بریدههایی از کتاب راض بابا
۴٫۷
(۳۱۰)
مثل «حجاب» شهید مطهری، «حماسه یاسین» آقای انجوینژاد. روزهای آخر، کتاب «خاکهای نرم کوشک» را میخواند
گمنام
«فِنا یعنی به درگاه الوهیت افتادن. هر آدمی که اهل فَنا باشه، هیچ ابایی نداره که امشب شب آخر عمرش باشه. برای چی؟ برای اینکه کل دنیا رو فانی میبینه. آیه شریفه قرآن، این رو همه بلدین، (کلُ مَن علیها فَان).»
گمنام
«مقدمه فَنا، فِنا است. (و علی الارواح التی حلت بفِنائک) انسان خودش رو فراموش کنه در پیشگاه دوست و یار. فِنا یعنی به خاک افتادن.»
گمنام
_ تو ارزش داری. فقط خدا باید تو رو ببینه. فقط فرشتهها باید تو رو ببینن. نگاه نامحرم، نگاه شیطونه. نذار شیطون ببینتت
گمنام
_ سلام مامان, خوبین؟
گمنام
چشمی که حرام رو ببینه، توفیق پیدا نمیکنه امام زمانش رو ببینه. گوشی هم که حرام بشنوه، توفیق پیدا نمیکنه صدای امام زمانش رو بشنوه.
به چشمانش خیره شدم. دانههای اشک، بیمعطلی میریختند
گمنام
معلم وارد شد و سریع برگههای امتحانی را بینمان پخش کرد. راضیه تا دقیقه آخر نشست و وقتی از کلاس خارج شد، سریع به سمتم آمد. پرسیدم امتحانت رو خوب دادی؟ که راضیه با جدیت جواب داد: «خوب بود.»
بعد نفس عمیقی کشید و گفت: «زهرا دیگه هیچ وقت تقلب نکن! حقالناسه. همیشه با خدا باش، خودش کمکت میکنه.»
گمنام
برگه تا شدهای را که گوشهای از کمد افتاده بود، دیدم. سریع بازش کردم. خط راضیه بود. نوشته بود: «توی این چند روزی که برای مسابقه کاراته، ماهشهر هستم و نمیتونم بیام مدرسه، دلم برات تنگ میشه. هروقت دلت برام تنگ شد، زیارت امینالله بخون و برام دعا کن. چاکرتم به مولا، قربون رنگ موهات برم عزیزم. باهات خداحافظی نمیکنم، چون همیشه پیشت هستم.
Melika Golmanesh
برخاستم تا دلشورهام را با راه رفتن کمتر کنم، اما راضیه برای تمام بیقراریهایم حرفی زده بود.
«باید مثل حضرت زینب (س) صبور باشیم. اگه به غصههای حضرت فکر کنیم، دیگه مشکلاتمون برامون بزرگ نمیشه.»
Melika Golmanesh
«به نام خدایی که مهرش را در دل ما گذاشت
توی ریاضی، عددها بینهایت دارن
توی آسمون، فاصله ستارهها بینهایت دارن
توی زمین، نامردیها بینهایت دارن
ولی...
توی دل کوچیک تو، مهربونی بینهایت داره
به همون اندازهٔ بینهایت که به من مهر ورزیدی و خودم هم نمیتونم بگم، مامان دوستت دارم.
خدا رو به آبروی حضرت زهرا (س) قسم دادم کمکم کنه اونجوری که تو میخوای باشم و حق فرزندی رو به جا بیارم.
روم نمیشه بنویسما ولی...
منو ببخشید.
دیگه قول میدم.
مرتضی ش.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه