بریدههایی از کتاب فلسفۀ کییرکگور
۴٫۱
(۲۲)
بهنظر میآيد هيچ گزينه اساسی ديگری وجود ندارد، اگرچه يقينآ راههای مختلفی برای زيستن هستند كه ذيل يكی از اين سه گزينه اصلی قرار میگيرند.
امّا میتوان پرسيد، آيا ما اصلا بايد اصل راهنمايی برای زيستن داشته باشيم؟ يقينآ ممكن است كه ما عضوی از خانواده نوع بشر باشيم بیآنكه آدمی زيباشناس، اخلاقی، يا دينی باشيم. آدمی میتواند زندگی كند و حاضر نباشد زندگیاش متأمّلانه يا طبق مرام و اصولی باشد. اگر چنين باشد، بهعقيده كیيركگور، آن آدم نوع حقيری از انسان خواهد بود، چون اين سه سپهر «شيوههای زيستنی هستند كه موجود آزاد با زيستن در آن سپهرها و با اصول آنها خويشتناش را میسازد»
teorian
شباهت جالبی ميان سپهرهای زيباشناختی و دينی هست. در هر دوی اين سپهرها، افراد بر خاص بودن خودشان دربرابر امر همگانی تأكيد میكنند. امّا تفاوت مهمّی هم در ميان است كه در بخش بعدی به تفصيل به آن خواهيم پرداخت. افراد زيباشناس دلشان میخواهد بر خاص بودن خودشان تأكيد كنند، حال آنكه تأكيد مؤمنان بر خاص بودن خودشان «به خواهش دل» نيست. اين افراد بسيار هم دوست دارند دست به عملی بزنند كه از نظر اخلاقی درست است، و بسيار دوست دارند طبق اصول همگانی عمل كنند، امّا بنا به وظيفه مطلقی كه دربرابر خداوند دارند نمیتوانند :
آنكس كه فكر میكند آسان میتواند «فرد» باشد میتواند الیالابد مطمئن باشد كه شهسوار ايمان نيست، چون آوارگان و نابغگان سرگردان مردان ايمان نيستند. امّا شهسوار ايمان میداند كه تعلق به جهان همگانی چقدر شكوهمند است... میداند كه چه وحشتناك است زاده شدن بيرون از جهان همگانی...
teorian
كیيركگور در تشريح جمعناپذيری اين سپهرها میگويد اگرچه ممكن است برای مدّتی در آن واحد مطابق با اصل راهنمای دو سپهر، يا حتّی هر سه سپهر، عمل كرد، امّا سرانجام زمانی میرسد كه بايد ميان اصول راهنمای اين سه سپهر دست به انتخاب زد و يكی را انتخاب كرد.
teorian
ايمانوئل كانت كانون توجّه را از جهان بيرونی به آن فاعل شناسايی ( ذهن) منتقل كرد كه جهان بيرونی را ادراك و بر آن عمل میكند. اين «انقلاب كپرنيكی» او در فلسفه بود. امّا آن ذهن كه توجّه كانت را معطوف خود كرده بود يك ذهن كلّی بود، و نه ذهن فردی كه كانون توجّه در فلسفه كیيركگور است. كانت گام نخست را بهسوی ذهنيّت راديكال ( يعنی در درجه اوّلِ اهميّت قرار دادن ذهن) برداشت، حال آنكه كیيركگور پرش آخر را انجام داد.
teorian
انتظار كیيركگور از فلسفه اين است كه به ما بگويد چگونه زندگی كنيم.
teorian
من خودم را مسيحی نمیخوانم (تا آرمان مسيحی بودن را لكهدار نكنم)، امّا میتوانم آشكار كنم كه ديگران اصلا مسيحی نيستند.
Lea
ما به زندگی معنا میبخشيم، معنا به ما بخشيده نمیشود،
foad fahmide
ممكن است فكر كنيم منِ خودمان را يافتهايم، امّا آن منی كه فكر میكنيم يافتهايم فقط يك نقاب باشد يا سلسلهای از نقابها، كه بهخاطر ديگران به چهره میزنيم. اگر چنين باشد، پس منِ خودمان را فقط آن جلوههای بيرونی میپنداريم و فكر میكنيم اين من را میتوان بهآسانی عوض كردن لباس عوض كرد. ممكن است محبوب ديگران باشيم ـحتّی بتوانيم «جهان را به شگفت آوريم»ــ امّا :
... آن والاترين چيز را از دست خواهی داد، آن يگانه چيزی كه واقعا معنا دارد ـشايد همه جهان را بهدست آوری، امّا منِ خودت را از دست میدهی.
foad fahmide
كیيركگور امكانِ يافتنِ راهحلّی جمعی و اجتماعی برای مسئله چگونه زيستنِ زندگی شخصی را نفی میكند. هر فردی به تنهايی بايد دست به انتخاب راه زندگیاش بزند و در اين راه پيش برود.
foad fahmide
مردم دنبال يك زندگی آسان و اساسآ امن و مطمئن هستند.
در چشم كیيركگور، مشكل در اينجاست كه در اين تمايل مخمصه و گرفتاری واقعی انسان اصلا درنظر گرفته نمیشود؛ و خطری كه آسان زيستن بهمنزله عضوی از «مردم» بهبار میآورد اين است كه آدم يادش میرود كه اصلا برای چه زندگی میكند. ممكن است در چشم ديگران كسی بشوی، امّا خودت را از دست میدهی، خودت كه مهمترين چيز در زندگی هستی. «نيمشبی» خواهد رسيد كه به اين مطلب پی خواهی برد، امّا ديگر آنموقع كار از كار گذشته است و دستت نمیرسد كاری كنی.
foad fahmide
«اصل كار در زندگی اين است كه خودت را بيابی و منِ خودت را بهدست آوری»
mahsa mohammadi
خودم را ديدم كه نشستهام بر سرِ شاخه درخت، بهشدت گرسنه چون نمیتوانستم تصميم بگيرم كدام انجير را بچينم. تكتكشان و همهشان را میخواستم، امّا چيدن يك انجير بهمعنای چشم پوشيدن از همه انجيرهای ديگر بود، پس نشسته بودم بلاتصميم و عاجز از تصميمگيری، كه ناگهان انجيرها يكیيكی پلاسيده شدند و پوسيدند و گنديدند و جلوی من به زمين ريختند.
