سکوت آن چیزی است که من به آن علاقهٔ بسیاری دارم؛ آخر سکوت هم مانند عشق است، همهٔ عمر تلاش میکنیم تا از این دو اجتناب کنیم، اما نه آن سکوت آزاردهندهٔ پدرم و نه آن سکوت خستهکنندهٔ خانهٔ سالمندان، بلکه سکوتی همچون سکوت علفزارها یا سکوتی که در تمام صفحات سفید و پاک نهفته است.
naime❄
بهتر است بدانی تمام رویدادهای واقعی زندگی ما، به طور مخفیانه غارت شده است. قدم زدن زیر نمنم باران، لذت بردن از صدای کفشی در خیابان، انتخاب یک عبارت از کتاب و قرار دادن آن روی قلبمان، میوه و قهوه خوردن کنار پنجره، و خیلی چیزهای دیگر...
naime❄
سرمستی عجیب و خارقالعادهای که در وجودم موج میزند و به من نشان میدهد که آنچه «من» خوانده میشود، تا چه حد کوچک و بیارزش و بیثبات است. گویی پیش از این عشق متولد نشده بودم؛ گویی با این عشق از یک دنیا به دنیایی دیگر رسیدهام؛ از یک نیستی به نیستی دیگر. نخستین نیستی، سهمگین و غمناک بود و دومی ناگهانی، روشن و پرنشاط؛ مانند آغاز یک قطعهٔ موسیقی... مانند لرزش انگشتان روی ساز و خلق آثار.
naime❄