بریدههایی از کتاب نردبان شکسته
۴٫۰
(۷۶)
حتا برای کنشی بنیادین مثل دیدنِ نور و تاریکی هم مغز از مفروضات برای پرکردنِ شکافها استفاده میکند. فرض مغز بر این است که جهان تصادفی نیست؛ درنتیجه حتا اگر دانشی جزئی داشته باشد، میتواند با اطمینان حدس بزند چهچیزی کم است؛ چون جهان مکانی منظم و قابلپیشبینیست.
نفیسه
حتا برای کنشی بنیادین مثل دیدنِ نور و تاریکی هم مغز از مفروضات برای پرکردنِ شکافها استفاده میکند. فرض مغز بر این است که جهان تصادفی نیست؛ درنتیجه حتا اگر دانشی جزئی داشته باشد، میتواند با اطمینان حدس بزند چهچیزی کم است؛ چون جهان مکانی منظم و قابلپیشبینیست.
نفیسه
حتا برای کنشی بنیادین مثل دیدنِ نور و تاریکی هم مغز از مفروضات برای پرکردنِ شکافها استفاده میکند. فرض مغز بر این است که جهان تصادفی نیست؛ درنتیجه حتا اگر دانشی جزئی داشته باشد، میتواند با اطمینان حدس بزند چهچیزی کم است؛ چون جهان مکانی منظم و قابلپیشبینیست.
نفیسه
معمولاً تصور میکنیم برداشتِ ما از اشیای اطرافمان خیلی ساده توسط خودِ آن اشیا شکل میگیرد. همچنین در حالت عادی فکر میکنیم باورهایمان دربارهٔ جهان تحتتأثیر خودِ جهان به وجود میآیند. اما هم برداشتها و هم باورهایمان تحتتأثیر نیازها و امیالمان در هر لحظه قرار دارند. برای مثال، وقتی گرسنهایم، غذا خوشمزهتر است، وقتی سردمان است، گرمشدن حس بهتری دارد، و وقتی عمیقاً به توضیح نیاز داریم، بعضی داستانها واقعیتر به نظر میرسند.
نفیسه
چهرهها بهخصوص رایجترند، چون برایمان معنا دارند، و چهرههای نمادهای مذهبی حتا یادآور احساسات و معانیِ بیشتری برای ما هستند. وقتی معناداری همان چیزیست که دنبالش میگردیم، به حماسهسرایی میل پیدا میکنیم. یونانیان باستان در ستارهها جستوجو میکردند و در صور فلکی خدایان و قهرمانان را میدیدند، نه پادوها را.
نفیسه
دقیقاً چرا آدمها این «میل جهانی» را دارند که خدایان را در غذای خود ببینند؟ همانطور که در ادامه خواهیم آموخت، این بینشها، بیش از آنکه با عالم روح در ارتباط باشند، به ذهن افرادی ربط دارند که آنها را تجربه میکنند. اما این افراد دیوانه نیستند؛ برعکس، درگیر فعالیتی شدهاند که همهٔ ما هر روز انجام میدهیم، فعالیتی که به زندگیهایمان نظم و سلامت روان میدهد. بینظمی و هرجومرج حس تهدید ایجاد میکنند، اما الگوهای منظم آرامشبخشاند و کمک میکنند احساس کنیم جهان قابلپیشبینی، مطمئن و قابلکنترل است. وقتی مردم در میان صداهای پراکنده الگو کشف میکنند، در حال استخراج معنی از دنیاییاند که تعداد بسیار کمی خطوط درخشان و تعداد بسیار زیادی ناحیهٔ خاکستری دارد.
نفیسه
دیوید هیوم در قرن هجدهم نوشت: «میلی جهانی در بشر وجود دارد که همه را مانند خود تصور کرده و خصوصیاتی را که برایشان آشناست به هر شیئی منتقل کنند... . چهرهٔ انسانها را در ماه، و سپاهیانی را در ابرها میبینیم و بهواسطهٔ نوعی میل طبیعی، البته اگر با تجربه و تأمل اصلاح نشده باشد، بداندیشی یا نیت خوب را به هرچه که آزارمان میدهد یا برایمان خوشایند است، نسبت میدهیم.»
نفیسه
این میل به دیدنِ الگو در بینظمی را پاریدولیا میخوانند که پدیدهٔ جدیدی هم نیست.
نفیسه
اثرات جانبیِ استرس در زمانهٔ معاصر بسیار مخربتر از تهدیداتیست که استرس برای حفاظت از ما در برابر آنها تکامل یافته است. امروزه، در کشورهای توسعهیافته از نظر اقتصادی، بیماریهای قلبی، سکته و انواع دیابت ازجمله رایجترین دلایل مرگاند که همگی یا در نتیجهٔ استرس به وجود آمدهاند یا بهواسطهٔ آن تشدید میشوند.
نفیسه
ما از سیستمی استفاده میکنیم که برای نادیدهگرفتنِ هزینههای بلندمدت بهمنظور جهتدهیِ تمامِ منابع در جهت فرار از شرایط اضطراریِ آنی طراحی شده است و ما از آن بهصورت بلندمدت استفاده میکنیم.
وقتی هورمونهای استرس مدتی طولانی جلوی انسولین را میگیرند و اجازه نمیدهند گلوکز را ذخیره کند، بیشتر در خطر ابتلا به دیابت و چاقی قرار میگیریم. وقتی باعث میشوند قلبمان با شدت زیادی پمپاژ کند و رگهای خونیمان بهمدت چند ماه منقبض بمانند، احتمال دارد به بیماریهای قلبیعروقی دچار شویم. وقتی هم التهاب به حال خودش رها میشود، سیستم ایمنی بیشفعال خواهد شد؛ بهاینترتیب اشتیاق بیشتری به حمله پیدا میکند و بین سلولهای «من» و «غیرمن» تفاوت قائل نمیشود. وقتی سیستم ایمنی به عامل حمله به سلولهای بدن تبدیل شود، بیماریهای خودایمنی در بدن ظاهر میشوند.
نفیسه
استرسْ انرژیِ جدید تولید نمیکند؛ فقط به آن جهت میدهد: وقتی پاسخِ استرسی باعث تقویت و افزایش توان یک حوزه میشود، مطمئن باشید این انرژی و توان را از جایی دیگر گرفته است. در مواجهه با شرایط اضطراری و خطرناکی که در چمنزار با آن مواجه شدهاید، بدنتان تمام کارکردهای غیرضروریاش را خاموش میکند. گلوکز و پروتئینهایی که حالا در جریان خونتان شناورند، از پروژههای بلندمدتی مثل تقسیم سلول، ترمیم و نگهداری گرفته شده و بهسمت ماهیچهها روانه شدهاند.
برای مثال دستگاه گوارش موقتاً هضم غذا را متوقف میکند، چون این عمل پروژهٔ بلندمدتیست که اگر تا چند دقیقهٔ دیگر زنده نمانید، بیمعنا خواهد بود. فرآیندهای رشد هم متوقف میشوند و شرایطی به وجود میآید که «کوتولگیِ استرس» نامیده میشود.
نفیسه
رفتارهای ناسالم بین کسانیکه حس عقبماندگی میکنند، میتواند بخشی از ارتباطِ میان نابرابری و سلامت را توضیح دهد، اما تنها بخشی از آنرا. بهترین برآوردها نشان دادهاند این نوع رفتارها تنها حدود یکسومِ ارتباطِ میانِ نابرابری و سلامت را توضیح میدهند. دوسومِ باقیمانده تابع واکنشِ خودِ بدن به بحرانهاست. درست همانطور که تصمیمات و کنشهای ما در شرایط بحرانیْ بهرههای کوتاهمدت را به منافع بلندمدت ترجیح میدهند، بدن هم سازوکار پیچیدهای دارد که همین راهبرد را در پیش میگیرد. این سیستمِ مدیریتِ بحران مشخصاً برای نجاتِ شما از شرایط کنونی طراحی شده است؛ حتا اگر بهقیمت کوتاهشدنِ عمرتان تمام شود.
این سیستم «پاسخِ استرسی» نام دارد
نفیسه
نابرابری افراد را وادار به پذیرش خطرهای بزرگتر میکند و آیندهٔ مبهم به درپیشگرفتنِ راهبردِ غیرمحتاطانهٔ «سریع زندگی کن و جوان بمیر» در زندگی منجر میشود. ارتباطاتِ روشنی میان وسوسهٔ لذتبردن از خوشیهای زودگذر در مقابل چشمپوشی از آنها بهنفع سلامت بلندمدت وجود دارد. برای مثال دیدیم نابرابری با رفتارهای پرخطر ارتباط داشت. در مکانهایی که نابرابری فوقالعاده بالاست، احتمال خلاف و جرموجنایت بیشتر است
نفیسه
کسانیکه در ایالتها و کشورهای نابرابرتر زندگی میکنند، در بسیاری از شاخصهای سلامت ازجمله خشونت، مرگومیر نوزادان، چاقی و دیابت، بیماریهای روانی و... نتایج ضعیفی دارند.
نفیسه
افراد در مسیرهای متفاوتی گام برمیدارند و به شکلهای مختلفی میمیرند، چون شیوهٔ زندگیشان متفاوت است.
نفیسه
ارزیابیهای ذهنیِ سوژهها از جایگاه خودشان نسبتبه دیگران بهتر از موقعیتِ شغلیشان سلامتِ آنها را پیشبینی میکند.
نفیسه
پزشکی به اسم مایکل مارموت متوجه شد هریک از پلههای پایینیِ نردبانِ موقعیت با طول عمری کوتاهتر در ارتباط است. این الگو بهطرز قابلتوجهی خطیست، طوریکه حتا تفاوت بین عالیرتبهترین کارمندان دولت و کسانیکه تنها یک پله با آنها فاصله دارند با افزایش مرگومیر در ارتباط است
نفیسه
البته دلایل زیادی وجود دارد که ثابت میکند فقر برای سلامتیِ انسان بد است. فقرا احتمالاً به خدمات پزشکی پایه، شرایط زندگی امن و بهداشت خوب دسترسی ندارند. اگر شرایط واقعاً بد باشد، ممکن است از گرسنگی بمیرند. در پدیدهای رایجتر، کودکان مبتلا به سوءتغذیه سیستم ایمنی ناقصی دارند و احتمال مرگ آنها بهدلیل عفونتهای رایج همچون سرخک بیشتر است.
نفیسه
تفاوتِ ثروتمندترین و فقیرترین کدهای پستی در امریکا را از نظر نرخ مرگومیر در نظر بگیرید. در ثروتمندترین کدهای پستی، نرخ مرگومیر سالانه حدود ۵۰ مرگ در هر ۱۰ هزار نفر است. در فقیرترین کدهای پستی، این رقم تقریباً دو برابر شده و به ۹۰ مرگ در هر ۱۰ هزار نفر میرسد. هر قدم بهسمت ثروت بهمعنای اضافهشدنِ سالهای بیشتر به طول عمر است.
نفیسه
تفاوتِ ثروتمندترین و فقیرترین کدهای پستی در امریکا را از نظر نرخ مرگومیر در نظر بگیرید. در ثروتمندترین کدهای پستی، نرخ مرگومیر سالانه حدود ۵۰ مرگ در هر ۱۰ هزار نفر است. در فقیرترین کدهای پستی، این رقم تقریباً دو برابر شده و به ۹۰ مرگ در هر ۱۰ هزار نفر میرسد. هر قدم بهسمت ثروت بهمعنای اضافهشدنِ سالهای بیشتر به طول عمر است.
نفیسه
حجم
۵۹۱٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۵۹۱٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان