بریدههایی از کتاب آنچه تو میخواهی باشم
۳٫۶
(۳۷)
سکوت مجادله را سریعتر از کلمات پایان میدهد
zohreh
نوجوونها دوست دارن به حال خودشون رها بشن
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
گاهیاوقات لازم است حرفهایی را که روی دلت مانده با صدای بلند بیرون بریزی تا بار آنها را از روی دوشت زمین بگذاری.
zohreh
«وقتی رفته بودین شما رو ترک کرد؟»
«نه. دو دقیقه بعداز اینکه برگشتم. معلوم شد من رو اونطرف دنیا بیشتر دوست داشت.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
گاهیاوقات لازم است حرفهایی را که روی دلت مانده با صدای بلند بیرون بریزی تا بار آنها را از روی دوشت زمین بگذاری.
~Albertin~
اگر میتوانستم بهجای یکی از شخصیتهای کتاب باشم، کدام را انتخاب میکردم؟ جوابش را نمیدانستم. من در هر کتابی که میخواندم شخصیت اصلی میشدم و خودم را در جلد او احساس میکردم؛ اما این ربطی به دوستداشتنش یا اینکه بخواهم جای او باشم نداشت.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
سرم را روی پایش گذاشتم و او به تنهٔ درخت تکیه داد. او میخواند و موهایم را نوازش میکرد و من بیشتر به تن صدایش گوش میدادم تا آن کلمات حقیقی.
sara
همهچیز اتفاقی شروع شد؛ دقیقاً مثل فیلمی سینمایی که قهرمان قصهٔ آن میفهمد عاشق پسر کودنی شده است یا میتواند به همهٔ رؤیاهای بزرگ محالش برسد و درحال گوشدادن موسیقی با غرور قدم میزند.
~Albertin~
هیچکس نمیدانست من اینجا هستم
~Albertin~
خدای من، یعنی انسانها به این شکل بهوجود میآمدند؟ تمام این سیاره پر بود از خائنها و بیشعورهایی که راستراست راه میرفتند و خائنها و بیشعورهای جدیدی را بهدنیا میآوردند؟ من هم یکی از آنها بودم؛ بدتر از همه.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
او گفت هر کاری که ارزش انجامدادن داشته باشد کمی آدم را میترساند و اینکه برخی از زیباترین قصهها با سفر آغاز میشوند.
zohreh
هر کتابی بهشکلی روی شما تأثیر میذاره؛ چه روی دیدگاهتون نسبت به دنیا و چه روی چگونگی تعریفی که از خودتون دررابطهبا دنیا دارید.
zohreh
اولین و مهمترین درسِ بازیگری خواندنِ ذهنِ مخاطبانت است؛ اینکه بدانی آنها میخواهند تو چگونه باشی و چهچیزی به آنها بدهی.
zohreh
«چهرهٔ نقابدار اسرار قلب نقابدار را پنهان میکند.»
zohreh
او گفت از نقش بازی کردن دست بردار، عزیزم. تو نمیتونی تا آخر عمرت به میل دیگران رفتار کنی. دیگران فقط از تو سوءاستفاده میکنن. تو باید خودت رو بشناسی و بفهمی از زندگی چی میخوای. من نمیتونم این کار رو برای تو انجام بدم؛ هیچکی نمیتونه.
zohreh
مادر به من هشدار داده بود که در دنیا درسهای زیادی برای یادگرفتن وجود دارد. ایکاش این را هم گفته بود که این یادگرفتن چه تاوان سختی دارد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
من آنقدر با سکوتم زندگی کرده بودم که برایم مثل همسر شده بود و دیگر نمیخواستم درموردش فکر کنم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ممکن بود یک انسان به دو نیم تقسیم شود؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
شاید هم فقط تبوتاب نوجوونی بود؛ یه روز توی اوج دنیان و روز بعدی زندگیشون به آخر میرسه.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ازش پرسیدم کجا بوده و چرا به رئیسش دروغ گفته. اون گفت به من هیچ ربطی نداره؛ هجدهسالشه و بالغه و هر کاری بخواد میتونه انجام بده.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
حجم
۳۲۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۳۲۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۵۰۰
۴۱,۶۵۰۳۰%
تومان