بریدههایی از کتاب شاید خدا گم شد!
۳٫۸
(۲۱۱)
حرف مردم وقتهایی آنقدر تند و تیز میشد که سرها به باد میداد، زبانها میبرید و آبروها میریخت.
کاربر ۵۹۳۵۲۳۱
حکمت خیلی چیزا رو شاید هیچوقت نفهمیم، اما اینو میدونم یه وقتایی کار کارِ اون بالایی نیس، خودمونیم که آتیش به جون خودمون میندازیم. خودمون با دست خودمون تبر به ریشهمون میزنیم. خودمون سقف دنیا رو به سر خودمون خراب میکنیم و بعد کاسهی چه کنم چه کنم دست میگیریم و پرسون پرسون پی حکمتش میگردیم.
کاربر ۳۲۳۵۲۰۸
خیلی وقت بود با خودش طی کرده بود کاری به کار کسانی نداشته باشد که تنها زبانی مسلمان بودند و راه مسجد و قبله را میدانستند و در عمل هیچ چیز از دین و خدا سرشان نمیشد.
روژینا
فکر کردم چهقدر راههای به خدا نزدیک بودن متفاوته و من چهقدر اسیر یک راه بودم و تا چهقدر زیادی پس رفت داشتم تو باور بودنش.
روژینا
آدم به شوربختیها عادت میکند، آدم به دیدن شوربختی خودش، به دیدن شوربختی عزیزانش عادت میکند.
روژینا
دل که میدهی یکجوری حالت شبیه همین تکههای گداختهی زغال است. گرمت میشود، گُر میگیری، ذره ذره داغ و داغتر میشوی، میسوزی، میسوزی، میسوزی و اگر وصل باشد آب سردی میشود به جانت، اما امان از آن روز که فصلی بزرگ پا به میان بگذارد. امان از آن روز که وصلی نباشد و نشود، آن وقت مثل گدازههای آتشفشان چیزی در جانت میجوشد و غل میزند و فوران میکند، در داغی خودش هی و هی از نو میجوشد و غل میزند و باز از نو فوران میکند و هیچ راهی برای سرد شدنش نیست مگر زمان! زمان مرهم دردها میشود، زمان همه چیز را با خود میشوید و میبرد، اما پَس آن بُردنها ردی هم میگذارد. ردی که گاهی مرورش درد دارد و یادت میاندازد هیچ چیز از بیخ و بن محو نمیشود و تنها کمرنگ و بیصدا کنجی مینشیند تا به وقتش سر باز کند و ابراز وجود!
روژینا
یه وقتایی، کارا یه جوری به هم میپیچه که نمیتونی بگی چی درسته و چی غلط. تو لحظه تصمیم میگیری... تو لحظه! بعد دیگه نتیجهش هر چی باشه فرقی نمیکنه. اول و آخرش مقصری
روژینا
همیشه و حتما همهی سکوتها علامت رضا نیست!
روژینا
بالاخره یه سری سکوتا تاوان داره دیگه. همیشه که زبون سرخ سر سبزو به باد نمیده. یه وقتایی اون زبونو نچرخونی و به موقع حرفتو نزنی، تهش میشه حسرت. اینم از همون وقتاست.
روژینا
حرف مردم گاهی از سمترین سمها هم کشندهتر بود. حرف مردم وقتهایی آنقدر تند و تیز میشد که سرها به باد میداد، زبانها میبرید و آبروها میریخت
روژینا
میدونم دل بِِدی، بعد همه چی خراب بشه چهقدر سخت و سنگینه، ولی اون ته و توهای قلبت یه رد زخم بمونه خیلی بهتر از اینه که هر روز به قلبت زخم نو بشینه.
fatemeh_feli
حدیث را میکشت! به قیمت کشتن او برای پدر دست از دنیا کوتاهش آبرو میخرید! برای خودش، برای مادرش و برای خود حدیث!
mirtabar
لعنت به تمام احساساتی که باید نمیبود اما بود.
فانوس
امروز ما دست این بنده خدا رو میگیریم، فردا روز خدا دست ما رو میگیره.
فانوس
حجم
۶۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۷۴ صفحه
حجم
۶۲۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۷۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰۷۰%
تومان