امیر
خودم را ديدم كه نشستهام بر سرِ شاخه درخت، بهشدت گرسنه چون نمیتوانستم تصميم بگيرم كدام انجير را بچينم. تكتكشان و همهشان را میخواستم، امّا چيدن يك انجير بهمعنای چشم پوشيدن از همه انجيرهای ديگر بود، پس نشسته بودم بلاتصميم و عاجز از تصميمگيری، كه ناگهان انجيرها يكیيكی پلاسيده شدند و پوسيدند و گنديدند و جلوی من به زمين ريختند.
امیر
میديدم زندگیام پيش چشمم، مثل آن درخت سبز انجير در داستان، شاخهشاخه میشود. از نوك هر شاخهای، مثل يك انجير درشت سياه، آيندهای شگفت به من اشاره میكرد و چشمك میزد. يك انجير شوهری بود با خانهای آرام و كودكانی شاد، انجير ديگر شاعری بود مشهور، و انجير بعدی استادی بود طراز اوّل، و انجير ديگر ئی گی، سردبير خارقالعاده، و انجير ديگر اروپا بود و افريقا و امريكای جنوبی، و انجير ديگر قسطنطين و سقراط و آتيلا و جمعی از عاشقان ديگر با نامهای عجيبوغريب و حرفههای نامعمول، و انجير ديگر بانوی قهرمان المپيك، و در شاخههای بالاتر درخت، انجيرهای باز هم بيشتری كه درست نمیتوانستم ببينمشان.
امیر
در اين عصر ما، كه عصر معاشرت دائمی است، مردم از تنهايی چنان بيزارند كه تنهايی را صرفآ مجازاتی برای طغيان بهحساب میآورند. امّا واقعيّت اين است كه در عصر ما، كه داشتن روح جرم و جنايت است، طبيعی است كه آدمهايی كه عاشق تنهايیاند، جزو جانيان شمرده شوند
عرفان
اگر اعتقاد به خدا غيرعقلانی است و میتواند در تضاد با شيوه زندگی اخلاقی قرار بگيرد، اصلا چرا كسی بخواهد به خدا اعتقاد آورد؟ برای آنكه احساس میكند در زندگیاش نيازمند خداست؛ انسان در زندگی خاكی نمیتواند كاملا خوشبخت باشد. در بيماری تا لب مرگ، كیيركگور میگويد از منظر سپهر دينی، هركس كه با خدا رابطه نداشته باشد، كميابيش، نوميد است، زيرا آن بخش ابدی وجودش را درنيافته يا نپذيرفته است.
mohammad shahriari
چطور میتوانيم بدانيم كه انتخابی درست كردهايم؟ چنانكه ديديم، يقينی عينی در كار نيست. بهعكس، «در كار انتخاب، آنچه مهمّ است انتخاب درست نيست، بلكه ميزان شور، شوق، جديّت، و عشقی است كه بهكار اين انتخاب میزنيم.» اگرچه برای انتخاب هيچ معيار عينی نداريم، امّا معيار ذهنی هست. میتوان احساس كرد كه با يكی از گزينهها سازگارتريم. مطلوبترين حال اين است كه احساس كنيم گويی راهی ما را برگزيده است، بسكه با احوالمان میخواند. اگر چنين چيزی رخ دهد، عجبا.
mohammad shahriari
كیيركگور در خلوص دل میگويد آنهايی كه خلوص دل ندارند، آنهايی كه نمیتوانند دل فقط به يكچيز بسپارند، چه بدانند چه ندانند، غرق نوميدی هستند، زيرا خواستههايشان، هريك، آنها را بهسويی میكشد. زيرا «مگر نوميدی چيست جز دو خواهش همزمان!» در زندگی آنان وحدتی نيست.
mohammad shahriari
آدم بايد پيش از شناختن هرچيز ديگر خودش را بشناسد. تازه آنوقت، پس از اينكه آدم خودش را از درون شناخت و راهش را پيدا كرد، آرامش و معنا میتواند بر زندگی سايهافكن شود... در جهان روحانی ضروریترين كار همين است تا بالاخره روزی جهان دربرابر چشمانت نورانی شود و آفتاب با همه شكوهش بر تو بتابد.
علی جوان نژاد
كتاب دو جلدی يا اين/يا آن در اوايل ۱۸۴۳ منتشر شد. عنوان كتاب، آنگونه كه والتر لاوری میگويد، شايد مهمتر از حتّی خود كتاب بود. عنوان اين كتاب بعدها شعاری برای اگزيستانسياليسم شد و كیيركگور بهدرستی «پدر اگزيستانسياليسم» خوانده شده است. «يا اين/يا آن» پاسخ كیيركگور به آرمان هگلی سنتز «هم اين و هم آن» بود كه انديشههای متضادّ را باهم آشتی میدهد. درنظر كیيركگور زيستن شامل دست زدن به انتخابهای ميان بديلهای غيرقابل جمع است، كه مهمترين آنها ـيعنی انتخاب اينكه چگونه وجهی (معنايی) برای زندگی خود پيدا كنيم ــ كلّ مسير زندگی فرد و معنای زندگی او را معين میكند.
احسان رضاپور
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان