم او، که خود، روزی بالاترین و رشکبرانگیزترین جایگاه علمی و دانشگاهی را در میان خیل روشنفکران و اندیشمندان فرانسوی داشت. بارت، ادبیات را "کتاب راهنمای زندگی" میدانست. درست مثل کتاب راهنمایی که برای هر وسیلهٔ پیچیدهای باید داشت تا بتوان از آن استفاده کرد. بارت عمیقاً به ادبیات و نقش آن در زندگی اعتقاد داشت
Ahmad
هرگز نشنیدهام که کسی بگوید برای کسب ثروت یا شهرت به ادبیات روی آورده است. اما بسیار بارها دیدهام که کسی را به خاطر دل سپردن به آن، نکوهیدهاند، که مگر ادبیات هم شد نان و آب! اما این ضم و این نکوهش بیش از آنکه از بختبرگشتگی و نامرادی ادبیات برآمده باشد، از ناآشنایی و جهل ما به فلسفه، به کیفیت و ضرورت ادبیات ناشی میشود. باری، مشکل در اینجاست که عموماً نمیدانیم ادبیات چیست. و نمیدانیم چه کاربردی میتواند در زندگی ما داشته باشد.
Ahmad
چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروزه عدهٔ کثیری از، نمیگویم مردم عادی، بلکه اهالی نظر و حتی فرهنگ هستند که به ادبیات با دیدهٔ تردید مینگرند و در فایده و اهمیتش در جامعه شک دارند. یکی از دلایل مهم این رویکرد، البته رشد افسارگسیختهٔ علوم دقیقه و تسلط نگاهها و روشهای علمی بر کل حوزهٔ دانش، در دو سدهٔ گذشته، بوده است، تا آنجا که در حوزهٔ ادبیات هم چیزی پدید آمد به نام علوم ادبی. یعنی ادبیاتی که از راه و روشهای علمی استفاده میکرد، و همچنان میکند. اما مشکل در اینجا بود که ادبیات، به اعتبار ذات و تعریف خویش، همواره هم به راه و روش علوم تن در نمیداد و همچون اسبی چموش مدام میرمید تا در بندش نکشند. آنجا هم که تن میداد و روشها به مانند جامههای رنگارنگ بر قامتش، بریده، دوخته و آزموده میشد، همچنان این سوال باقی بود که، حالا که چه؟ خوب، این که فهمیدیم ساخت و سازهٔ این شعر اینگونه است، چه سودی دارد؟ در این میان البته خود دوستان ادبی، در لکهدار کردن حیثیت و مقام ادبیات بیتاثیر نبودهاند. به هر حال اما، تمام مشکل از آنجا ناشی شده است که ندانسته و نمیدانیم که ادبیات چیست.
Ahmad
حجم
۹۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان