حافظ گفتا، که: مستِ "می"، باید بود
مولانا گفت: مستِ "نی"، باید بود
تا هست محّمد و، نگاهِ نابش-
من میگویم، که: مستِ "وی"، باید بود!
چڪاوڪ
من، نگران چیزهایی که نمیدانید، نیستم؛
امّا باید دید- همان چیزهایی را که میدانید، چه گونه، به کار میبرید!
چڪاوڪ
راهها و راه حلهای تازه به تازه، تا خُدا خُداست، هماره وجود دارد.
چڪاوڪ
روز مّرگی، بن بستِ زندگی ست.
چڪاوڪ
نماز، همهاش برای همین ست که بگوید: نمیشود نرفت، نمیشود در راه نبود، نمیشود انتخاب نکرد، نمیشود نبود، نمیشود کاری نکرد، نمیشود خاصّیت نداشت، و نمیشود به درد نخورد
چڪاوڪ
بعضی از مردمان، "کلیدهای خوبی"اند و، " قُفلهای بدی"؛
و بعضی دیگر: "کلیدهای بدی"اند و، "قُفلهای خوبی"
خوشا به حال آن کس که خُدا "کلیدهای خیر خواهی و خوشی" را در دستان او نهاده،
و بدا به حال آن کس که خُدا "کلیدهای شومی و شرارت" را به دستانِ او سپرده است!
چڪاوڪ
قُرآن، کتابِ اندیشمندی و اندیشه گری و عقلانّیتِ ماست. نمیشود کاملاً عَقلانی و عُقلایی نیندیشید، امّا قرآن را فهم کرد:
وَ ما یذَّکرُ اِلاّ اوُلُوا اْلَالْبابِ!
[ قرآن عزیز: ۳ (آل عمران) /۷ ]
چڪاوڪ
همهی حرف دین- و راهِ انبیا- جز این، چیزِ دیگری نیست: بر خاستن، حرکت کردن، به راه درآمدن، راهی شدن، رفتن، رفتن، رفتن؛ و جهت مندانه، توانمندیهای خویش را، به کار گرفتن؛ و قبله داشتن، و به قابلیتهای روز افزون، روی کردن...
چڪاوڪ
هر کلمه، یک "تفکر" است. هر کلمه، یک "جهان بینی" ست.
چڪاوڪ
سکوت، ابتدای عبادت است.
چڪاوڪ