بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آنچه تو می‌خواهی باشم | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آنچه تو می‌خواهی باشم

بریده‌هایی از کتاب آنچه تو می‌خواهی باشم

نویسنده:میندی محیا
امتیاز:
۳.۶از ۳۷ رأی
۳٫۶
(۳۷)
چنان با چشمان لوچ به آن نگاه می‌کرد انگار به زبان چینی نوشته شده است. «این قسمت؟» «تو عشقی.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«تو همون کسی هستی که وقتی من می‌خواستم یه سکهٔ ده‌سنتی خرج کنم خودت رو جر می‌دادی؟ چرا داری پول‌ها رو ــ پول‌های من ناگفته نماند ــ واسهٔ این خونهٔ کلنگی دور می‌ریزی؟»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
خدای من، مرا از روی زمین بردار. هیچ‌کس نگاه متفاوتی به من نمی‌کرد؛ حتی کسی مشکوک هم نمی‌شد و این باعث می‌شد با خودم فکر کنم چطور می‌توانم از عواقب ناخوشایند این کار فرار کنم؟ تا کجا می‌توانم این زندگی دوگانه را پیش ببرم؟ و جواب این سؤال فقط به هتی بستگی داشت.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«از موی پریشانش، نگاه سرهای به‌دارآویختهٔ پنج تن پیِ اوست؛ ندیده‌ام احساس‌برانگیزتر از او.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
دست‌ها میان‌بری برای شناخت شخصیت افراد هستند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
شکسپیر چیز جدیدی ننوشته است. او حسادت، خیانت و یا طمع پادشاهان را اختراع نکرده است. شیطان را ابدی جلوه داده و چراغی روشن و ثابت روی آن روشن کرده است و به ما می‌گوید این چیزی‌ست که ما هستیم و همیشه خواهیم
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هیچ‌کدوم جنایت‌کار نبودن؛ فقط دو بچهٔ نادان بودن.» وقتی سرش را تکان می‌داد نور چراغ ماشینی از روبه‌رو چهره‌اش را تحت‌شعاع قرار داد. «بچه‌های نادانی که دیگه هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شن و نمی‌فهمن که می‌تونستن بهتر از این زندگی کنن، هیچ‌وقت نمی‌رن دنیا رو ببینن و دیگه حسِ خوبِ برگشتن به خونه رو درک نمی‌کنن و هیچ‌وقت نمی‌فهمن ارزش زندگی به دوست‌هاییه که توش پیدا می‌کنن.»
sara
هیچ‌وقت نمی‌فهمن ارزش زندگی به دوست‌هاییه که توش پیدا می‌کنن.»
sara
ذهن من نه می‌توانست او را زنده کند و نه به او اجازه می‌داد بمیرد.
sara
می‌توانست متأهل باشد، همجنس‌باز، یهودی، کافر یا همهٔ اینها باشد اما درواقع هیچ‌کدام از این چیزها اهمیتی نداشت. این چیزها به من نمی‌گفت او چه‌طور انسانی است.
sara
زن‌ها همیشه حس قوی‌ای دارن
sara
مادر به من هشدار داده بود که در دنیا درس‌های زیادی برای یادگرفتن وجود دارد. ای‌کاش این را هم گفته بود که این یادگرفتن چه تاوان سختی دارد.
sara
این مسائل جزئی‌ان؛ اینها واقعیتن ـ بی‌اهمیت و پیش‌پاافتاده و واقعیت‌ها همه‌جا هستن. حس درونی‌ت رو بگو؛ حسی که بخشی از وجودت باشه، بخشی از نفست؛ حسی که ندونی چطور درموردش دروغ بگی؛ حسی که تونسته تو رو اینجا کنار من نگه داره.»
sara
«به رؤیاهات ادامه بده.»
sara
وقتی من و ماری روی تختخواب بودیم حالم از دورویی خودم به‌هم می‌خورد.
بهنوش
«به‌نظرم عصبانی‌بودن از تو به‌خاطر تنفرت از اینجا کار راحت‌تری بود تا اینکه از دست خودم به‌خاطر نفرت از دلیل اینجا بودنمون عصبانی باشم.»
میرالماسی
در آن لحظه فهمیدم که عشق چگونه می‌تواند حسی فراتر از ظرفیت وجودی ما خلق کند.
zohreh
«توی تموم دوره‌ها، مردهای معمولی مرتکب جنایت‌های خیلی بزرگی می‌شن. باور کن.»
zohreh
شاید تو بتوانی جنگ را ترک کنی اما جنگ هرگز تو را رها نمی‌کند.
zohreh
«من هم حال اون رو داشته‌م. وقتی فرزندت می‌میره چیزی درونت تغییر می‌کنه؛ مثل چیزهایی که قبل‌از سخت و شکننده‌شدن، نرم و انعطاف‌پذیر بوده‌ن.»
zohreh

حجم

۳۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۳۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۵۰۰
۴۱,۶۵۰
۳۰%
تومان