حتی بدبختی را هم باید مدیریت کرد. بدبختی بدون مدیریت ناکامی محض است.
نازنین بنایی
«زخمها داغترین کالاهای صادراتی ما هستند.»
نازنین بنایی
مردم میگفتند: «این جنگ من نیست!» و جنگ ما نبود. اما درعینحال جنگ ما بود. چون اگر جنگ ما هم نبود حالا اینجا نبودیم. چون اگر جنگ ما بود باز هم اینجا نبودیم.
نازی
زبانمان، یگانه گنج جانمان را،
در چمدان
کنار آلبوم خانوادگی جا دادیم و
رفتیم تا با دشمنان موهوم،
با آسیاهای بادی که پرههاشان
هوای سرد هلند را میشکافد بجنگیم.
نازی
«هروقت برمیگردم، احساس میکنم در مراسم تشییعجنازه خودم شرکت کردهام.»
نازنین بنایی
مامان آه کشید گفت: «زندگی ادامه دارد، تانیا. البته نه برای ما.
نازنین بنایی
هوا بوی مرگ میداد
نازنین بنایی
(«ادبیات نقاشی ذهن است، ترانه روح است.»)
راوی
مردم میگفتند: «این جنگ من نیست!» و جنگ ما نبود. اما درعینحال جنگ ما بود. چون اگر جنگ ما هم نبود حالا اینجا نبودیم. چون اگر جنگ ما بود باز هم اینجا نبودیم.
نازی
کرواتها کروه، (Kruh) صربها هلب (hleb) و بوسنیاییها هلیب (hljeb) میخوردند: واژه معادل نان در سه زبان متفاوت، اما اسمرت (smrt) به معنی مرگ در هر سه یکی بود.
نازنین بنایی