- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب حقیقت
- بریدهها
بریدههایی از کتاب حقیقت
۴٫۲
(۱۳۰)
این زندگی منه و من هم هیچ کاری نمیتونم برای بهتر شدنش انجام بدم؛ حالا اگه تو هم برای من متأسف باشی یا غصه بخوری .... تفاوتی در این موضوع ایجاد نمیشه.»
n re
بطور کلی؛ اگر جاذبهای بین دو نفر وجود داشته باشد؛ آن دو در یکی از این حالتها قرار میگیرند: یا با هم رابطه خواهند داشت و یا هیچ رابطهای بین آنها بوجود نخواهد آمد. حالتی بین این دو نیز وجود ندارد.
n re
آیا اگر کسی یا چیزی را بیش از حد دوست داشته باشی و احساس کنی که ممکن است او را برای همیشه از دست بدهی، دچار درد فیزیکی خواهی شد؟
n re
من خسته هستم! گاهی اوقات نمیدانم که آیا زندگی ارزش این همه خستگی و مشقت را دارد؟ گاهی اوقات دوست دارم یک چمدان بردارم و بروم و هرگز به پشت سر خود نگاه نکنم! او تنها عاملی بود که مرا از رفتن بازمیداشت
n re
«بهت توصیه میکنم هیچوقت نظرات مخاطبان رو نخون. وریتی سالها پیش این توصیه رو به من کرد و حالا میدونم که خیلی کارسازه!»
n re
باور من اینست که انسان فقط یک ماهیت یا یک وجه ندارد بلکه هر انسان متشکل از دو بخش کاملا مجزا است که در کنار هم قرار گرفته و تشکیل یک پیکره واحد را دادهاند.
انسان از یک بخش نامرئی تشکیل شده است که شامل ذهن، روح و همه بخشهای غیرملموس است.
اما ما یک بخش فیزیکی هم داریم یعنی همان بخش ماشینی پیکر ما که بخش نامرئی برای انجام کارهایش به این بخش فیزیکی نیاز دارد.
اگر با این ماشین عجیب نامهربان باشید یا باعث آسیب به آن شوید، خواهید مُرد. اگر به نیازهای آن توجه نکنید، خواهید مُرد. اگر تصور کنید که بخش نامرئی شما قادر است خارج از بخش فیزیکی به حیات خود ادامه دهد، اندکی پس از آنکه به این اشتباه فاحش پی ببرید، خواهید مُرد.
n re
من پیش از ملاقات با او در عذاب بودم، تهی بودم؛ اما اکنون غنی شدم. گاهی اوقات احساس میکنم اگر او را نداشتم؛ از عهده کارهای ساده نیز برنمیآمدم.
n re
مایل بودم من نیز به اندازه او خوب باشم.
من نیز باید باعث خشنودی او میبودم.
من نیز باید کارهایی انجام میدادم که از اعماق وجودش بخندد یا لبخند بزند.
من باید علت هستی او میبودم، علت از خواب بیدار شدن و علت به خواب رفتن و علت نفس کشیدن او!
n re
ناگهان احساس کردم که اگر عاشق فردی باشی؛ همه چیز از نظر تو متفاوت خواهد بود. قلب، ذهن، احساس و امیدهای آینده خود را با هم و بطور همزمان احساس کردم. من حقیقتآ عاشق شده بودم!
n re
او به من خیره شد؛ میتوانستم سوگند یاد کنم که او زندگی آینده خود در کنار مرا تصور میکرد. او قطعآ با خود میاندیشید که من چگونه همسری برای او خواهم بود؟ هیچکس نمیتواند به دیگری اینگونه نگاه کند مگر اینکه آینده مشترک خود با وی را در ذهنش متصور شده باشد.
n re
سالها از آن شب گذشته است و من نمیتوانم به راحتی همه جزئیات را به خاطر آورم فقط میدانم که از همان لحظات اول ملاقات عاشقش شدم و تا آن زمان هرگز چنین احساسی را نسبت به هیچ مردی نداشتم.
n re
صدایش به نوعی نرم و شیرین بود که احساس کردم گلویش پوشیده از عسل است.
n re
آنچه عاشقش هستید را بیابید و به آن فرصت دهید شما را بکشد! (چارلز بوکوفسکی)
n re
«بعضی خانوادهها اونقدر خوششانس هستند که هیچوقت از این نوع اتفاقات بد رو تجربه نمیکنند اما برخی خانوادهها فقط با رویدادهای بد مواجه میشن؛ یکیبعد از دیگری! اونا هر رویداد بدی که وجود داشته باشه رو تجربه میکنن و بعدش رویداد بد بعدی و همینطور تا آخر.»
n re
اصولا زمانی که بدترین رویدادهای جهان را تجربه کردهاید به دنبال همین نوع فرصتها هستید تا شاید اندکی آرام شوید. شما به دنبال افرادی همچون خود میگردید... شاید افرادی که حتی تجربیاتی بدتر از شما داشتهاند... بدین ترتیب احساس آرامش میکنید چون متقاعد میشوید آنچه بر سر شما آمده است منحصر به شما نیست و دیگران نیز از همین تجربیات داشتهاند.
n re
در کلامش اثری از ناراحتی نبود بلکه ناامیدی عمیق موج میزد.
n re
من در اینجا نامرئی هستم، ابدآ برای هیچکس مهم نیستم. منهتن بزرگتر از آنست که کسی به من توجه کند و من نیز به همین دلیل عاشق این شهر هستم.
n re
تعدادی از مردم از این صحنه هولناک و تکاندهنده با دوربین گوشی تلفن همراه فیلم میگرفتند! احتمالا یک نوع کنجکاوی بیمارگونه آنها را به این کار وادار کرده بود.
n re
یک زندگینامه به قلم خود نویسنده که خواننده را وادار کند نویسنده را دوست بدارد؛ یک زندگینامه واقعی نیست. هیچکس بطور کامل دوستداشتنی نیست و شما نباید یک نویسنده را طرد کنید فقط به این دلیل که زندگینامه او را نپسندیدهاید.
H.E.L.I.A
حجم
۲۵۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه
حجم
۲۵۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان