بریده‌هایی از کتاب حقیقت

تلاش ما اینست که واقعیت را از داستان جدا کنیم تا در هر دو جهان قادر به ادامه حیات باشیم اما هرگز نمی‌توانیم بطور همزمان در هر دو جهان زندگی کنیم. جهان واقعی من تاریک شد؛ بسیار تاریک! به حدی که ابدآ مایل به زندگی در این جهان تاریک نبودم.

حمایت از فرزندان همان کاری است که همه والدین انجام می‌دهند، حتی اگر لازم باشد در این راستا یکی از والدین را حذف کنند.

اصولا آقایان هرگز نمی‌توانند احترام و علاقه را بطور همزمان به شریک زندگی خود هدیه کنند

یک نویسنده باید شهامت کافی داشته باشد تا خود را همانگونه که هست معرفی کند مگر این‌که بخواهد یک لایه حفاظتی بین روح نویسندگی و کتاب‌هایش ایجاد کند. واژگان باید مستقیمآ از مرکز قلب او بیرون بتراوند تا مستقیمآ بر گوشت و استخوان خواننده نفوذ کنند. مهم نیست از واژگان زشت، صادقانه، خون‌آلود و یا اندکی ترسناک استفاده می‌کنید؛ مهم اینست که شفاف و روشن صحبت کنید

برای مثال، فردی را بیابد که با گفتگو با وی از شدت غم و اندوه خود بکاهد. اصولا زمانی که بدترین رویدادهای جهان را تجربه کرده‌اید به دنبال همین نوع فرصت‌ها هستید تا شاید اندکی آرام شوید. شما به دنبال افرادی همچون خود می‌گردید... شاید افرادی که حتی تجربیاتی بدتر از شما داشته‌اند... بدین ترتیب احساس آرامش می‌کنید چون متقاعد می‌شوید آن‌چه بر سر شما آمده است منحصر به شما نیست و دیگران نیز از همین تجربیات داشته‌اند.

اصولا زمانی که بدترین رویدادهای جهان را تجربه کرده‌اید به دنبال همین نوع فرصت‌ها هستید تا شاید اندکی آرام شوید. شما به دنبال افرادی همچون خود می‌گردید... شاید افرادی که حتی تجربیاتی بدتر از شما داشته‌اند... بدین ترتیب احساس آرامش می‌کنید چون متقاعد می‌شوید آن‌چه بر سر شما آمده است منحصر به شما نیست و دیگران نیز از همین تجربیات داشته‌اند.

بسیاری از مردم به نیویورک می‌آیند تا کشف شوند یا دیده شوند اما بسیاری دیگر (همچون من) برای مخفی شدن به این شهر پناه می‌آورند.

من در این‌جا نامرئی هستم، ابدآ برای هیچ‌کس مهم نیستم. منهتن بزرگ‌تر از آنست که کسی به من توجه کند و من نیز به همین دلیل عاشق این شهر هستم.

در این شهر؛ تصادف عابر با خودرو از رویدادهای عادی است و به همین دلیل باعث ناراحتی افراد نمی‌شود، تنها نتیجه این تصادف؛ اندکی تاخیر در جریان ترافیک و یا کثیف شدن لباس چند نفر است. احتمالا این رویداد به دفعات رخ می‌دهد و به همین دلیل در اخبار رسانه‌ها بیان نمی‌شود.

من نور را به زندگی تاریک او آورده بودم و همچنان ادامه می‌دادم تا او هرگز در تاریکی گذشته خود گم نشود.

از دست دادن یک فرزند یا حتی دو فرزند به این معنا نیست که برای همیشه دست از شادی‌های زندگی بکشید یا به کلی از داشتن فرزند احساس ناامیدی یا ترس کنید.

باور من اینست که انسان فقط یک ماهیت یا یک وجه ندارد بلکه هر انسان متشکل از دو بخش کاملا مجزا است که در کنار هم قرار گرفته و تشکیل یک پیکره واحد را داده‌اند.

اکنون من می‌دانم که عشق در اولین نگاه غلط است.

ناگهان احساس کردم که اگر عاشق فردی باشی؛ همه چیز از نظر تو متفاوت خواهد بود. قلب، ذهن، احساس و امیدهای آینده خود را با هم و بطور همزمان احساس کردم. من حقیقتآ عاشق شده بودم!

نگاه او نسبت به من آکنده از احترام و علاقه بود؛ اصولا آقایان هرگز نمی‌توانند احترام و علاقه را بطور همزمان به شریک زندگی خود هدیه کنند.

خوبی کارهای بد اینست که لازم نیست فورآ برای جبران اقدام کنید!

حتی با وجود هشدارهای صادقانه من... شما باز هم به خواندن این واژگان ادامه می‌دهید چون اکنون به این سطر رسیده‌اید و این‌جا هستید. انسان! کنجکاو! ادامه بدهید!

آن‌چه قرار است بخوانید، گاهی اوقات طعم تلخ و ناگواری دارد بنابراین شاید آن را تف کنید اما به شما توصیه می‌کنم که همه واژگان را ببلعید تا بخشی از وجود شما گردد؛ حتی اگر باعث آزار شما گردد باز هم مهم نیست، لازم است که آن را درک کنید.

یک زندگینامه به قلم خود نویسنده که خواننده را وادار کند نویسنده را دوست بدارد؛ یک زندگینامه واقعی نیست. هیچ‌کس بطور کامل دوستداشتنی نیست و شما نباید یک نویسنده را طرد کنید فقط به این دلیل که زندگینامه او را نپسندیده‌اید.

از همه زندگینامه‌ها که خود افراد می‌نویسند متنفرم چون آکنده از دروغ هستند. مولف همه افکار متظاهرانه و نظرات ریاکارانه را برای خودنمایی بکار می‌گیرد. یک نویسنده باید شهامت کافی داشته باشد تا خود را همانگونه که هست معرفی کند مگر این‌که بخواهد یک لایه حفاظتی بین روح نویسندگی و کتاب‌هایش ایجاد کند.