- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب حفره
- بریدهها
بریدههایی از کتاب حفره
۴٫۴
(۳۶)
سیگار کشیدن چیزی نبود جز فعالیتی فیزیکی که پوچی پشتش را پنهان میکند.
دختر کتابخوان
پر از امید بودم. همهاش میخواندم و میخواندم. عادت روزمرهٔ خاطرهنویسیام را حفظ کردم، نقلقولهای موردپسندم را مینوشتم و فرهنگ واژگان خودم را درست میکردم. دیگر وقت آن بود که یک نویسندهٔ سوسول دبیرستانی نباشم و خودم را به چالش بکشم.
معصومه
یکی میگفت همه میتوانند لای پر قو آدمِ بزرگی بشوند اما آزمون حقیقی شخصیت این است که آدم در شرایط سخت تصمیمهای درستی بگیرد. از ته دل به این گفته اعتقاد دارم. من اشتباهات زیادی کردم و زندان افتادم اما آنطور که همه میگفتند خودم را تباه نکردم. وقتی آبخنک میخوردم، خودم را جمع و جور کردم و تصمیمهای مهمی گرفتم.
معصومه
من این بیرون، آزاد و رها مشغول کاری هستم که همیشه میخواستم انجامش بدهم؛ نوشتن.
seyed mostafa
باقیماندهٔ آن حشیش گندیده هنوز توی حفرهای است که کندم و من این بیرون، آزاد و رها مشغول کاری هستم که همیشه میخواستم انجامش بدهم؛ نوشتن.
کاربر ۱۷۳۰۹۷۱
خیلی وقت بود که میخواستم کتاب بنویسم اما هیچ کمکی نداشتم و نمیدانستم چکار میکنم، به همین خاطر کلی طول کشید تا بفهمم چی بنویسم و چطور شروع کنم.
Oveys Salar
و البته دوست داشتم بنویسم. میدانستم که اگر ضربدری تمام فلوریدا را از این ساحل به آن ساحلش بروم، مثل بستن بند کتانیهای ساقبلند، بالاخره یک چیز پرآبوتاب برای نوشتن به تورم میخورد.
پر از امید بودم. همهاش میخواندم و میخواندم. عادت روزمرهٔ خاطرهنویسیام را حفظ کردم، نقلقولهای موردپسندم را مینوشتم و فرهنگ واژگان خودم را درست میکردم.
مینا
وقتی یازدهساله بود چشمش به دفترچهخاطرات خواهرش افتاد و پیش خودش فکر کرد که میتواند بهتر از او بنویسد. همین شد که قلم به دست گرفت
seyed mostafa
تا همین چند وقت پیش دولت بابت کشتن هر سرخپوست دویست دلار جایزه میداد.
مهدی
همیشه به این اصل باور داشتم که بهترین راه برای پیشبینی آینده ساختنش است.
معصومه
دانشکدهشان توی ادبیات قوی بود اما ظاهراً توی نوشتن خلاق چنگی به دل نمیزد. این قضیه اذیتم میکرد اما نه خیلی زیاد چون دیگر عادت کرده بودم که نمیتوانم هر چیزی که میخواهم به دست بیاورم.
k1
یکی میگفت همه میتوانند لای پر قو آدمِ بزرگی بشوند اما آزمون حقیقی شخصیت این است که آدم در شرایط سخت تصمیمهای درستی بگیرد.
k1
دوست داشتم کتابها را سرمشق زندگیام قرار بدهم، به همین خاطر نمیخواستم آنها را بخوانم و بعد بگذارمشان روی قفسه و بگویم «آفرین، کتاب خوب». دوست داشتم کتابها تغییری در من به وجود بیاورند و میخواستم کتابهایی بنویسم که دیگران را تغییر بدهند.
مهدی
وقتی آبخنک میخوردم، خودم را جمع و جور کردم و تصمیمهای مهمی گرفتم. درست مثل تمام کتابهایی که دربارهٔ اشتباهات و رستگاری هستند (که از میانشان کتاب از اعماق اسکار وایلد کتاب محبوب من است)، خواندن (و نوشتن از) اشتباهات خیلی جالبتر از آن بخش رستگاریاش است. به خاطر همین از جایی شروع میکنم که به نظرم به سیم آخر زدم.
دُن اِتیس
یکی میگفت همه میتوانند لای پر قو آدمِ بزرگی بشوند اما آزمون حقیقی شخصیت این است که آدم در شرایط سخت تصمیمهای درستی بگیرد. از ته دل به این گفته اعتقاد دارم. من اشتباهات زیادی کردم و زندان افتادم اما آنطور که همه میگفتند خودم را تباه نکردم.
دُن اِتیس
الحق که حس تشخیص فوقالعادهای در شناخت انواع و اقسام خلافکارها داشت اما این حس، بیعیبوایراد هم نبود. هیچ وقت به مخیلهاش هم خطور نمیکرد که روزی من هم مثل اینها بشوم.
دُن اِتیس
حتی الان هم وقتی توی بعضی از خیابانهای فقیرنشین بوستون قدم میزنم، احساس میکنم مثل چاقویی هستم که راهم را از میان مردم پیدا میکنم و خودم را از تصویرشان میبُرم و فقط حفرهای از خودم بهجا میگذارم.
دُن اِتیس
هر از گاهی دلواپسی سراغم میآید اما آنقدر منظم نیست که آمادگیاش را داشتم باشم، به همین خاطر درگیرش میشوم، تا اینکه خودم را از دستش خلاص کنم.
معصومه
عد از اینکه به اندازهٔ کافی غصه خوردم، کتاب مخصوص یادداشتهایم را برداشتم و اتفاقات آن روز را نوشتم و از ذهنم پاکشان کردم. وقتی نوشتههایم را دوباره میخواندم، مثل این بود که خودم را جادو میکردم و دوباره کل آن خاطرات برایم زنده میشد. راه فراری ازشان نداشتم. خودم را توی آن کتاب میریختم و دوباره خودش را درونم میریخت. مثل این بود که آب را هی از یک لیوان به لیوان دیگر برگردانی.
معصومه
هر بار که دربارهٔ آزادیام ازش میپرسیدم، میگفت «حالا صبر کنیم ببینیم چی میشه.» خودم بلد بودم صبر کنم و نیازی به گفتن او نبود.
معصومه
حجم
۱۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۱۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
۵۸,۰۰۰
تومان