بریدههایی از کتاب عشق و ژلاتو
نویسنده:جنا اوانس ولچ
مترجم:مینا عابدی
ویراستار:شهرام بزرگی
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۳۹ رأی
۴٫۲
(۲۳۹)
«خُب، نظرت درمورد فیلم چی بود؟»
«بامزه بود... و درعینحال، غمگین.»
وانیلِ تلخ
از آن دوستهایی بود که میدانستی احتمالاً لیاقتش را نداری.
(:Ne´gar:)
«من بدترین آدمیام که میتونی این رو ازش بپرسی. من عاشق شدم و توی همون حال موندم... ولی اگه از من میپرسی، ارزشش رو داره. زندگی بدون عشق مثل یه سالِ بدون تابستون میمونه.»
سارا
بعداز آن نتوانستم از فکرکردن به او دست بردارم
(:Ne´gar:)
«اگه میتونستی از هرچیزی توی دنیا عکس بگیری، اون چیز چی بود؟»
قبلازاینکه حتی به آن فکر کنم، گفتم: «امید.»
Josee
هر شروع جدیدی، از پایان یک شروع دیگر نشأت میگیرد.
Josee
من رازنگهدار خوبی نیستم و گویا همه میدانند عاشق شدهام.
setare:|
زندگی بدون عشق مثل یه سالِ بدون تابستون میمونه
موفنری
بیدلیل نیست که به آن، افتادن در عشق میگویند؛ چون وقتی رُخ میدهد-وقتی واقعاً رُخ میدهد-دقیقاً همین حس افتادن را داری. هیچ کاری انجام نمیدهی یا سعی نمیکنی؛ فقط رها میکنی و امیدواری کسی آنجا باشد تا تو را بگیرد. درغیراینصورت، تو میمانی و چند کبودی نسبتاً بزرگ. به من اعتماد کنید؛ من این را کاملاً حس کردم.
maria__zad
خُب... بگذارید فقط این را بگویم که ندانستن سعادت است.
weareone
شکلات به هر زبانی با من حرف میزد.
sogand
گاهی میتوانستم ساعتها وانمود کنم بدون او همهچیز خوب است؛ اما هیچوقت زیاد طول نمیکشید.
حنای
زندگی بدون عشق مثل یه سالِ بدون تابستون میمونه.
|ZaHra|
رن غُرغُر کرد: «اولین قانون ارتباط با ایتالیاییها: اونها عاشق آدرس دادن هستن. بهخصوص وقتیکه اصلاً نمیدونن دارن درمورد چی حرف میزنن!»
maryam
وقتی کسی رابطهای را ترک میکند، نمیتوان کاری کرد که او را آنجا نگه داشت.
mhrnaz
هاوارد با دیدن حالت چهرهام، با شرمندگی ادامه داد: «منظورم اینه که، به ایتالیا خوش اومدی. خوشحالم که اینجایی.»
«هاوارد؟»
«سلام، سونیا.»
یک زن قدبلند و زیبا وارد اتاق شد. شاید چند سالی بزرگتر از هاوارد بود؛ با پوستی قهوهای و چند ردیف دستبند طلا روی هر دستش. زیبا بود؛ و البته یک سورپرایز.
«لینا...» سعی کرد اسمم را دقیق تلفظ کند. «بالاخره اومدی. پروازت چطور بود؟»
اینپا و آنپا کردم. کسی میخواست ما را به هم معرفی کند؟
«خوب بود. آخرین پرواز خیلی طولانی بود.»
«ما خیلی خوشحالیم که تو اینجایی.» به من لبخند زد و لحظهای سکوت سنگینی حکمفرما شد.
کاربر
«رسواکننده! خُب، احتمالاً جواب سؤالهات اون توئه. انگار اکثر روابط رمانتیکِ پنهانی، یه عمری برای خودشون دارن.»
maria__zad
وقتی کسی رابطهای را ترک میکند، نمیتوان کاری کرد که او را آنجا نگه داشت.
mhdse
«چه خوب! بزرگتر که بشی، وقت بهاندازهٔ کافی برای دلشکستن هست.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
چرا باید درباهٔ من میگفت ساکت؟ از اینکه کسی به من بگوید ساکت، متنفر بودم. مردم همیشه طوری این کلمه را میگفتند که انگار نوعی کمبود است؛ که اگر مثلاً بلافاصله همهچیز را نمیگفتم، نامهربان یا مغرور بودم.
نیومون
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
۳۴,۶۵۰۳۰%
تومان