مادری دارم بهتر از برگ درخت.
دوستانی، بهتر از آب روان.
و خداییکه در این نزدیکی ست
-Dny.͜.
کودکی دیدم ماه را بو میکرد.
-Dny.͜.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر میبافد.
یک نفر میشمرد.
یک نفر میخواند.
زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیهاکم نیست: مثلا این خورشید،
کودک پسفردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب میریزد پایین، اسبها مینوشند.
قطرهها در جریان، برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
آرام
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیهاکم نیست
parisa
اهل کاشانم.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم بهتر از برگ درخت.
دوستانی، بهتر از آب روان.
و خداییکه در این نزدیکی ست
Arina
مرد بقال از من پرسید: چند من خربزه میخواهی؟
من از او پرسیدم: دل خوش سیری چند؟
Arina