بریدههایی از کتاب فلسفۀ کییرکگور
۴٫۱
(۲۲)
(۲) انگاره «گايست» (كه به «روح» يا «ذهن» ترجمه شده است و بعضآ با تعابيری چون «حقيقت»، «مطلق» و «ايده» از آن ياد میشود). «گايست» درواقع معادل «الاهی» است و در درون همه ما هست. هگل ايده خدای متعالی را، وجودی متمايز از انسان كه انسان خود را با او بيگانه میيابد، با ايده خدای درون ـباش جايگزين میكند، خدايی كه با آگاهی انسانی يكی است. بسياری از هگلپژوهان معتقدند هگل انگاره «گايست» را از «من استعلايی» كانت برگرفته است، آن خويشتن «واقعی» كه نمیتوان ادراكش كرد، امّا مفروض است زيرا بیآن انسان اصلا نمیتوانست تجربهای داشته باشد. انگاره «من استعلايی» كانت، كه امكان تفرّد ندارد ـچون در عالم نومن ( عالم ذات) است و بنابراين مقولات «ادراك» (از جمله وحدت و كثرت) شامل حالش نمیشودــ و الاهی تلقی میشود، ظاهرآ همان انگاره «گايست» هگل است.
teorian
(۱) اعتقاد هگل به اينكه فلسفه بايد علمی باشد، يعنی عينی، عقلانی، و سيستماتيك.
teorian
در نوشتههای او بر برخی مضامين كرارآ تأكيد میشود. اگر بفهميم وقتی كیيركگور از «حقيقتْ چيزی نيست مگر ذهنيّت » ( داشتن چيزی در ذهن و عمل كردن به آن) ، «يا اين/يا آن»، حوزههای زيباشناختی و اخلاقی و دينی زندگی، ايمان، «خلوص دل»، شور، و اينكه «اصل كار در زندگی اين است كه خودت را بيابی و منِ خودت را بهدست آوری» سخن میگويد چه منظوری دارد، آنگاه میتوانيم فلسفه كیيركگور را درك كنيم.
teorian
(۱) كیيركگور بيشتر آثارش را با نام مستعار منتشر كرد و نه با نام خودش، خصوصآ آنهايی را كه سبب شهرت او شدند. استفاده او از اسامی مستعار مجعول نشان میدهد كه «حقايق» نهفته در اين آثار لزومآ عقايد خود كیيركگور نيستند. بهعكس، جميع منتقدان بر اين عقيدهاند كه اين آثار به احتمال قريب بهيقين «حقايقی» را درمورد زندگی، صرفآ از يك منظر خاص و محدود به ما عرضه میكنند. (۲) كیيركگور يك فيلسوف سيستماتيك نبود. او میخواست عليه «سيستمها» بشورد. میفهميد كه (۱) و (۲) بههم مرتبط هستند، چون استفاده از اسامی مستعار كاملا برای كسی كه معتقد است يك منظر واحد «درست» نسبت به زندگی وجود ندارد كاری بجاست. (۳) و سرانجام، همانگونه كه هنری ئی. اليسون میگويد :
كیيركگور دائمآ از دست ما میگريزد و اغفالمان میكند. مثل سقراط، كه همه عمر ستايشگرش بود، كیيركگور هم فكر میكرد وظيفهاش توضيح دادن نيست، نيش زدن است...
teorian
۲. فلسفه كیيركگور
روی سخن كیيركگور هميشه با فرد است، فرد زنده، تنها، و مشتاق و دلواپس، كه هرچند به سرنوشت ابدی خود بیاعتنا نيست، درپی يافتن جهتی مطلق برای زندگی خود در ميان تمام نسبيتهای زمان است. با چنين كسی است كه كیيركگور سخن میگويد ـنخست غيرمستقيم، و بعد مستقيم و با فصاحتی كه اوج میگيرد. و تقريبآ امكان ندارد چنين كسی گوش به سخن او نسپارد.
(رابرت برتال )
teorian
زندگی او اينطور سپری شد: گردش كردن، كالسكهسواری، مصاحبت، و فراتر از همه نوشتن، هميشه نوشتن. او با قلمش، نهفقط با زمانهاش، بلكه با خودش هم سخن گفت. در زندگیِ كمتر كسی جوهر قلم چنين نقش مهمی داشته است. در زمان مرگ، سی جلد كتاب چاپشده برجای نهاد، كه بر روی هم، بهقول خود او، ادبياتی در دل ادبيات بود، و تقريبآ به همان مقدار و حجم يادداشتهای چاپنشده از خود بهجای گذاشت. و همه اينها را تقريبآ در دوازده سال آخر عمرش نوشت. چنين بود ظاهر غريب و ملالآور زندگی كسی كه يكی از پرغوغاترين زندگیهايی را زيست كه دانمارك به خود ديده است.
teorian
چون پسردايی كیيركگور، هنريك لوند ، پزشك رزيدنت، كه در بيمارستان مراقبت از كیيركگور را بهعهده داشت، اين كارها را رياكارانه خواند و گفت اينها همه نشان میدهد هر آنچه كیيركگور درباره كليسا میگفت درست بود. او خطابهاش را چنين بهپايان برد :
از جانب او و از جانب خودم، هر دو، به اين حضورمان و شركت در مراسم عبادت خداوند تحت حمايت «مسيحيّت رسمی» اعتراض میكنم، زيرا ( جسد) او را برخلاف وصيّت مكررش به اينجا آوردهاند و وصيّت او زيرپا گذاشته شده است. من هم فقط آمدهام تا برايم مسلّم شود اينجا چه میگذرد. درغير اينصورت، پس از آنكه فهميدهام «مسيحيت رسمی» چيست، نه من، و نه او امكان نداشت در يك مراسم مربوط به «مسيحيت رسمی» حضور داشته باشيم.
teorian
در دوّم اكتبر ۱۸۵۵، كیيركگور در خيابان غش كرد و به بيمارستان فردريك منتقل شد. بيماری مرگبار چنين تشخيص داده شد : «فلج پاها درنتيجه سل مغز استخوان ستون فقرات.» دو هفته بعد، دوست نزديكش اميل بوسن ، كه در بيمارستان به ملاقاتش رفته بود، از او پرسيد آيا هنوز حرف ديگری دارد كه بخواهد بزند، و كیيركگور پاسخ داد :
نه. چرا، به همه سلام مرا برسان. من همه را دوست داشتم، خيلی زياد، و بگو زندگی من رنجی عظيم بود، رنجی كه برای ديگران ناشناخته است و توضيحناپذير. بهنظر میآمد هركار من از سر غرور است و نخوت، امّا چنين نبود. من مطلقآ آدمی بهتر از بقيه نيستم، هميشه همين را گفتهام و چيزی جز اين نگفتهام. من خاری در دل داشتم و برای همين نه ازدواج كردم و نه منصبی كليسايی پذيرفتم... فكر میكنم وظيفهای داشتم كه بهقدر كافی خودش به تنهايی مهمّ و دشوار بود. بايد اين را بدانيد كه من همهچيز را از مركزِ دلِ مسيحيّت ديدهام...
teorian
ثانيآ، كار روحانيون اينهم هست كه به فعاليتهايی كه به حال اجتماع مفيد است مشروعيت ببخشند ـ«مسيحيتِ "كشيشان" میخواهد از دين (كه دقيقآ هدفی خلاف اين دارد) برای محكمتر كردن پيوند خانوادگی استفاده كند» ــ مثل غسل تعميد كودكان و آيين گواهی برای عضويّت در كليسا.
در آخرين شماره لحظه، كیيركگور روحانيون را متهم كرد كه به ميل طبيعی مردم برای سر باز زدن از پذيرش مسئوليت زندگیشان دامن میزنند، حال آنكه بايد درست خلاف اين را بكنند، چون مسيحيت تمامآ درباره مسئوليّت فردی است :
همه «زيركی» نوع بشر معطوف يكچيز است، معطوف اينكه بتوانند بیمسئوليت زندگی كنند. اهميّت روحانيون برای جامعه بايد در اين باشد كه هركاری در توان دارند بكنند تا هركسی را الیالابد مسئول هر ساعتی از زندگی كنند كه زيسته است، حتّی در خُردترين كارها، چون مسيحيّت همين است. امّا امروز اهميت روحانيون برای جامعه در اين است كه ضامن رياكاری باشد تا جامعه بتواند همه مسئوليت را از دوش خود به دوش «كشيشان» بيندازد.
teorian
در شماره ديگری از لحظه، كیيركگور به بيان اين عقيدهاش پرداخت كه انسانها ـكه طالب زندگی آسوده و طبيعی هستندــ «شاهدان دروغين» (كشيشان) را به استخدام خود درآوردهاند تا مسيحيت را ـكه غيرطبيعی و سخت است ــ برايشان كمزحمت و راحتتر كنند. آنها بزدلتر از آنند كه بیرودربايستی مسيحيت را رد كنند، كاری كه اگر میكردند صادقانهتر و شرافتمندانهتر میبود.
اهميّتی كه «كشيش» برای جامعه دارد در همين است، جامعه نسلاندرنسل شماری «ضروری» از شاهدان دروغين را بهكار میگيرد تا، تحت نام مسيحيت، كاملا از دست مسيحيّت مصون بماند، تا كاملا راحت و درامان در كفر زندگی كند و حتّی آسودهدل و خاطرجمع كه مسيحيّت همين است.
دولت هست تا ضامن اين باشد كه همه آنچه مردم احتياج دارند بهآسانی در دسترسشان قرار گيرد، پس چرا «رحمت ابدی» چنين نباشد
teorian
كیيركگور میگفت برخلاف نابغه بودن، كه نوادری ممكن است نابغه باشند، همه میتوانند مسيحی باشند؛ امّا درواقع مسيحی حتّی نايابتر از نابغه است.
teorian
من مسيحی نيستم، و بدبختانه میتوانم آشكار كنم كه ديگران هم مسيحی نيستند ـدرواقع آشكار كنم كه حتّی از من هم كمتر مسيحی هستند. علتش اين است كه آنها خيال میكنند مسيحی هستند، يا بهدروغ میگويند مسيحی هستند... تنها مثال پيشروی من سقراط است. پس وظيفه من وظيفهای سقراطی است، يعنی عوض كردن تعريفی كه از مسيحی وجود دارد. من خودم را مسيحی نمیخوانم (تا آرمان مسيحی بودن را لكهدار نكنم)، امّا میتوانم آشكار كنم كه ديگران اصلا مسيحی نيستند.
teorian
(۲) مرحله لحظه (از مه ۱۸۵۵ تا زمان مرگ)، شامل سلسلهمقالاتی در مجله لحظه كه خودش راه انداخته بود و خوانندگان زيادی هم داشت. در اين مقالهها او سرانجام خواستار جدايی كامل كليسا از دولت شد، كه نظری راديكال در آنزمان بهحساب میآمد.
در يكی از شمارههای لحظه، در قطعهای به نيّت يادآوری كلام سقراط ، كیيركگور اقرار كرده بود كه خودش هم مسيحی نيست حرفی كه سالها پيش هم در ترس و لرز تحت نامی مستعار زده بودــ امّا هيچكس ديگر هم، تا جايی كه او میداند، مسيحی نيست :
teorian
كیيركگور ديگر تا سه سال، از سپتامبر ۱۸۵۱ تا دسامبر ۱۸۵۴، هيچچيزی منتشر نكرد. پولش ته میكشيد (هزينه چاپ كتابهايش را خودش میپرداخت)؛ امّا دليل مهمتر اين بود كه منتظر بود اسقف مينستر ، اسقف اعظم كشور دانمارك، مردی كه سخت پدر كیيركگور را تحتتأثير قرار داده بود، بميرد (كه در سیام ژانويه ۱۸۵۴ اين اتفاق افتاد) و دولت فوقالعاده محافظهكار آ.س.اورستد ، كه در آنزمان بر سر كار بود، ساقط شود (كه اينهم در دسامبر ۱۸۵۴ بهوقوع پيوست).
از دسامبر ۱۸۵۴، كیيركگور حملهاش به مسيحيّت رسمی را كه مدتها در فكرش بود و تداركش را ديده بود آغاز كرد. اين حمله دو مرحله داشت : (۱) مرحله سرزمين پدری (از دسامبر ۱۸۵۴ تا مه ۱۸۵۵)، شامل سلسلهمقالاتی در مجلّه سرزمين پدری كه با اين درخواست مكرّر از كليسا شروع شد كه «اذعان كند» مسيحيّت رسمی دانمارك همان مسيحيّت عهد جديد نيست و درنهايت به فراخوانی برای تحريم هرگونه فعاليت كليسای رسمی ختم شد :
هركه هستی، زندگیات هرچه هست، دوست من، رفتن به كليسا را (اگر میرفتی) موقوف كن و در عبادات عمومی آنگونه كه هست (و ادعا هم میشود كه مسيحيّت عهد جديد همين است) شركت نكن تا يك گناه كمتر كرده باشی، آنهم گناهی كبيره: تو نبايد در نمايش مسخره كردن خدا شركت كنی.
teorian
بهنظر كیيركگور، در روش سنّتی ارجح آن است كاری كنيم كه عدّه هرچه بيشتری خود را مسيحی بخوانند، حتّی اگر مطمئن نباشيم كه آنچه آنان بدان گرويدهاند مسيحيت واقعی است. امّا روش كیيركگور اين است كه «شرايط مسيحی بودن» را «در اوج كمالشان» وضع كنيم، حتّی اگر در عمل اين شرايط چنان رفيع و دشوار باشند كه حتّی يك نفر هم نتواند بدانها تن دردهد. بهنظر او نبايد «عذری» برای مسيحيّت فراهم آوريم، بلكه بايد خودمان را آماده كنيم كه وقتی جسارت میكنيم خودمان را مسيحی بخوانيم عذرخواه باشيم و دست به اعتراف خاكسارانه بزنيم.
teorian
«هر فردی در هرنوعی (نه يك فرد شاخص، بلكه هر فردی) بزرگتر از نوع خودش است. اين در رابطه فردخدا مستتر است ـو اين مسيحيّت است كه موضوع اصلیاش فرد است...
teorian
بيماری تا لب مرگ، كه از شاهكارهای كیيركگور است، پنجاه سال پيش از فرويد به كاوش در ناخودآگاه میپردازد. كیيركگور در اين كتاب مینويسد، از منظر دينی :
هر هستی بشری كه بر روح خود آگاهی ندارد، يا آگاهی ندارد كه روحی است در پيشگاه خدا... هركار بكند، حتّی شگفتترين كارها، و هرچه را بشكافد، حتّی اگر كلّ هستی باشد، و هر لذت وصفناپذير زيباشناختی كه از زندگی ببرد ـبههرحال اين هستی بشری «نوميدی» است.
نوميدی، بيماریِ جان است. اين بيماری بدتر از بدترين بيماریهای جسمی است، چون «حتّی آن واپسين اميد، مرگ، هم در اين بيماری متصوّر نيست.» انسان نوميد نمیتواند بميرد چون نوميدی نمیتواند «آن چيز ابدی، جان، را بسوزاند و تمام كند، جانی كه خود بستر نوميدی است.» يگانه چاره اين است كه «بخواهيم همان جانی شويم كه واقعا هستيم،» و اذعان بياوريم به آن جزء ابدیمان و خالق آن، خدا.
teorian
بيماری تا لب مرگ، كه از شاهكارهای كیيركگور است، پنجاه سال پيش از فرويد به كاوش در ناخودآگاه میپردازد. كیيركگور در اين كتاب مینويسد، از منظر دينی :
هر هستی بشری كه بر روح خود آگاهی ندارد، يا آگاهی ندارد كه روحی است در پيشگاه خدا... هركار بكند، حتّی شگفتترين كارها، و هرچه را بشكافد، حتّی اگر كلّ هستی باشد، و هر لذت وصفناپذير زيباشناختی كه از زندگی ببرد ـبههرحال اين هستی بشری «نوميدی» است.
نوميدی، بيماریِ جان است. اين بيماری بدتر از بدترين بيماریهای جسمی است، چون «حتّی آن واپسين اميد، مرگ، هم در اين بيماری متصوّر نيست.» انسان نوميد نمیتواند بميرد چون نوميدی نمیتواند «آن چيز ابدی، جان، را بسوزاند و تمام كند، جانی كه خود بستر نوميدی است.» يگانه چاره اين است كه «بخواهيم همان جانی شويم كه واقعا هستيم،» و اذعان بياوريم به آن جزء ابدیمان و خالق آن، خدا.
teorian
در ۱۸۴۶، در حين ماجرای دزد دريايی ، كیيركگور عصر حاضر: نقدی ادبی را منتشر كرد كه نقد و بررسی رمان دو عصر بود كه اكنون ديگر بهدست فراموشی سپرده شده است، امّا درواقع نقد اجتماعی روزگاری بود كه در آن میزيست ـ«روزگاری كه در آن شوری نيست.» كیيركگور در اين نقد حاكميّت «مردم» را محكوم میكرد، مردمی كه صرفآ يك «انتزاع» هستند، يعنی «خطرناكترين و بیمعناترين قدرتها،» چرا كه مردم «حتّی از يك نفر آدم واقعی هم كمترند، هرقدر آن آدم واقعی بیارزش و حقير باشد.» كیيركگور میگويد سخنگوی اصلی مردم مطبوعات هستند كه بنا به ماهيتشان فقط به پستترين مخرج مشترك انسانها متوسل میشوند.
teorian
برانت، كشيش و مورخ ادبيّات دانماركی، گزارشی از گفتگويش با كیيركگور داده است :
به اين نتيجه رسيده بود كه از حالا بهبعد بايد فقط «نوشتههای اعداميان» را بخواند. شايد اين حرف غريب باشد، امّا مبتنی بر اين حقيقت بود كه چيزهايی هست كه فقط میشود از كسانی آموخت كه جانشان را فدای عقايدشان كردهاند. در آنموقع اين حرفها آنقدر بهنظرم درهمبرهم و غيرمنطقی آمد كه بیاختيار خنده سر دادم. حالا از خودم دلخورم كه چرا اين آدم غلطانداز را تا به قلمروهای جدیتر دنبال نكردم.
teorian
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان