تا وقتی که با اندوختههای من ذهنی و باورها و دانشهای او زندگی کنیم، هر کاری که انجام دهیم مانند کاشتن بادام پوک است! و زندگی ما نه رمقی دارد و نه برکت، زیرا ما با منی کار میکنیم که رقابتی شده است، مقایسه و قضاوت میکند و شعار «هر چه بیشتر، بهتر» را هم خیلی خوب یاد گرفته و برای این زیادهخواهی حاضر است بهراحتی سر دیگران را زیر آب کند و حتی از قتل و نابودی دیگران هم هراسی ندارد. بهویژه اینکه باورهای این من کذایی او را در شرایطی قرار میدهد تا بهسادگی درباره دیگران قضاوت کرده و حکم صادر کند.
امیر
یکی از این قوانین، «قانون مزرعه» است که شامل حال ما نیز میشود.
قانون مزرعه به ما میگوید؛ اول کشت کن، سپس صبر کن تا آنچه کاشتهای رشد کند و بعد حاصل زحمات خود را درو کن.
ما صاحب من دروغینی هستیم که هرگز نمیخواهد قانونمندی طبیعت را رعایت کند و مایل است که همه چیز را، در اسرع وقت بهدست آورد. این انتظار بیجا باعث عدم درک درست ما از روند زندگی شده و درد را برایمان بهارمغان آورده است.
امیر