بریدههایی از کتاب فلسفۀ کییرکگور
۴٫۱
(۲۲)
انتقاد ديگری كه كیيركگور به عصری كه در آن میزيست داشت، سوای گناه آبكی كردن دين برای آسانتر كردن اعتقاد به خدا، اين بود كه اين عصر شور ندارد. آدمها بهقدر كافی باريكانديشی كرده بودند، شايد حتّی بيشازاندازه، و اين خطر در كمين بود كه باريكانديشی زيادهازحد، تأكيد بيشازاندازه بر تفكّر انتزاعی، ارادهها را فلج كند : «چه بكنی، چه نكنی ـبر هر دو افسوس خواهی خورد.»
niloufar.dh
... مسئله حياتی پيدا كردن حقيقتی است كه برای من حقيقت باشد، پيدا كردن انديشهای كه بتوانم بهخاطرش زندگی كنم و بميرم. فايده كشف آن بهاصطلاح حقيقت عينی چيست؟ فايده كندوكاو در همه نظامهای فلسفی و در صورت لزوم بهدست آوردن توانايی بررسی همه آنها و نشان دادن تناقضها و مغالطهها در درون آن نظامها چيست؟ چه فايدهای به حال من دارد كه بتوانم نظريّهای درمورد دولت بپرورانم و همه اجزاء را در يك كل تركيب كنم و جهانی بسازم كه قرار نيست من در آن زندگی كنم، بلكه فقط بايد نمايشش دهم تا ديگران ببينند؟... چه فايدهای به حال من دارد كه حقيقت، سرد و عريان، دربرابر من باشد و فرقی هم به حالش نكند كه من آن را دريابم يا درنيابم...؟
niloufar.dh
همه «زيركی» نوع بشر معطوف يكچيز است، معطوف اينكه بتوانند بیمسئوليت زندگی كنند.
niloufar.dh
نوميدی، بيماریِ جان است. اين بيماری بدتر از بدترين بيماریهای جسمی است، چون «حتّی آن واپسين اميد، مرگ، هم در اين بيماری متصوّر نيست.» انسان نوميد نمیتواند بميرد چون نوميدی نمیتواند «آن چيز ابدی، جان، را بسوزاند و تمام كند، جانی كه خود بستر نوميدی است.»
niloufar.dh
در بدبختیام بیاو خوشبختتر بودم تا با او
niloufar.dh
درنظر كیيركگور زيستن شامل دست زدن به انتخابهای ميان بديلهای غيرقابل جمع است، كه مهمترين آنها ـيعنی انتخاب اينكه چگونه وجهی (معنايی) برای زندگی خود پيدا كنيم ــ كلّ مسير زندگی فرد و معنای زندگی او را معين میكند.
niloufar.dh
بهعقيده كیيركگور، ايمان تصميمی است شخصی برای اعتقاد بهوجود خدا، علیرغم اين واقعيت كه وجود خدا محال است
daanial
كیيركگور علاوهبراين میگويد هرچه ترديد و بیيقينی بيشتر باشد ـهرچه خطر كردن مؤمن در اعتقاد آوردن بزرگتر باشدــ ايمان عظيمتر خواهد بود.
daanial
اوج كاری كه در بیيقينی میتوان كرد اعتقاد آوردن به محال منطقی است، اعتقاد آوردن به چيزی متناقض. اين دقيقآ موقعيّتی است كه مسيحيان، و احتمالا مؤمنان هر دين ديگر، خود را در آن موقعيّت میيابند.
daanial
«ايمان بیخطر كردن بهدست نمیآيد.» اگر بدانيم خدايی هست، اگر دليلی بر وجود خدا داشته باشيم، ديگر نيازی به ايمان نخواهيم داشت و ايمان محلّی از اعراب نخواهد داشت. چون دليلی بر وجود خداوند نداريم، امكان ايمان بهوجود میآيد.
آنچه، جز ترديد و بیيقينی عينی، برای ايمان لازم است نوعی دلسپردگی شورمندانه فرد برای اعتقاد به خدا علیرغم اين ترديد و بیيقينی است
daanial
برای هركس دانستن اينكه كيست و دنبال چيست اهميّت وحشتناكی پيدا میكند :
میدانی كه نيمشبی فرا میرسد كه هركسی ديگر بايد نقابش را دور بيندازد؟ فكر میكنی زندگی میگذارد الیالابد به مسخرهاش بگيری؟ فكر میكنی میتوانی يواشكی اندكی پيش از آن نيمشب در بروی و مجبور نباشی نقابت را از چهره برداری؟
خطری كه در كمين است اين است كه اگر دائمآ خود را با نقابهايی كه برای ديگران به چهره میزنی بشناسانی، آن لحظهای كه «نيمشب» فرا میرسد و بايد نقاب از چهره برداری، پشت آن نقاب ديگر هيچچيز نيست.
ديگرانی ممكن است انتخاب اصل راهنمای زندگیشان را مرتبآ به تعويق بيندازند و درنتيجه فرصتها را از كف بدهند
lordartan
نوميدی، بيماریِ جان است. اين بيماری بدتر از بدترين بيماریهای جسمی است، چون «حتّی آن واپسين اميد، مرگ، هم در اين بيماری متصوّر نيست.» انسان نوميد نمیتواند بميرد چون نوميدی نمیتواند «آن چيز ابدی، جان، را بسوزاند و تمام كند، جانی كه خود بستر نوميدی است.» يگانه چاره اين است كه «بخواهيم همان جانی شويم كه واقعا هستيم،» و اذعان بياوريم به آن جزء ابدیمان و خالق آن، خدا.
☆Nostalgia☆
سخن پايانی اينكه، من هيچ فيلسوف ديگری را نمیشناسم كه بهاندازه كیيركگور طبق فلسفهاش زيسته باشد. زندگی او نمونه زندهای بود از اينكه فلسفه را نبايد يك تلاش آكادميك بیشور بهحساب آورد، بلكه فلسفه تلاشی است برای «يافتن انديشهای كه بتوان بهخاطرش زندگی كرد و مُرد.» بهگمان من، میتوان گفت كیيركگور همه زندگیاش را بر سر اعتقاداتش گذاشت. او از خوشبختی شخصیاش، از همدمی واقعی با ديگران، و فهم و تأييد معاصران چشم پوشيد تا زندگیاش را در تنهايی وقف آشكار كردن مخمصه انسانی، آنگونه كه خودش میديد، و وقف توضيح اصل راهنمای زندگی به انتخاب شخصی خودش بكند. در زندگی او چيزی قهرمانانه هست. همانگونه كه خودش میگفت : «كسی كه بتواند در جهان تنها بايستد و فقط با وجدانش رای بزند ـآنكس قهرمان است.»
teorian
اما بزرگترين مانع بر سر راه پذيرش نظر كیيركگور درباره دين، احتمالا اين نيست كه میگويد دين غيرعقلانی است، گرچه پذيرش آن برای بسياری دشوار است، بلكه اين است كه میگويد ممكن است از مؤمن خواسته شود برای اثبات ايمانش دست بهكاری غيراخلاقی بزند. قطعآ اين سخن بهنظر اكثر مردم بینهايت خطرناك خواهد آمد، حتّی اگر مداركی دالّ بر صحت آن از كتاب مقدس آورده شود. علیرغم تأكيد كیيركگور كه «فقط با ايمان میتوان شبيه ابراهيم شد، نه با قتل» ، اين نگرانی وجود دارد كه عدهای احساس كنند مجازند ديگران را بكشند چون مدعیاند خدا به آنان چنين امر كرده است.
ما، ما اعضای جامعه، چقدر بايد دلنگران اين مسئله باشيم؟ يقينآ هيچكس نمیتواند آزمونی پيشروی ديگری بگذارد كه با آن بتوان معين كرد آيا قصد انجام عملی غيراخلاقی، يا انجام آن، واقعا خواست خدا و عملی ايمانی بوده است يا نه. حتّی آنكس كه مدّعی آزموده شدن است نمیتواند بهيقين بداند.
teorian
اگر عده زيادی دست از دين بشويند چون نمیتوانند عقلشان را واگذارند، از نظر او هيچ اشكالی ندارد. بهتر كه چنين شود تا آنكه اكثر مردم گمان برند كه مؤمنند، حال آنكه اصلا خبر ندارند كه مؤمن بودن واقعا به چه معناست. بهتر آنكه فقط يك مؤمن واقعی داشته باشيم تا ميليونها متظاهر به دينداری.
teorian
اگر عده زيادی دست از دين بشويند چون نمیتوانند عقلشان را واگذارند، از نظر او هيچ اشكالی ندارد. بهتر كه چنين شود تا آنكه اكثر مردم گمان برند كه مؤمنند، حال آنكه اصلا خبر ندارند كه مؤمن بودن واقعا به چه معناست.
teorian
پذيرش اينكه دين ذاتآ غيرعقلانی است برای اكثر فيلسوفان دشوار است، چون استدلال و عقلورزی اساسیترين ابزار آنهاست.
teorian
«مشكل اين نيست كه مسيحيّت را نمیفهميم، مشكل اين است كه نمیفهميم مسيحيّت فهميدنی نيست.»
teorian
كیيركگور میگويد مهمترين انتخاب پيشروی فرد در زندگی «انتخاب خير و شر باهم، يا هيچيك» است، يعنی با انتخاب سپهر اخلاقی، كه طبيعتآ مقبول جامعه است چون بهتر از هرچيز از منافع جامعه محافظت میكند، يا رد سپهر اخلاقی و پذيرش يكی از دو سپهر ديگر، كه به فرد اجازه میدهند خاص بودن خودش را برتر و فراتر از جهان عمومی بداند. عمومآ اين انتخابی است ميان شيوه زيباشناختی زندگی و شيوه اخلاقی زندگی، انتخابی كه فرد بايد با همه وجود درگير آن شود. چرا فرد بايد احساس كند مجبور است درجهت عالیترين منافع همگان عمل كند، آنهم زمانیكه عالیترين نفع خود او در چيز ديگر است؟ يكی از رمانهای كلاسيك كه اين كشمكش را به نمايش میگذارد لااخلاق آندره ژيد است كه در آن شخصيت اصلی رمان، ميشل ، گاهی بهشيوه زندگی زيباشناختی روی میآورد و گاهی بهشيوه زندگی اخلاقی ميل میكند. آدم به اين گمان میافتد كه ميشل به اين دليل كه اكثر اوقات درجهت نفع شخصیاش عمل میكند مستحق عنوان «لااخلاق» نيست، بلكه بيشتر به اين دليل «لااخلاق» خوانده میشود كه نمیتواند قاطعانه دست به انتخابی ميان سپهر اخلاقی و سپهر زيباشناختی بزند. ميشل میكوشد از زير بار پذيرش مسئوليت زندگیاش شانه خالی كند. و اين، طبق نظر كیيركگور، «گناه» واقعی او در زندگی است.
teorian
نسبیگرايی اخلاقی بيان اين نظر است كه معيار واحدی برای درست و خطا وجود ندارد، و وقتی توافقی درمورد درست يا خطا بودن عملی وجود ندارد، حق میتواند با هريك از دو طرف باشد. شكل اجتماعی نسبیگرايی اخلاقی بيان اين نظر است كه ارزش بستگی بهجامعهای دارد كه فرد در آن زندگی میكند، و آنچه برای يك جامعه درست است ممكن است برای جامعهای ديگر خطا باشد. شكل فردی نسبیگرايی اخلاقی بيان اين نظر است كه ارزش بستگی به فرد دارد، و آنچه برای يك فرد درست است ممكن است برای فردی ديگر خطا باشد. (نقطه مقابل «نسبیگرايی اخلاقی»، در هر دو شكلش، «مطلقگرايی اخلاقی» است، كه بيان اين نظر است كه معيار واحدی برای درست و خطا وجود دارد كه همه بايد از آن پيروی كنند.) شايد بهنظر بيايد كه پذيرش نسبیگرايی اخلاقی در شكل فردیاش، برخلاف شكل اجتماعیاش، منجر به اين میشود كه خطا و درست بودن هرچيزی صرفآ موكول به اين شود كه هر فردی خودش معين كند آن چيز درست است يا خطا. هرچند شكل اجتماعی نسبیگرايی اخلاقی هم مشكلات عديده خودش را دارد، امّا بههرروی میتواند درست و خطا بودن اعمال را صرفآ موكول بهعقيده فردی نكند، چون آنچه بهنظر فردی ممكن است درست بيايد متفاوت از آنی باشد كه كلّ جامعه درست میپندارد.
teorian
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان