بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در جستجوی صبح؛ جلد اول | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در جستجوی صبح؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب در جستجوی صبح؛ جلد اول

انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۳۳ رأی
۴٫۶
(۳۳)
در تاریخ و افسانه‌های ایران از چند اسب معروف یاد شده است که هریک به صاحبان خود وفاداریها کرده و بعضآ جان خود را در راه آنان فدا کرده‌اند؛ اولی رخش، اسب معروف رستم است و دومی شبدیز که مجسمه‌اش در طاق بستان حجاری شده و خسروپرویز سوار بر آن دیده می‌شود؛ سومی ذوالجناح متعلق به حضرت سیدالشهدا که استاد فرشچیان تابلوی معروف عصر عاشورا را برای آن ترسیم کرده و چهارمی اسب سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه که او را از مقابل سپاهیان فراوان چنگیزخان با شنا از میان امواج رود سند نجات داد، و همانطور که گفتم زنده‌یاد دکتر حمیدی شیرازی در وصف آن اسب قصیده‌ای به‌نام «امواج سند» سروده که حس ملیت‌دوستی و وطن‌پرستی هر آزاده ایرانی را برمی‌انگیزد؛ و بالاخره همین قرّان که در راه خدمت و نجات لطفعلی‌خان در میدان رزم جان خود را فدای سردار زند کرد.
zahra.n
کتابفروشی شرق می‌رسیدید که برادران میرباقری، حاج سیدابوالقاسم و حاج سید مجتبی آن را اداره می‌کردند. آرم این کتابفروشی دایره‌ای بود که کوه دماوند را نشان می‌داد و دور آن نوشته بود «نور از شرق است».
zahra.n
پیام پدر شرحی از تجربیات او در بهاییگری و روی گرداندنش از بهاییگری بود. صبحی این کتاب را درواقع در ردّ بهاییگری نوشته بود.
zahra.n
زنده‌یاد مزارعی، «قطره دریاست اگر با دریاست، ورنه او قطره و دریا دریاست»؛
zahra.n
آن سالها و حتی تا چند سال پس از انقلاب کتاب را جزو صنعت و تجارت به‌حساب نمی‌آوردند. کاغذفروشها برای کتابفروشها مضمونی ساخته بودند؛ می‌گفتند کتابفروشها طلای ما را می‌گیرند و مس می‌کنند و می‌چینند توی قفسه؛ کاغذ تا وقتی که کاغذ است و چیزی رویش ننوشته‌ای هر وقت که خواسته باشی می‌توانی با یک قران بالا و پایین در بازار نقد بفروشی و پولش را بگیری. ولی وقتی شد کتاب، دیگر باید بنشینی و عمرت را پایش صرف کنی!
zahra.n
ابوالقاسم قربانی بیش از شصت کتاب درسی ریاضی را تنها یا با همکاری آقای حسن صفاری تألیف کرده و بیش از ۵۰ مقاله علمی در مجلات مختلف از او به چاپ رسیده بود. چهار جلد کتاب هم درباره ریاضی‌دانان نامی ایران به‌نام کاشانی‌نامه، زندگی غیاث الدین جمشید کاشانی و بیرونی‌نامه زندگی‌نامه علمی ابوریحان بیرونی و کتاب بوزجانی‌نامه در زندگی و آثار ابوالوفا بوزجانی را تألیف کرد که برنده جایزه بهترین کتابهای سال و یونسکو شده‌اند.
zahra.n
اگر می‌خواهی کسی را از پا بیندازی کم‌کم به او پولی بده و یکجا از او بخواه، و اگر می‌خواهی کسی را یاری کنی یکجا پولی به او بده و کم‌کم از او بخواه. درست هم هست، طرف اگر اهل کار و فعالیت باشد با این پولی که یکجا می‌گیرد کار می‌کند، هم وام خود را پس می‌دهد و هم سود می‌برد.
zahra.n
«کلّ نفسٍ ذائقة‌الموت ــ انّا لله و انّا الیه راجعون!» اینها را تکرار می‌کنم تا به خود بقبولانم، اما احساس از منطق عقل پیروی نمی‌کند... ولی سرانجام «زمان» به حمایت زندگی و زندگان پا در میان می‌نهد و با امواج خود مرا می‌برد...
zahra.n
بیست و چند روز بعد بود که چشم گشودم و روشنایی آفتاب را دیدم. مثل همیشه نخستین چیزی که به پیشواز نگاهم می‌آید چهره رنج‌دیده مادر است، خسته و رنجور، اما شاد؛ از مرگ رَسته‌ام، بحران بیماری را از سر گذرانده‌ام، «عرق صحت» کرده‌ام و او خوشحال است.
zahra.n
بیست و چند روز بعد بود که چشم گشودم و روشنایی آفتاب را دیدم. مثل همیشه نخستین چیزی که به پیشواز نگاهم می‌آید چهره رنج‌دیده مادر است، خسته و رنجور، اما شاد؛ از مرگ رَسته‌ام، بحران بیماری را از سر گذرانده‌ام، «عرق صحت» کرده‌ام و او خوشحال است.
zahra.n
حمام پادگان سالن سرپوشیده‌ای بود به وسعت تقریبی صد مترمربع و دور تا دور دو رشته لوله آب سرد و گرم با چند دوش که آب گرمشان کم‌کم سرد و به‌تدریج قطره‌چکان می‌شد. در حمام از قفسه و گنجه خبری نبود، لباسها را درمی‌آوردیم و روی سکوهایی که در وسط سالن بود می‌گذاشتیم و لخت مادرزاد، مثل جدّمان حضرت آدم در بهشت، منتهی بدون برگ انجیری روی اسافل، می‌رفتیم زیر دوشها. دیگر چندان مقید سردی و گرمی آب نبودیم، با لیف و صابونی که هر یک داشتیم تندتند مشغول شستن سر و تن می‌شدیم...
zahra.n
در کنار خطاطها هنرمندان نقاشی هم بودند که کتب داستانی را، اعمّ از عاشقانه یا حماسی مصور می‌کردند. این عده شاید نخستین کسانی باشند که در عرصه «تصویرگری» سیاه و سفید در کشور ما به این کار مشغول شده‌اند. کار این هنرمندان زحمتکش به تحقیق جامع نیاز دارد. صفحاتی را که باید نقاشی می‌شد قبلا برای کاتب مشخص می‌کردند و او جایی از صفحه را به اندازه تصویر مورد نظر سفید می‌گذاشت و سپس نقاش روی آن را نقاشی می‌کرد. در آن سالها معروفترین نقاش این گروه تا آن جایی که به یاد دارم هنرمند زحمت‌کشی بود از مردم خوانسار، به نام محمد صانعی. پس از این‌که نسخه کتاب را خطاطها و نقاشها آماده می‌کردند و به چاپخانه می‌سپردند،
zahra.n
مرحوم جواد شریفی ملک الخطاطین از پرکارترین و خوش‌خط‌ترین نستعلیق‌نویسان این دوره بود. بعدها میرخانی‌ها و کاوه و زرین‌خط و بوذری و عمادالکتّاب کتابهای بسیاری را با خط زیبای نستعلیق نوشتند و آثار بدیعی از خود به یادگار گذاشتند، که از آن جمله بود دیوان حافظ به تصحیح دکتر غنی و علامه قزوینی و خط مرحوم زرین‌خط، و کتب دوران دبیرستانی سالهای قبل از ۱۳۲۰ که با مباشرت وزارت فرهنگ وقت (معارف سابق و آموزش و پرورش امروز) چاپ می‌شدند.
zahra.n
قرآن، کتب ادعیه مانند مجمع‌الدعوات، مفتاح‌الجنان، مفاتیح‌الجنان، زادالمعاد، منهاج‌العارفین، سرورالعارفین و کتابهایی از این‌دست را با خط نسخ، و کتب درسی، کتابهایی چون فرائدالادب، حساب و هندسه، تاریخ، جغرافیا، یا کتابهای داستانی نظیر امیر ارسلان نامدار، فلک‌ناز و نوش‌آفرین، اسکندرنامه، مختارنامه، رستم‌نامه، جامع‌المراسلات، جامع‌التمثیل، و حمله حیدری و دواوین شعرا را با خط نستعلیق می‌نوشتند.
zahra.n
امیرتیمور در جنگی شکست خورده و لشکریانش پراکنده شده بودند و او در گودالی پنهان شده و زانوی غم به بغل گرفته بود و با ناامیدی در کار مُلک و لشکریان خود اندیشه می‌کرد، که توجهش به موری جلب شد، موری که دانه‌ای را به دهان گرفته بود و از دیواره گودال بالا می‌برد. دانه را می‌برد و می‌برد و با زحمت به بالای گودال می‌رساند، اما چون به نزدیکی دهانه گودال می‌رسید، در زیر بار می‌غلتید و دانه از دهانش می‌افتاد و با خودش به پایین گودال می‌غلتید، و او دوباره دانه را به دهن می‌گرفت و بالا می‌رفت. بارها چنین شد. آنطور که معروف است شصت و شش بار، و هر بار مور با دانه بالا می‌رفت و باز می‌افتاد. تا سرانجام در شصت و هفتمین بار موفق شد دانه را به دهانه گودال برساند و با این پشتکار راه موفقیت را بر تیمور گشود و به او آموخت که عزم و اراده و از میدان درنرفتن را از این مور باید یاد گرفت!
zahra.n
پس از اشغال و تصرف مؤسسه امیرکبیر، موجودی تمام کتابهای هدایت که به بهترین شکل چاپ و صحافی شده بود، حتی فواید گیاهخواری و مازیار و کتاب سگ ولگرد، به‌عنوان اینکه این کتابها ضاله است خمیر شد. یکی از اتهاماتی که به من وارد آوردند چاپ کتابهای هدایت و غلامحسین ساعدی بود، در حالی که این روزها چپ و راست، مرتب کتابها و مقالاتی از این هر دو نویسنده معروف یا در گرامی‌داشت آثار آنها در روزنامه‌ها و مجلات مختلف در ایران چاپ و منتشر می‌شود.
محسن
با پیروزی انقلاب و رفتن علی‌اصغر مهاجر از فرانکلین، آقای موسوی گرمارودی که به سرپرستی شرکت سهامی افست منصوب شده بود، به آنجا رفت و دستور داد آقای امیر صمیمی مدیر چاپخانه شرکت سهامی افست که از سال ۱۳۳۴ با دستگاه فرانکلین کار می‌کرد بازداشت شود، و برای من هم پیغام فرستاد که به دفتر فرانکلین بروم.
محسن
پس از انقلاب موسسه فرانکلین با تغییر نام به «سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی» به کار خود ادامه داد و اکنون با ادغام بنگاه ترجمه و نشر کتاب یارشاطر و بنیاد فرهنگ دکتر خانلری به نام «انتشارات علمی و فرهنگی» فعالیت می‌کند.
محسن
همایون صنعتی‌زاده در مؤسسه فرانکلین برای اولین بار در صنعت نشر ایران حق کپی‌رایت بین‌المللی را رعایت می‌کرد و برای چاپ ترجمه کتابهایی که انجام می‌داد با ناشر اصلی تماس می‌گرفت و با پرداخت مبلغ کمی به‌عنوان کپی‌رایت حق ترجمه آن کتاب را در ایران به‌دست می‌آورد.
محسن
پای کتابفروشها هنوز به خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی) باز نشده بود؛ از میدان مجسمه (میدان انقلاب فعلی) به بعد شهر تمام می‌شد. تا سالها بعد که اول کتابفروشی طهوری و سپس کتابفروشیهای دهخدا و آذر و نیل و مروارید و سپس فروشگاه امیرکبیر روبروی دانشگاه به فعالیت مشغول شدند و رفته رفته مقابل دانشگاه، و کوچه پس‌کوچه‌های اطراف آن پر از کتابفروشی و مؤسسات نشر شد.
محسن

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
رایگان