بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرجام؛ مجموعه غزل | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرجام؛ مجموعه غزل

بریده‌هایی از کتاب فرجام؛ مجموعه غزل

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۱۹ رأی
۳٫۵
(۱۹)
تو شرط رفتن خود را از ابتدا بستی یک امشب است بمان تا هزار شب هستی خیال کن مثلاً شاهزادهٔ مستی شبی به میکده با دوره‌گرد غمگینی‌ست به ناامیدیِ روباه پیر غمگینی که مانده در تلهٔ یک شکارچی پایش دوباره این منم و صندلیِ خالیِ تو عجب شبی‌ست، عجب ماه زرد غمگینی‌ست...
:)
و مرگ کشتی پوسیده‌ام در این دریاست اگرچه پیش دو چشم تو مرگ هم زیباست و این ترانهٔ دریانورد غمگینی‌ست تو چشم‌هات دو دریای آبنوس شدند دو شعله در حرمِ زهرهٔ عروس شدند دو شمع ــ ماهیِ رقاصهٔ ونوس شدند و من زمین شدم... آه... این نبردِ غمگینی‌ست
:)
تو قبل از آخرین سطر نخستین نامه‌ام رفتی تو قبل از آن‌که بنویسم: فدایت ــ دوستت دارم! جهان ساکت شد اما تو نگفتی دوستت دارم به جای دوستت... من در صدایت خودکشی کردم.
:)
نگفتی در کجا با دوستت... از دوستت... دارم! نگفتی در جهانِ بی‌کجایت خودکشی کردم! نگفتی دوستت دارد برایت جشن می‌گیرد نگفتی دوستت دارد برایت خودکشی کردم تو بازیگر شدی زیبا شدی همسر شدی رفتی ولی من در تمام ماجرایت خودکشی کردم تو بازیگر شدی من در سکانس اول عشقت به خود آتش زدم در سینمایت خودکشی کردم تو در نقش زنی که عاشق یک شاعر دیگر خودت را کشتی اما من به جایت خودکشی کردم تو را بردند در نقش زنی کُرد ــ آن‌چنان بردند که رفتم نیمه‌شب در روستایت خودکشی کردم همیشه دیر برگشتی فقط یک لحظه قبل از آن ــ که برگردی ندیدی پیش پایت خودکشی کردم پی‌ات یک جوجه بودم لنگه‌کفشت مادرم شد تا ــ عوض شد کفش‌های تابه‌تایت، خودکشی کردم تو با عشق جوانت با عصای چارلی، لی‌لی ــ کنان رفتی، ولی من با عصایت خودکشی کردم تو را در اشک‌هایم غرق کردم! کشتی‌ام را پس ــ گرفتم! با تو قبل از ناخدایت خودکشی کردم!
:)
هوایم از تو پُر شد در هوایت خودکشی کردم
:)
جهان ساکت شد اما تو نگفتی دوستت دارم به جای دوستت... من در صدایت خودکشی کردم.
:)
همیشه بیشتر از پیش... بی‌تو دلتنگم همیشه بیشتر از پیش... بی‌تو می‌میرم همیشه بیشتر از قبل... دوستت دارم همیشه بیشتر از پیش... ۱۳۹۴/۱۲/۱۶
:)
نمی‌گویم همین شب‌های ابرآلود برگردی تو فرصت داری اصلاً تا ابد... تا زود برگردی تو فرصت داری از هر جای این تقویم بی‌تاریخ بدون هیچ مرز ای عشق نامحدود برگردی تو فرصت داری ای زیباترین فردای فرداها... سحرگاهی که خواهی ماند... خواهی بود... برگردی به میعاد غزل‌هایی که کامل می‌شود با تو تو باید ای زن کامل! زن موعود! برگردی جهان آتش گرفته‌ست از همین سمتی که ما هستیم تو باید از دل این نقشهٔ پُردود برگردی در این کوه احتمال ریزش است انگار می‌گوید: مبادا بی‌من از این جادهٔ مسدود برگردی... بیا موهات سمت باد را تغییر خواهد داد تو دریایی تو باید برخلاف رود برگردی همین یک غنچه باقی مانده از این شاخهٔ مریم همین کافی‌ست تا یک صبح خیلی زود برگردی...
:)
تویی تو ترجمهٔ هر چه «دوستت دارم»، و هر چه «عشق منی» هر چه «بی‌تو می‌میرم» و هر چه «ماه منی»، «آخرین پناه منی»، و هر چه «عاشق من باش بی‌تو دلگیرم» و هر چه «منتظرم تا دوباره برگردی» و هر چه «منتظرم باش با تو می‌مانم» تویی تو ترجمهٔ هر چه بی‌تو می‌خوانم، و هر چه از تو و چشمِ تو یاد می‌گیرم و من شبیه به غمگین‌ترین تلسکوپِ پیر، به انتظار طلوع ستاره‌ای عاشق نشستم آه ولی در شبی که برگشتی، دچار ابر شدند آخرین تصاویرم و من شبیه به عکاس کهکشانی دور، به شوق رقص هزاران شراب در چشمت نشستم آه ولی در شبی که جشن تو بود، در انفجارِ دو سیاره سوخت تصویرم تو ماهْ بانوی برج فضایی‌ام بودی، شبِ عروسیِ دو کهکشان در آیینه و من کنار تو بودم ولی تو شعله شدی، درست از آن شب و من جیوه‌ای سرازیرم...
:)
قبل ــ از ــ در ــ آغاز یک غزل در انتهای شب، یک غزل در جست‌وجوی من یک غزل در ذهن تو مانده، تا ابد در آرزوی من یک غزل ــ در آن اتاقی سرد ــ در تهِ تاریک ذهن توست: این: منم در خاطرات تو ــ این: تو هستی روبه‌روی من! یک غزل در آن اتاقی سرد، با هزاران صندلی در آن تا بیایی با هزاران نام ــ از هزارن زن به سوی من یک غزل که در صدای تو، تا ابد در قلب من جاری‌ست یک غزل که با صدای تو، دایماً در گفت‌وگوی من یک غزل در ذهن من ــ در تو ــ در خودش ــ در جست‌وجوی توست! این غزل در انتظار من، این غزل در آرزوی توست
:)
من از بس از تو گفتم... من هوا را عاشقت کردم هوایم از تو پُر شد در هوایت خودکشی کردم
کمیل
قبولم کن فقط یک بردهٔ بی‌آرزو باشم مرا نفروش اگر هم خواستی بنداز زندانم
کمیل
تو چشم‌های منی پس مرا نمی‌بینی تو هر دو پای منی... پس همیشه در راهی تو شانه‌های منی... پس همیشه تنهایم تو دست‌های منی... پس مرا نمی‌خواهی... مرا که بی‌تو شکستم مرا که من نشدم مرا که لایق این دوست داشتن نشدم درون آینهٔ من فقط تویی، نه خودم! به من نگاه کن ای من! نگاه کن، گاهی
کمیل
غمگین‌تر از یک ناخدای پیر ــ ای ساحل گل‌های جادویی! دیری‌ست در من مُرده دور از تو، رؤیای عشق و ماجراجویی من آرزوهای بزرگم را، بر باد دادم بی‌تو باور کن من نیستم خوابی که می‌بینی، من نیستم مردی که می‌گویی
کمیل
و اعتراف کن آری شکست خوردن را هزار مرتبه جان دادن و نمردن را
کمیل
دیوانه‌ام که حالت آرامشم فقط وضعیتِ مکالمهٔ مهربان توست...
کمیل
دست مرا برای چه هی پرت می‌کنی؟ دیوانه دستِ من یکی از دوستان توست!
کمیل
و عاشقم هیجانت را / شبیه تازه عروسی نگاه همسر خود را
کمیل
به ناامیدیِ روباه پیر غمگینی که مانده در تلهٔ یک شکارچی پایش دوباره این منم و صندلیِ خالیِ تو عجب شبی‌ست، عجب ماه زرد غمگینی‌ست...
حمید سالاری
غزل گفتم که دنیا عاشقت باشد همینم بس: یکی از عاشقان بی‌شمارت بودن و... رفتن
f_altaha

حجم

۴۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

حجم

۴۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۴
۵
صفحه بعد