اولین باری که پشت این میز بزرگ نشسته و دربارهٔ نیازهای نظامی ایران حرف زده بود، کیم ایل سونگ با همان چهرهٔ سنگی و بیاحساسش گفته بود: «ما تا جایی که میتونیم به شما کمک میکنیم، اما سعی کنید خودتان سلاح و مهمات بسازید. تا وقتی که مهمات کشوری دست دشمنش باشد، روی پیروزی را نمیبیند.» این حرف خیلی روی حاجمحسن اثر گذاشته بود. مخصوصاً که میدید کیم ایل سونگ مرد عمل است؛ مثلاً همین موشکهای اسکادبی را کرهایها خودشان از روی نمونههای روسی ساخته بودند و مثل سوریها و لیبیاییها از شوروی نخریده بودند.
takhtary
داخل شاهین واقعاً به همان زیبایی بود که حسنآقا از بقیه شنیده بود. اتاق خواب مجلل و حمام و دستشوییهای بزرگ و اعیانی و اتاق جلسات مجهز به سیستمهایی که میشد از آنجا در حال پرواز با همهٔ نقاط دنیا تماس تلفنی برقرار کرد و خلاصه صندلیهای آنچنانی و کف و دیوارها و همهچیز. در ساخت بعضی از قسمتهای آن واقعاً از طلا استفاده شده بود. حسنآقا با حیرت و تعجب به همهجا نگاه کرد و در دلش شاه را لعنت کرد. چطور میتوانسته چنین ریختوپاشی بکند، در حالی که اکثریت مردمش در فقر و کمبود امکانات دستوپا میزدند؟ آن هم برای یک آسایش موقتی در چند ساعت کوتاه سفر.
takhtary