بریدههایی از کتاب فلسفۀ کییرکگور
۴٫۱
(۲۲)
هميشه چنان عمل كن كه دلت بخواهد اصل حاكم بر عمل تو قانون عمومی شود.
کاربر ۱۵۱۶۶۸۵
مثل سقراط، كه همه عمر ستايشگرش بود، كیيركگور هم فكر میكرد وظيفهاش توضيح دادن نيست، نيش زدن است...
Anahid
همه «زيركی» نوع بشر معطوف يكچيز است، معطوف اينكه بتوانند بیمسئوليت زندگی كنند.
Lea
فلسفه تلاشی است برای «يافتن انديشهای كه بتوان بهخاطرش زندگی كرد و مُرد.»
foad fahmide
اوقاتی را به تنهايی گذراندن و تلاش برای يافتن منِ خود ـبهدوش گرفتن مسئوليت سنگين و هولناك نحوه انكشاف زندگیمان ــ میتواند فشار روحی زيادی بر ما وارد آورد. ممكن است، مثل سيلويا پلات، دريابيم كه گزينههای بسياری داريم و مضطرب شويم كه چگونه ميان اين گزينهها دست به انتخاب بزنيم. ممكن است گيج و سردرگم شويم، و پيشروی در يك مسير را بيش از يكی دو گام دشوار يابيم. بسی آسانتر است كه تسليم فشار اجتماع شويم و همان كاری را بكنيم كه از ما انتظار دارند. امّا سرانجام در نقطهای متوجه میشويم كه فشارهای اجتماعی ما را به مسيرهای مختلف میكشانند. آنگاه گناه «دودلی» گريبانمان را میگيرد و نمیتوانيم آنگونه كه بايد «دل يكدله كنيم.» پس خودمان را مشغول میكنيم، به اين اميد كه آن ساعت خاموشی را كه بايد با اين نوميدیمان رودررو شويم كه نمیدانيم برای چه زندگی میكنيم به تأخير بيندازيم، چون از زير بار مسئوليّت زندگیمان شانه خالی كردهايم.
foad fahmide
يك شرط ضروری برای بهدست آوردن «من» «احساسِ نياز به تنهايی» است. ما نمیتوانيم بدانيم چهچيزی برای ما مهمّ است، مگر اينكه زمانی را با خودمان خلوت كنيم. اين خلوت كردن با خود نشانهای است از اينكه پای در راهِ بهدست آوردن يك «من» گذاشتهايم : «معمولا احساس نياز به تنهايی نشانهای است از اينكه آدم روحی دارد، و اين نياز معياری هم بهدست میدهد كه اين روح برای چه هست.» امّا بسياری از آدمها تاب تحمّل تنهايی را ندارند، و اين نشان میدهد چقدر از اينكه «منی» برای خود بشوند دورند :
آن آدمهای بیروح و غيرانسانِ ياوه محض چنان عاری از احساس نياز به تنهايی هستند كه درست مثل گونهای از پرندگان اجتماعی، يعنی مرغ عشق، بهمحض آنكه لحظهای تنها بمانند میميرند... اين آدمها نيازمند همهمه آرامشبخش اجتماع هستند تا اصلا بتوانند بخورند، بنوشند، بخوانند، دعا كنند، عاشق شوند، و..
foad fahmide
يك راه درست برای زندگی كردن وجود ندارد، فقط راه درستی برای هركس هست، كه داور آنهم فقط خود آنكس است. انتخابِ چگونه زيستن انتخابی عقلی نيست، انتخابی است كه مستلزم شورمندانه دل سپردن به چيزی است، و آنچه در اين ميان تكليفش معين میشود هويّت خود آدم است.
كیيركگور به تمايل مردم عصرش به همرنگی با جماعت هم به ديده انتقاد مینگريست ـاينكه مردم همرنگ شوند و شجاعت خطر كردن و جُستنِ راهی در زندگی برای خود از افراد گرفته شود. «مردم» پيروز ميدان جنگشان با «فرد» میشدند و مطبوعات، كه به پستترين مخرج مشترك انسانها متوسل میشوند، ابزار اصلی پيروزی «مردم» در اين جنگ بودند. مشكلِ جزئی از «مردم» شدن كه به اعتقاد كیيركگور امری انتزاعی است، اين است كه «هر فردی كه جزو مردم میشود، ديگر مسئوليتها و تعهّدات واقعیاش را به گردن نمیگيرد» . «مردم» قدرت زيادی دارند و درعينحال اين قدرت «هيچ» است. آدم بايد جرأت كند فرد شود، چون فقط به اين ترتيب است كه میتواند زندگی معناداری را به پيش ببرد.
foad fahmide
«فلسفه» آنگونه كه تاكنون به ما القا شده است، امری انتزاعی و تجريدی نيست كه فقط بهكار پرابّهت كردن كلام و مرعوب كردن مخاطبان بيايد، بلكه دانشی است كه بهكار زندگی و پاسخ دادن به اساسیترين سؤالات بشری میآيد و نگاه ما را به مسائل ازلی و ابدی «وضع بشری»، از زندگی روزمره گرفته تا مسائل اجتماعی و سياسی و روانشناختی، غنیتر و عميقتر میكند.
foad fahmide
گفتيم كه كیيركگور را بهحق پدر اگزيستانسياليسم دانستهاند. اين باورهای كیيركگور كه فلسفه و زندگی نبايد ازهم جدا باشند، اينكه ما نهتنها آزاديم دست به انتخاب ميان اعمال مختلف بزنيم، بلكه حتّی آزاديم دست به انتخاب ميان نظامهای ارزشی مختلف بزنيم، اينكه ما مسئول انتخابهايی هستيم كه میكنيم و منِ ما در فرايند اين انتخابهاست كه شكل میگيرد، اينكه پی بردن به اين آزادی منجر به اضطراب میشود، اينكه به همين دليل اكثر آدمها تلاش میكنند از بهعهده گرفتن مسئوليت اعمال و زندگیشان تن بزنند، همه مضامينی هستند كه مضامين محوری جنبشی در قرن بيستم شدند كه اگزيستانسياليسم خوانده میشود.
mahsa mohammadi
آنچه كیيركگور برای همه ما آرزو داشت اين بود كه هر كداممان بتوانيم مثل او يكچيز واحد پيدا كنيم كه بتوانيم بهخاطرش زندگی كنيم و بميريم. «خلوص دل» سمتوسويی به زندگی میدهد، اساس هدفمندی، علاجی برای فشار روحی ناشی از تمايلات متضاد.
mahsa mohammadi
كیيركگور در اين نقد حاكميّت «مردم» را محكوم میكرد، مردمی كه صرفآ يك «انتزاع» هستند، يعنی «خطرناكترين و بیمعناترين قدرتها،» چرا كه مردم «حتّی از يك نفر آدم واقعی هم كمترند، هرقدر آن آدم واقعی بیارزش و حقير باشد.» كیيركگور میگويد سخنگوی اصلی مردم مطبوعات هستند كه بنا به ماهيتشان فقط به پستترين مخرج مشترك انسانها متوسل میشوند.
Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
روی سخن كیيركگور هميشه با فرد است، فرد زنده، تنها، و مشتاق و دلواپس، كه هرچند به سرنوشت ابدی خود بیاعتنا نيست، درپی يافتن جهتی مطلق برای زندگی خود در ميان تمام نسبيتهای زمان است. با چنين كسی است كه كیيركگور سخن میگويد ـنخست غيرمستقيم، و بعد مستقيم و با فصاحتی كه اوج میگيرد. و تقريبآ امكان ندارد چنين كسی گوش به سخن او نسپارد.
Ghazalsdi
هر هستی بشری كه بر روح خود آگاهی ندارد، يا آگاهی ندارد كه روحی است در پيشگاه خدا... هركار بكند، حتّی شگفتترين كارها، و هرچه را بشكافد، حتّی اگر كلّ هستی باشد، و هر لذت وصفناپذير زيباشناختی كه از زندگی ببرد ـبههرحال اين هستی بشری «نوميدی» است.
نوميدی، بيماریِ جان است. اين بيماری بدتر از بدترين بيماریهای جسمی است، چون «حتّی آن واپسين اميد، مرگ، هم در اين بيماری متصوّر نيست.» انسان نوميد نمیتواند بميرد چون نوميدی نمیتواند «آن چيز ابدی، جان، را بسوزاند و تمام كند، جانی كه خود بستر نوميدی است.» يگانه چاره اين است كه «بخواهيم همان جانی شويم كه واقعا هستيم،» و اذعان بياوريم به آن جزء ابدیمان و خالق آن، خدا.
Ghazalsdi
كیيركگور معتقد بود كه بینهايت مهمّ است كه آدمها واقعا با اعتقاداتشان زندگی كنند، و اين بدانمعناست كه حاضر باشند بسياری چيزها را در راه اعتقاداتشان فدا كنند (همانگونه كه خودش عشقش به رگينه را فدا كرده بود) ـحتّی حاضر باشند جانشان را فدای عقيدهشان كنند. بنابراين، فقط حرفهای آدمهايی ارزش خواندن دارد كه آماده بودهاند در راه عقيدهشان جان بسپارند. آن چيزهايی كه آدمها میگويند و مینويسند و بدان عمل نمیكنند باد هواست.
Ghazalsdi
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان