سرِ دو یا سه بچه داشتن، بحث کنیم. تو میگفتی دو تا دختر ملوس مانند مامانشان و یک پسر که پشتیبان تو شود. من با ناز مینالیدم، از سختی بارداری و زایمان و شیر دادن، از شیر گرفتن، حتی پوشک کردنشان، حمام بردنشان میگفتم. تو به من میگفتی: «مخلص تو و بچه هامون هستم» و من از حرفهای تکراریت ریسه میرفتم و شکوههایم را قطع میکردم و از - برای تو بودن - لذت میبردم.
مرتضی ش.
آن چنان هستی که نمیتوانم بی تو باشم، وجودت را کنار خودم حس میکنم، درون خودم حس میکنم، دستهایت، نوازشت، گرمای وجودت و دلت را، صدای دلت را میشنوم بیآنکه صدای دیگری بشنوم.
مرتضی ش.
شدم سلیمان در دل نهنگ، که با هر چرخش نهنگ جهانم زیر و رو میشد
مرتضی ش.