بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور | صفحه ۱۲ | طاقچه
کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور اثر سوزان لی اندرسون

بریده‌هایی از کتاب فلسفۀ کی‌یرکگور

۴٫۱
(۲۲)
برانت، كشيش و مورخ ادبيّات دانماركی، گزارشی از گفتگويش با كی‌يركگور داده است : به اين نتيجه رسيده بود كه از حالا به‌بعد بايد فقط «نوشته‌های اعداميان» را بخواند. شايد اين حرف غريب باشد، امّا مبتنی بر اين حقيقت بود كه چيزهايی هست كه فقط می‌شود از كسانی آموخت كه جانشان را فدای عقايدشان كرده‌اند. در آن‌موقع اين حرف‌ها آن‌قدر به‌نظرم درهم‌برهم و غيرمنطقی آمد كه بی‌اختيار خنده سر دادم. حالا از خودم دلخورم كه چرا اين آدم غلط‌انداز را تا به قلمروهای جدی‌تر دنبال نكردم.
teorian
گولدشميت ، كه بعدها در دزد دريايی به كی‌يركگور حمله برد، تأثيری را كه كی‌يركگور بر ديگران می‌گذاشت چنين وصف می‌كند : به‌نظر آدمی می‌آمد كه از بسياری از شرايط عادی و وسوسه‌های زندگی فراتر رفته است، اگرچه نه به گونه‌ای كه به‌نظر غبطه‌انگيز يا خوشبخت بيايد. هيكلش غرابتی در خود داشت، بدريخت نبود، زننده كه اصلا، امّا يك‌جورهايی ناموزون بود، تركه‌ای بود، امّا سنگين. حضورش مثل فكری بود كه از لحظه خطور پريشان بوده است... يك‌جورهايی به‌نظر غيرواقعی می‌آمد... برای خود من و برای ديگرانی كه او را «در تالار پذيرايی‌اش در خيابان» می‌ديدند، آدمی بود كه می‌شد از رنج‌هايت با او حرف بزنی، نه برای اينكه رنجت را بفهمد و با تو همدردی كند، بلكه برای آنكه خودش در آنها غور كند. نتيجه‌اش به‌هرحال نوعی آسودگی بود، چون «غيرواقعی بودن» او يك سردی مرگبار يا سردی سنگوار نبود، بلكه يك خنكی آن بالاها بود، خنكی آسمان‌های پرستاره. خيلی وقت‌ها به‌نظر برتر و ريشخندكننده می‌آمد... امّا احساس می‌كردی كه در ورای آن يك وسعتی هست كه موجّهش می‌كند.
teorian
در دو اثر مشهور ترس و لرز و تعليقه غيرعلمی نهايی، كی‌يركگور نظری كاملا غيرسنّتی، و بعضآ تكان‌دهنده و بُهت‌آور، درمورد مسيحيّت عرضه كرده بود : به اعتقاد او مسيحيّت، در تمايز با امر اخلاقی، غيرعقلانی است و در آن آموزه‌ها اهميّتی ندارند. علاوه‌براين، كی‌يركگور می‌گفت مسيحی شدن كاری نيست كه آدم بتواند همراه ديگران انجام دهد (و بدين‌ترتيب درواقع دين سازمان‌يافته را رد می‌كرد) و اگرچه اين راه به روی همه باز است، يافتن مؤمن واقعی امری بسيار بعيد است.
teorian
كتاب دو جلدی يا اين/يا آن در اوايل ۱۸۴۳ منتشر شد. عنوان كتاب، آن‌گونه كه والتر لاوری می‌گويد، شايد مهم‌تر از حتّی خود كتاب بود. عنوان اين كتاب بعدها شعاری برای اگزيستانسياليسم شد و كی‌يركگور به‌درستی «پدر اگزيستانسياليسم» خوانده شده است. «يا اين/يا آن» پاسخ كی‌يركگور به آرمان هگلی سنتز «هم اين و هم آن» بود كه انديشه‌های متضادّ را باهم آشتی می‌دهد. درنظر كی‌يركگور زيستن شامل دست زدن به انتخاب‌های ميان بديل‌های غيرقابل جمع است، كه مهم‌ترين آنها ـيعنی انتخاب اينكه چگونه وجهی (معنايی) برای زندگی خود پيدا كنيم ــ كلّ مسير زندگی فرد و معنای زندگی او را معين می‌كند.
teorian
كی‌يركگور، پس از به‌هم خوردن نامزدی، موقتآ به برلين پناه برد و در آنجا سر كلاس‌های درس ضدهگلی شلينگ حاضر شد، امّا اين درس‌ها برايش نااميدكننده بودند. خودش هم مشغول نوشتن يك اثر معمايی غريب ـيا اين/يا آن ــ شد كه، گرچه با نام مستعار ويكتور ارميتا منتشر شد، او را مشهور كرد، و يكی از دلايلش هم آن بخش رسوای «خاطرات يك اغواگر» بود كه شخصيّتی را مطرح می‌كرد كه می‌توان او را بهترين نمونه «گرگ» در كل ادبيّات جهان دانست.
teorian
كی‌يركگور امتحانات الاهيّات را در ژوئيه ۱۸۴۰، با گواهی «شايسته تحسين» گذراند، و سال بعد رساله دكتری‌اش، درباب مفهوم غلط‌اندازی ، را تمام كرد. در اين رساله او غلط‌اندازی رمانتيك مدرن را با غلط‌اندازی (نادان‌نمايی) سقراطی برابر نهاده بود و حكم به برتری و درستی شيوه سقراط داده بود ـسقراطی كه از قهرمانان كی‌يركگور بود.
teorian
واقعا نمی‌توانم بگويم چه تأثير عاطفی محضی بر من داشت. امّا يك‌چيز را به‌يقين می‌دانم: او خودش را به من سپرد، در حد پرستش دوستم داشت، و از من می‌خواست عاشقش باشم، و اين چنان بر من تأثير می‌گذاشت و به هيجانم می‌آورد كه دلم می‌خواست همه‌چيزم را فدای او كنم. اينكه من چقدر عاشق او بودم نشانه‌اش اين واقعيت است كه هميشه سعی می‌كردم پنهان كنم چقدر ديدن او به هيجانم می‌آورد... اگر توبه‌كار نبودم، اگر آن گذشته را نمی‌داشتم، اگر ماليخوليايی نبودم، ازدواج با او می‌توانست مرا خوشبخت‌تر از آنی كند كه حتّی می‌توانستم به خواب ببينم. امّا چون متأسفانه همانی بودم كه بودم. بايد می‌گفتم كه در بدبختی‌ام بی‌او خوشبخت‌تر بودم تا با او... امّا مخالفتی الاهی در كار بود كه من قضيّه را چنين می‌ديدم.
teorian
باز ساكتِ ساكت ماند. دست‌آخر گذاشتم و رفتم، چون نگران بودم مبادا كسی بيايد و ما دوتا را تنها، و او را در آن حال آشفتگی و ناراحتی ببيند. مستقيم نزد پدرش رفتم. يادم هست كه سخت نگران بودم كه مبادا فكر رگينه را زيادی به خودم مشغول كرده باشم... پدرش نه جواب مثبت داد، نه جواب منفی، امّا پيدا بود كه راضی به اين ازدواج است. درخواست ديدار كردم؛ برای دهم سپتامبر، بعدازظهر، وقت دادند. حتّی يك كلمه برای ترغيب رگينه نگفتم. رگينه جواب مثبت داد. ... امّا روز بعد، به درونم كه مراجعه كردم، ديدم اشتباه كرده‌ام. چرا كی‌يركگور احساس می‌كرد «اشتباه كرده است»، درعين اينكه آشكارا عاشق رگينه بود؟ اين از موضوعاتی است كه درباره آن بسيار گمانه‌زنی كرده‌اند. او «به خواسته دلش» رسيده بود و توانسته بود رگينه را وادارد كه آن مرد ديگر، فردريك اشلگل، را كه قبلا با رگينه ارتباطی داشت، فراموش كند (به رگينه گفتم، «بگذار آن رابطه به حاشيه برود»)؛ بااين‌همه هرچه زمان می‌گذشت، كی‌يركگور بيشتر و بيشتر معتقد می‌شد كه بايد به اين رابطه پايان دهد. در يادداشت‌های روزانه از احساساتش نسبت به رگينه و اينكه چرا نمی‌تواند با او ازدواج كند سخن می‌گويد :
teorian
هشتم سپتامبر از يك فرصت استفاده كرد تا رگينه را تنها ببيند و به او بگويد كه چه احساسی نسبت به او دارد : در خيابان بيرون خانه‌شان همديگر را ديديم. گفت كسی خانه نيست. آن‌قدر بی‌مغز بودم كه اين را به‌حساب دعوت گذاشتم، يعنی دقيقآ همان فرصتی كه درپی‌اش بودم. با او داخل خانه شدم. در اتاق پذيرايی دوتايی، تنها، دربرابر هم ايستاده بوديم. اندكی معذب بود. از او خواستم، مثل هميشه، قطعه‌ای بزند. او هم زد؛ امّا باز هم باهم راحت نبوديم. آن‌وقت يك‌دفعه دفترچه نت را از جلويش برداشتم، آن را بستم، و با اندكی خشونت به روی پيانو پرت كردم و گفتم: «حالا اصلا موسيقی به چه درد من می‌خورد! اين تويی كه من دنبالت هستم، اين تويی كه من بعد از دو سال دنبالت آمده‌ام.» ساكت ماند. تلاش ديگری نكردم كه دلش را به‌دست بياورم؛ حتّی گفتم بهتر است مواظب من باشد، مواظب ماليخوليای من...
teorian
كی‌يركگور، اندكی پس از گذراندن امتحانات الاهيات (سپتامبر ۱۸۴۰)، با رگينه اولسن، دختر هفده ساله زيبای تركيلد اولسن ، از مقامات عالی كشوری، نامزد كرد. رگينه ـپس از خداــ تنها عشق زندگی او بود. كی‌يركگور چند سال پيش او را در خانه دوستی ديده بود، و طبق گزارش بعدی خود از رابطه‌اش با رگينه ، حتّی پيش از مرگ پدرش تصميم گرفته بود با او ازدواج كند. در طول دوره‌ای كه كی‌يركگور برای امتحاناتش درس می‌خواند، «گذاشت تا وجود او ( رگينه ) در وجود خودش رخنه كند.»
teorian
در ۱۸۳۸، سرانجام بازگشت تدريجی به دين به‌نتيجه رسيد و او با پدرش در روز تولدش (پنجم ماه مه) آشتی كرد و دو هفته بعد (نوزدهم ماه مه) «آفتاب با همه شكوهش بر او تابيد»، آن‌هنگام كه تجربه دينی روح‌گردانی را از سر گذراند كه «شادی وصف‌ناپذيری» بود. اندك‌زمانی پس از آن، در نهم اوت، پدرش درگذشت و ثروت چشمگيری برای سورن به ارث گذاشت. با مرگ پدرش و نيز استاد و مربی اخلاقش، استاد فلسفه، پول مارتين مولر ، در ۱۸۳۸، سورن تصميم گرفت خودش را جدآ وقف پژوهش در الاهيات كند و كشيش شود. در همان سال نخستين اثر جدی او، از ميان نوشته‌های كسی كه هنوز زنده است ، كه حمله‌ای بود گزنده به نويسنده معاصرش، هانس كريستيان آندرسن، منتشر شد. در اين نوشته، كی‌يركگور می‌گفت آثار آندرسن آلوده به نوعی احساساتی‌گری آكنده از احساس تظلّم است كه انديشه خودمختاری و مسئوليت در آن جايی ندارد.
teorian
كی‌يركگور كه با خودش درگير بود، می‌دانست كه راه رسيدن به رضايت در زندگی در تأييد ديگران نيست، بلكه در تلاش برای هرچه بيشتر شناختن خود است، و اين تلاش و مبارزه برای يافتن خود می‌تواند خوب باشد : آدم بايد پيش از شناختن هرچيز ديگر خودش را بشناسد. تازه آن‌وقت، پس از اينكه آدم خودش را از درون شناخت و راهش را پيدا كرد، آرامش و معنا می‌تواند بر زندگی سايه‌افكن شود... در جهان روحانی ضروری‌ترين كار همين است تا بالاخره روزی جهان دربرابر چشمانت نورانی شود و آفتاب با همه شكوهش بر تو بتابد.
teorian
همين الآن از يك مهمانی برگشته‌ام كه در آن شمع محفل بودم؛ همين‌طور بذله می‌گفتم و همه را به خنده می‌انداختم و همه چشمشان به من بود ـامّا بيرون زدم ــ و اين خط تيره‌ای كه گذاشته‌ام می‌تواند طولانی‌تر از مدار كره زمين باشد .................................................................................................... .................................................................................................... و دلم می‌خواست گلوله‌ای در مغزم خالی كنم. كاش می‌مردم! از هرچيزی می‌توانم خودم را خلاص كنم مگر خودم. حتّی وقتی خواب هستم از دست خودم خلاصی ندارم.
teorian
كی‌يركگور، در ۱۸۳۰، در هفده سالگی، به دانشگاه كپنهاگ رفت و بنا به خواست پدرش، و درست مثل برادرش، پتر كريستيان ، در رشته الاهيات ثبت‌نام كرد؛ امّا بيشتر اوقاتش را صرف خواندن ادبيات و فلسفه می‌كرد. در دانشگاه با نظام هگلی آشنا شد و سخت عليه آن شوريد. نظام هگلی، كه جايی برای فرد درنظر نمی‌گرفت، نمی‌توانست آنچه را كه كی‌يركگور به‌دنبالش بود تأمين كند ـ«حقيقتی... كه برای من حقيقت باشد... انديشه‌ای كه بتوانم به‌خاطرش زندگی كنم و بميرم.» مذهب لوتری آن روزگار دانمارك هم نمی‌توانست آنچه را كه كی‌يركگور به‌دنبالش بود تأمين كند. سورن دست از عبادات دينی‌اش كشيد و روی به خوشگذرانی آورد، و بدين‌ترتيب هم عليه پدرش و هم عليه خدا سر به شورش برداشت. امّا ماليخوليايی كه از كودكی در جانش ريشه دوانده بود دست از سرش برنمی‌داشت. در يادداشت‌های روزانه‌اش می‌نويسد :
teorian
يكی از همكلاسی‌های او بعدها رابطه او را با همكلاسی‌ها و معلمانش چنين توصيف كرد : س. ك. را بچه‌ها آدم تيز و شوخی می‌دانستند كه نزاع با او خطرناك بود، چون بلد بود چطور حريفش را در چشم ديگران مضحك و احمق بنماياند. درضمن، همكلاسی‌ها او را پسری خوب، ديندار، و بااخلاق می‌دانستند و از اين بابت او را مسخره هم نمی‌كردند... هيچ‌يك از ما ترديد نداشت كه او روزی از معارضان بزرگ زمانه‌اش خواهد شد. به‌نظر خيلی محتاط و محافظه‌كار می‌آمد... معلّم‌ها عمومآ می‌گفتند س. ك. استعدادی استثنايی دارد، امّا هميشه هم از او راضی نبودند. فكر می‌كردند پشتكار لازم را ندارد و رفتارش با آنها بعضآ گستاخانه بود. يك‌بار مرحوم ل. ك. مولر، معلم عبری ما، با تندی و پرخاش او را شماتت كرد، و وقتی س. ك. زد زير خنده و بلندبلند خنديد، مولر، كه با خانواده او هم آشنا بود، دگمه‌های كتش را انداخت و با خشم زياد فرياد زد، «يا تو می‌روی، يا من بايد بروم.» س. ك. لحظه‌ای درنگ كرد و بعد گفت: «خُب، فكر می‌كنم بهتر است من بروم.» و بعد از كلاس بيرون رفت.
teorian
فهم زندگی كی‌يركگور را بايد از پدرش آغاز كنيم كه سخت بر اين پسرش تأثير گذاشت. ميشائل پدرسن كی‌يركگور (۱۷۵۶ـ۱۸۳۸) در خانواده فقيری در يوتلاند به‌دنيا آمد. يوتلاند يكی از دلگيرترين نواحی دانمارك است. او كودكی‌اش را در آنجا به چوپانی گذراند. وقتی يازده ساله بود او را به كپنهاگ فرستادند تا نزد يكی از بستگان مرفّهشان كارآموزی كند. آنان ترتيبی دادند تا او آموزشی دينی از نوع روستايی‌اش (خودشان هم تازه از يوتلاند آمده بودند) ببيند. در اين نوع آموزش دينی يك‌جور ضديّت پنهان با روحانيون وجود داشت كه عميقآ در تمام زندگیِ او تأثير گذاشت و او متقابلا اين تأثير را به فرزندانش منتقل كرد.
teorian
او... يك فرد بود، فردی بسيار باقريحه امّا وحشتناك «تنها»، كه نه با نيروهای بيرونی، كه با خودش ـو با خداــ می‌جنگيد.
teorian
زندگی درونی كی‌يركگور يكی از شورانگيزترين زندگی‌ها بود، و دليلش عمق و قدرت «تأملاتش» بود. هرچه در روح او رخ می‌داد، حتّی چيزهايی كه شايد به‌نظر ديگران پيش‌پاافتاده بيايد و هرچه زودتر به‌دست فراموشی‌اش بسپارند، در او قوّت می‌گرفت، ابعاد وحشتناكی پيدا می‌كرد، و انديشه‌اش در آن نفوذ می‌كرد تا آنكه سرانجام از دلش غنی‌ترين گنج‌های شاعرانه و فلسفی بيرون می‌آمد...
teorian
زندگی درونی كی‌يركگور بس پرغوغا بود و فلسفه‌اش، هم به اين غوغای درون دامن می‌زد هم از آن تأثير می‌پذيرفت. يك اصل اساسی در فلسفه او اين بود كه از رفتار بيرونی آدم‌ها نمی‌توانی قضاوتی درباره‌شان بكنی؛ آنچه در هر آدمی واقعا مهمّ است آن چيزی نيست كه همه می‌توانند از بيرون ببينند.
teorian
زندگی درونی كی‌يركگور بس پرغوغا بود و فلسفه‌اش، هم به اين غوغای درون دامن می‌زد هم از آن تأثير می‌پذيرفت. يك اصل اساسی در فلسفه او اين بود كه از رفتار بيرونی آدم‌ها نمی‌توانی قضاوتی درباره‌شان بكنی؛ آنچه در هر آدمی واقعا مهمّ است آن چيزی نيست كه همه می‌توانند از بيرون ببينند.
teorian

حجم

۱۰۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان