بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور اثر سوزان لی اندرسون

بریده‌هایی از کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور

۴٫۱
(۲۲)
اين هدف اصلی زندگی ما انسان‌هاست : «به‌دست آوردن منِ خودمان.»
عرفان
دو هفته بعد، دوست نزديكش اميل بوسن ، كه در بيمارستان به ملاقاتش رفته بود، از او پرسيد آيا هنوز حرف ديگری دارد كه بخواهد بزند، و كی‌يركگور پاسخ داد : نه. چرا، به همه سلام مرا برسان. من همه را دوست داشتم، خيلی زياد، و بگو زندگی من رنجی عظيم بود، رنجی كه برای ديگران ناشناخته است و توضيح‌ناپذير. به‌نظر می‌آمد هركار من از سر غرور است و نخوت، امّا چنين نبود. من مطلقآ آدمی بهتر از بقيه نيستم، هميشه همين را گفته‌ام و چيزی جز اين نگفته‌ام. من خاری در دل داشتم و برای همين نه ازدواج كردم و نه منصبی كليسايی پذيرفتم... فكر می‌كنم وظيفه‌ای داشتم كه به‌قدر كافی خودش به تنهايی مهمّ و دشوار بود. بايد اين را بدانيد كه من همه‌چيز را از مركزِ دلِ مسيحيّت ديده‌ام...
niloufar.dh
چطور می‌توانيم بدانيم كه انتخابی درست كرده‌ايم؟ چنان‌كه ديديم، يقينی عينی در كار نيست. به‌عكس، «در كار انتخاب، آنچه مهمّ است انتخاب درست نيست، بلكه ميزان شور، شوق، جديّت، و عشقی است كه به‌كار اين انتخاب می‌زنيم.» اگرچه برای انتخاب هيچ معيار عينی نداريم، امّا معيار ذهنی هست. می‌توان احساس كرد كه با يكی از گزينه‌ها سازگارتريم. مطلوب‌ترين حال اين است كه احساس كنيم گويی راهی ما را برگزيده است، بس‌كه با احوالمان می‌خواند. اگر چنين چيزی رخ دهد، عجبا. هرقدر به‌نظر شگفت بيايد... اضطرار چنان بر آدم حاكم می‌شود كه ديگر انتخابی برجای نمی‌ماند ـو آن‌گاه آدم همان انتخابی را می‌كند كه بايد. در دم مرگ، اكثر آدم‌ها همان انتخابی را می‌كنند كه بايد
lordartan
كی‌يركگور كه با خودش درگير بود، می‌دانست كه راه رسيدن به رضايت در زندگی در تأييد ديگران نيست، بلكه در تلاش برای هرچه بيشتر شناختن خود است، و اين تلاش و مبارزه برای يافتن خود می‌تواند خوب باشد : آدم بايد پيش از شناختن هرچيز ديگر خودش را بشناسد. تازه آن‌وقت، پس از اينكه آدم خودش را از درون شناخت و راهش را پيدا كرد، آرامش و معنا می‌تواند بر زندگی سايه‌افكن شود... در جهان روحانی ضروری‌ترين كار همين است تا بالاخره روزی جهان دربرابر چشمانت نورانی شود و آفتاب با همه شكوهش بر تو بتابد.
☆Nostalgia☆
در مسيحيّت هيچ‌چيز عقلانی نيست، چون هر چيزِ عقلانی ايمان را تباه می‌كند. ايمان نيازمند شور است و «شور و باريك‌انديشی جمع‌ناپذيرند.»
پویا پانا
اگر قرار بود بر سنگ گورم نوشته‌ای حك شود، می‌گفتم بنويسيد: «آن فرد». آدمی كه در اين جهان بتواند واقعا تنها بماند، و فقط با وجدانش رای بزند ـاين آدم قهرمان است...
پویا پانا
عشق بورژوايی به خداوند زمانی شروع می‌شود كه زندگی نباتی در اوج خود است. زمانی‌كه همه دست‌ها را روی شكم می‌گذارند، كله‌شان را به بالش مبلشان تكيه می‌دهند، و چشم‌ها خمار از خواب لحظه‌ای به سقف خيره می‌شوند.
پویا پانا
يك راه درست برای زندگی كردن وجود ندارد، فقط راه درستی برای هركس هست، كه داور آن‌هم فقط خود آن‌كس است. انتخابِ چگونه زيستن انتخابی عقلی نيست، انتخابی است كه مستلزم شورمندانه دل سپردن به چيزی است، و آنچه در اين ميان تكليفش معين می‌شود هويّت خود آدم است. كی‌يركگور به تمايل مردم عصرش به همرنگی با جماعت هم به ديده انتقاد می‌نگريست ـاينكه مردم همرنگ شوند و شجاعت خطر كردن و جُستنِ راهی در زندگی برای خود از افراد گرفته شود.
پویا پانا
روی سخن كی‌يركگور هميشه با فرد است، فرد زنده، تنها، و مشتاق و دلواپس، كه هرچند به سرنوشت ابدی خود بی‌اعتنا نيست، درپی يافتن جهتی مطلق برای زندگی خود در ميان تمام نسبيت‌های زمان است. با چنين كسی است كه كی‌يركگور سخن می‌گويد ـنخست غيرمستقيم، و بعد مستقيم و با فصاحتی كه اوج می‌گيرد. و تقريبآ امكان ندارد چنين كسی گوش به سخن او نسپارد. (رابرت برتال )
پویا پانا
«حتّی يك كشيش شريف وجود ندارد.»
پویا پانا
همه سلام مرا برسان. من همه را دوست داشتم، خيلی زياد، و بگو زندگی من رنجی عظيم بود، رنجی كه برای ديگران ناشناخته است و توضيح‌ناپذير.
پویا پانا
كی‌يركگور كه با خودش درگير بود، می‌دانست كه راه رسيدن به رضايت در زندگی در تأييد ديگران نيست، بلكه در تلاش برای هرچه بيشتر شناختن خود است، و اين تلاش و مبارزه برای يافتن خود می‌تواند خوب باشد : آدم بايد پيش از شناختن هرچيز ديگر خودش را بشناسد. تازه آن‌وقت، پس از اينكه آدم خودش را از درون شناخت و راهش را پيدا كرد، آرامش و معنا می‌تواند بر زندگی سايه‌افكن شود... در جهان روحانی ضروری‌ترين كار همين است تا بالاخره روزی جهان دربرابر چشمانت نورانی شود و آفتاب با همه شكوهش بر تو بتابد.
پویا پانا
و دلم می‌خواست گلوله‌ای در مغزم خالی كنم. كاش می‌مردم! از هرچيزی می‌توانم خودم را خلاص كنم مگر خودم. حتّی وقتی خواب هستم از دست خودم خلاصی ندارم.
پویا پانا
می‌توان ميان كسی كه نافرمانی مدنی می‌كند و شهسوار ايمانی كه در راه ايمانش دست به اعمال غيراخلاقی می‌زند مقايسه‌ای انجام داد. هر دو قوانين عمومی را كه معرّف قلمرو قانونی/اخلاقی هستند زيرپا می‌گذارند و بايد بهای آن را بپردازند، امّا درعين‌حال هر دو معتقدند كه در نقض قوانين عمومی حق باآنهاست، چون چيزی بسيار مهم‌تر از آن قوانين را مدّ نظر دارند. هر دو خطر می‌كنند و آماده‌اند در صورت لزوم بهای اين خطر كردن را بپردازند، امّا اميدوارند روزی تبرئه شوند و حقانيتشان اثبات شود. البته ميان كسی كه نافرمانی مدنی می‌كند و شهسوار ايمانی كه آماده است در راه ايمانش دست به عملی غيراخلاقی بزند يك تفاوت مهمّ هست. آن‌كس كه دست به نافرمانی مدنی می‌زند از سپهر اخلاقی برنگذشته است، بلكه می‌خواهد به يك اصل اخلاقی والاتر متوسل شود (معمولا با اين عقيده كه قوانين جاری حقوق اخلاقی را نقض می‌كنند)، حال آنكه شهسوار ايمان به‌خاطر يك سپهر به‌كلّی متفاوت سپهر اخلاقی را ترك می‌گويد. بنابراين، شهسوار ايمان خطر بزرگ‌تری را به‌جان می‌خرد، كه به‌قول كی‌يركگور، ماهيّت ايمان است.
teorian
يكی از چيزهای بديهی كه از نظر كی‌يركگور تغيير نمی‌كند «خير» است، چيزی كه همه‌مان مجذوبش هستيم. كی‌يركگور، درست مثل سقراط، معتقد است مردم نمی‌توانند پيوسته و برای هر مدّتی در آرزوی چيزی باشند كه با «خير» در تضادّ است. بالاخره زمانی می‌رسد كه احساس می‌كنند «عطش جانكاهی برای خير» دارند و آن‌گاه می‌بينند كه «دو خواهش» داشته‌اند و خلوص دل نداشته‌اند.
teorian
پس لذّت يك‌چيز نيست. آنچه در اين لحظه لذّت‌بردنی است می‌تواند در لحظه ديگر درست به ضدّش بدل شود. «لذّت را اگر به‌نهايتش برسانی چه خواهد بود جز نفرت؟» با منزلت و ثروت و قدرت هم مسئله از همين قرار است، زيرا هيچ‌يك ثابت نيستند. منزلت و ثروت و قدرت بستگی به ديگرانی دارند كه كسان مختلفی را شايسته دريافت اينها می‌دانند، و طالبان اين «نعمات» هم به هرسو كشيده می‌شوند. علاوه‌براين، آدم‌ها برای به‌دست آوردن اين چيزها، «بايد خودشان را خوار كنند»، بايد به كسانی كه دوست ندارند روی خوش نشان دهند، و حتّی به كسانی كه بيش‌ازهمه عزيز می‌دارند خيانت كنند : «به‌دست آوردن منزلت ( و ديگر نعمات خاكی ) بدين‌معناست كه پس از به‌دست آوردن حداكثر منزلت در چشم ديگران، در چشم خود خوار شوی.»
teorian
كی‌يركگور در ترس و لرز به ما می‌گويد برای حركت اوّل به‌سوی ايمان بايستی «خلوص دل» داشت؛ آدم بايد بتواند همه توانش را صرف فقط يك‌چيز كند، همه تخم‌مرغ‌هايش را در يك سبد بگذارد. اين است شرط شهسوار ترك نامتناهی شدن، يعنی نخستين گام به‌سوی ايمان : شهسوار نخست بايد توان آن را داشته باشد كه تمام محتوای زندگی‌اش و همه معنای واقعيت را در يك خواست واحد جمع كند. اگر كسی اين شدت و حدّت مجموع را نداشته باشد، اگر روحش از آغاز در كثرت پراكنده باشد، هرگز به‌جايی نمی‌رسد كه بتواند اين حركت را انجام دهد؛ چنين كسی در زندگی با دورانديشی سرمايه‌دارانی رفتار می‌كند كه پولشان را در فعاليت‌های مختلف به‌كار می‌اندازند تا زيان يكی را با سود ديگری جبران كنند... اكثر آدم‌ها دلشان می‌خواهد «محكم‌كاری» كنند، نه اينكه همه تخم‌مرغ‌هايشان را در يك سبد بگذارند. البته كار از محكم‌كاری عيب نمی‌كند، امّا درعوض پاداش‌های بزرگی را هم نبايد چشم داشت. لازمه بزرگی در هر حوزه‌ای اين است كه يكسره خودمان را وقف يك راه كنيم، هر راهی كه باشد. اين است آنچه كی‌يركگور از «خلوص دل» مراد می‌كند.
teorian
عمل آگاممنون را ديگران می‌توانند بفهمند و ستايش كنند : ... شاه بايستی شاهانه عمل كند. و هرچند رنجی كه فقط از آن اوست، درخفا سينه‌اش را مالامال درد می‌كند... باز هم تمام خلق به‌زودی به درد او، و نيز به‌كار سترگ او، در قربانی كردن دخترش، آن دوشيزه جوان دوست‌داشتنی، به‌خاطر سعادت همگان، پی خواهند برد.
teorian
برای فهم اين اضطراب، كه يكی از عناصر داستان ابراهيم و اسحاق است، كی‌يركگور به ما می‌گويد بياييد موقعيت ابراهيم، اين شهسوار ايمان، را با موقعيت قهرمان تراژيك (اخلاقی) مقايسه كنيم. قهرمان تراژيك والاترين انسان است، آدمی كه در مواقع مقتضی، در سپهر اخلاقی، رسيدن به مقام او می‌تواند نهايت آرزوی هركسی باشد. مثلا، داستان آگاممنون را به ياد بياوريد. در جنگ تروا، شاه آگاممنون مجبور می‌شود دختر محبوبش، ايفيگنيا، را در راه آسايش كشورش قربانی كند. او قادر است خود را در جايگاهی قرار دهد كه وظيفه اخلاقی بزرگ‌تری را كه نسبت به مردمش دارد بر وظيفه شخصی كوچك‌تری كه نسبت به دخترش دارد مقدّم بدارد. شايد به‌نظر بيايد كه موقعيّت ابراهيم و موقعيّت آگاممنون مثل هم هستند ـيعنی هر دو آماده‌اند فرزند محبوبشان را قربانی كنندــ امّا آگاممنون در سپهر اخلاقی می‌ماند، حال آنكه ابراهيم آماده است امر اخلاقی را به‌كلّی زيرپا بگذارد.
teorian
آيا ما می‌توانيم اصل راهنمای زندگی‌مان را عوض كنيم؟ يقينآ می‌توانيم و عملا هم می‌كنيم. بعضآ ما از يك سپهر به سپهر ديگر می‌رويم، مثلا از سپهر زيباشناختی به سپهر اخلاقی، يا از سپهر اخلاقی به سپهر دينی. امّا اين‌هم ممكن است كه تغيير ظريف‌تری در اصل راهنمای ما صورت گيرد و مثلا از يك اصل اخلاقی به اصل اخلاقی ديگری روی بياوريم، يا از يك شكل نازل‌تر زندگی زيباشناختی يا دينی به‌شكل والاتری از آن روی كنيم. ممكن است كسی از اينكه زندگی‌اش رفتن از يك بستر آميزش جنسی به بستر ديگر باشد خسته شود و تصميم بگيرد ازدواج كند و از سپهر زيباشناختی به سپهر اخلاقی پای بگذارد، يا تصميم بگيرد همه وجودش را صرف پرورش قريحه موسيقايی‌اش كند و بدين‌ترتيب از سطحی نازل‌تر به سطح بالاتری از زندگی زيباشناختی قدم بگذارد.
teorian

حجم

۱۰۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان