بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شاید خدا گم شد! | طاقچه
تصویر جلد کتاب شاید خدا گم شد!

بریده‌هایی از کتاب شاید خدا گم شد!

انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۳.۸از ۲۱۱ رأی
۳٫۸
(۲۱۱)
«حکیم نیست آن کس که مدارا نکند ﺑﺎ کسی که ﭼﺎره ﺟز مدارا ﮐردن ﺑﺎ او نیست!»
روژینا
می‌دونم دل بِِدی، بعد همه چی خراب بشه چه‌قدر سخت و سنگینه، ولی اون ته و توهای قلبت یه رد زخم بمونه خیلی بهتر از اینه که هر روز به قلبت زخم نو بشینه.
آترین🍃
چه‌قدر راه‌های به خدا نزدیک بودن متفاوته و من چه‌قدر اسیر یک راه بودم و تا چه‌قدر زیادی پس رفت داشتم تو باور بودنش.
math
"کی می‌تونه این حقو به خودش بده که یه خواهرو از برادرش جدا کنه؟ حتا یه برادر هم نباید این حقو به خودش بده که خواهرشو از وجود خودش محروم کنه."
nazanin_hz
«الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
کاربر ۱۵۲۶۲۳۴
«حکیم نیست آن کس که مدارا نکند ﺑﺎ کسی که ﭼﺎره ﺟز مدارا ﮐردن ﺑﺎ او نیست!»
کاربر ۱۵۲۶۲۳۴
«حکیم نیست آن کس که مدارا نکند ﺑﺎ کسی که ﭼﺎره ﺟز مدارا ﮐردن ﺑﺎ او نیست!»
FATEMEH
«وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا. و خودتان را مکشید زیرا خدا همواره با شما مهربان است.»
کاربر ۱۵۲۶۲۳۴
از اون چیزایی که براشون مونده بود امید ساختن و جنگیدن. هنوزم می‌جنگن.
zeinab.ghl
می‌شه کسی گناهی بکنه بدون این‌که تاوان بده قسر در بره؟
zeinab.ghl
«حکیم نیست آن کس که مدارا نکند ﺑﺎ کسی که ﭼﺎره ﺟز مدارا ﮐردن ﺑﺎ او نیست!»
نشناختی؟منم دیگه :)
"تنها مردی که من ازش نترسیدم و نمی‌ترسم اونه. از تو، از بابا، از شما دو تا مردی که یه عمر باهاتون زندگی کردم یه عمره می‌ترسم، اما از اون نه!"
باغبان 🤗🌱
رویا که بود، ایمان محمدطاها قرص‌تر می‌شد. دلش قرص‌تر می‌شد. خودش محکم‌تر می‌شد. عشق که بود، رویا که بود، امید که می‌داد، مهربانی که می‌کرد، محمدطاها ایمان می‌آورد خدا هم هست، می‌بیند و به وقتش، همان وقتی که کسی نمی‌داند آنچه باید را رقم می‌زند... هر آنچه باید!
Shamini
دل که می‌دهی یک‌جوری حالت شبیه همین تکه‌های گداخته‌ی زغال است. گرمت می‌شود، گُر می‌گیری، ذره ذره داغ و داغ‌تر می‌شوی، می‌سوزی، می‌سوزی، می‌سوزی و اگر وصل باشد آب سردی می‌شود به جانت، اما امان از آن روز که فصلی بزرگ پا به میان بگذارد. امان از آن روز که وصلی نباشد و نشود، آن وقت مثل گدازه‌های آتش‌فشان چیزی در جانت می‌جوشد و غل می‌زند و فوران می‌کند، در داغی خودش هی و هی از نو می‌جوشد و غل می‌زند و باز از نو فوران می‌کند و هیچ راهی برای سرد شدنش نیست مگر زمان!
نسترن
کمی برادرانه‌هایش را ملایم‌تر، بهتر و انسانی‌تر خرج می‌کرد. دل دختر باید در آن خانه قرص می‌شد تا برای برگشتن به جهنمی که بنا بود از آن بیرون کشیده شود نلرزد. دل حدیث را باید با محبت، با دل‌خوشی‌های ریز و حتا درشت به دست می‌آورد. این بار دیگر پیش پدرش، پیش مادرش، پیش خدایش شرمنده نمی‌شد.
باغبان 🤗🌱
مهری که من به خبط، تو خونه‌ی پدریش به پاش نریختم جای دیگه رفت پیدا کنه
باغبان 🤗🌱
اولین تجربه‌ها همیشه پررنگ‌تر، غلیظ‌تر و ‌ پر و پیمان‌تر در یاد می‌مانند
روژینا
حکمت خیلی چیزا رو شاید هیچ‌وقت نفهمیم، اما اینو می‌دونم یه وقتایی کار کارِ اون بالایی نیس، خودمونیم که آتیش به جون خودمون می‌ندازیم. خودمون با دست خودمون تبر به ریشه‌مون می‌زنیم. خودمون سقف دنیا رو به سر خودمون خراب می‌کنیم و بعد کاسه‌ی چه کنم چه کنم دست می‌گیریم و پرسون پرسون پی حکمتش می‌گردیم
روژینا
♫یکی را دوست می‌دارم، یکی را دوست می‌دارم، ولی افسوس او هرگز نمی‌داند نگاهش می‌کنم، نگاهش می‌کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می‌دارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی‌خواند به برگ گل نوشتن من که او را دوست می‌دارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند.♫
فآطــمه
«حکیم نیست آن کس که مدارا نکند ﺑﺎ کسی که ﭼﺎره ﺟز مدارا ﮐردن ﺑﺎ او نیست!»
mahbobeh

حجم

۶۲۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۷۴ صفحه

حجم

۶۲۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۷۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد