در سکوت واقعاً چیزی بهدست نمیآمد جز سوءتفاهم و ناراحتی. آدم باید حرف بزند؛ حتی اگر کار به دعوا بکشد، اما سکوت هرگز.
sepid sh
او عقیده دارد که برای هر بیماریای که در دنیا وجود دارد، گیاهی رشد میکند. بر این اساس بهمحض اینکه فکر میکند کسی مشکلی دارد، فوری به او دمنوش میدهد.»
sepid sh
احتمالاً میشاییل بود. مطمئناً میخواست از او بپرسد چرا نیامده است. مردک بهظاهر مظلوم!
نفرت در وجودش میخروشید.
نه، با خودش گفت، دیگر برایش هیچوقت قدمی برنمیدارم، هیچوقت دیگر بهخاطر هیچ مردی از جایم نمیپرم. دیگر با هیچ مردی ارتباط برقرار نمیکنم؛ همهشان مثل هم هستند. تنها در آرامش در خانهام زندگی میکنم. چطور توانستم اینطور فکر کنم که برایش مهم هستم؟
تلفن همچنان زنگ میخورد. در درونش وسوسه شده بود که برود و نظرش را بگوید. اما بهتر بود که او را نادیده بگیرد.
او لپتاپ را به اتاق کارش برد و همهٔ درهای پشت سرش را بست. او توپیهای هندزفری را توی گوشش گذاشت و درحالیکه دوباره مشغول کار شد، به موسیقی گوش داد.
javadazadi
ارتباط برقرار نمیکنم؛ همهشان مثل هم هستند. تنها در آرامش در خانهام زندگی میکنم. چطور توانستم اینطور فکر کنم که برایش مهم هستم؟
تلفن همچنان زنگ میخورد. در درونش وسوسه شده بود که برود و نظرش را بگوید. اما بهتر بود که او را نادیده بگیرد.
او لپتاپ را به اتاق
javadazadi